اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
هوش مصنوعی: شنیدم که فرماندهای عادل و نیکوکار بودی که در هر دو سمت لباسات نشانههای خوبی را داشتی.
یکی گفتش ای خسرو نیکروز
ز دیبای چینی قبایی بدوز
هوش مصنوعی: کسی به خسرو نیکو گفت: از پارچهی ابریشمی چینی برای او لباس زیبایی بدوز.
بگفت این قدر ستر و آسایش است
وز این بگذری زیب و آرایش است
هوش مصنوعی: این سخن از این حکایت دارد که آرامش و آسایش در زندگی بسیار مهم است و اگر از آن فراتر بروی، زیبایی و جلوههای ظاهری اهمیت بیشتری پیدا میکند. به عبارتی دیگر، لذت بردن از زندگی و زیباییهای آن به آرامش و رضایت درون بستگی دارد.
نه از بهر آن میستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
هوش مصنوعی: من بابت جمعآوری مالیات این کار را نمیکنم که بخواهم خودم یا مقامم را با آن زینت کنم.
چو همچون زنان حله در تن کنم
به مردی کجا دفع دشمن کنم؟
هوش مصنوعی: وقتی لباس زیبا و دلربا بپوشم، چگونه میتوانم در مقابل دشمنانم ایستادگی کنم؟
مرا هم ز صد گونه آز و هواست
ولیکن خزینه نه تنها مراست
هوش مصنوعی: من هم مانند دیگران به انواع خواستهها و آرزوها وابسته هستم، اما گنجینهای خاص تنها متعلق به خودم است.
خزاین پر از بهر لشکر بود
نه از بهر آذین و زیور بود
هوش مصنوعی: این خزانهها به خاطر تهیه وسایل و تجهیزات لازم برای سپاه و جنگ باشد، نه به خاطر تزئین و زینت.
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه
هوش مصنوعی: سربازی که از رفتار فرماندهاش راضی و خوشحال نباشد، هیچگاه نمیتواند به درستی وظایفش را در حکمرانی انجام دهد.
چو دشمن خر روستایی برد
ملک باج و دَهیک چرا میخورد؟
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن یا رقیب به روستای ما حمله میکند و مال و اموال را میبرد، چه دلیلی دارد که از ما مالیات و سهمی هم بگیرد؟
مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟
هوش مصنوعی: اگر دشمنان او را ببرند و سلطان هم مالیات بگیرد، دیگر برای آن تخت و تاج چه ارزشی باقی میماند؟
رعیت درخت است اگر پروری
به کام دل دوستان بر خوری
هوش مصنوعی: رعیت همانند درختی است که اگر به درستی پرورش یابد، میتواند به خواستههای دوستان بهرهمند شود.
به بیرحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن
هوش مصنوعی: به خاطر بیرحمی از ریشه و اصل خود دست برندارید، چون نادانی شما باعث میشود که بر خودتان ظلم کنید.
مروت نباشد بر افتاده زور
برد مرغ دون دانه از پیش مور
هوش مصنوعی: انسانیت ایجاب نمیکند که بر ضعیفان و کسانی که در شرایط بدی هستند، ظلم کرد. درست نیست که به خاطر قدرت و برتری، از کسانی که در موقعیت ناتوانی قرار دارند، بهرهبرداری کرد.
کسان بر خورند از جوانی و بخت
که بر زیردستان نگیرند سخت
هوش مصنوعی: افراد موفق و خوشبخت میتوانند از جوانی و شانس خود بهرهبرداری کنند، به شرطی که با زیردستان خود با مدارا و محبت رفتار کنند و سختگیری نکنند.
اگر زیردستی در آید ز پای
حذر کن ز نالیدنش بر خدای
هوش مصنوعی: اگر کسی که در موقعیت پایینتری قرار دارد به تو نزدیک شود، از شکایت و نالهاش پیش خداوند پرهیز کن.
چو شاید گرفتن به نرمی دیار
به پیکار خون از مشامی میار
هوش مصنوعی: اگر امکان دارد با ملایمت و آرامش به سرزمینت برگردی، بهانهای برای جنگ و خونریزی به نیاور.
به مردی که ملک سراسرْ زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
هوش مصنوعی: به کسی که تمام دارایی دنیا را هم داشته باشد، ارزشش به اندازهای نیست که جان یک انسان بر زمین بریزد.
شنیدم که جمشید فرخسرشت
به سرچشمهای بر به سنگی نوشت
هوش مصنوعی: در گذشتهها شنیدم که جمشید، که از نیاکان بزرگ و خوشسرشت بود، به کنار یک چشمه رفت و بر روی سنگی چیزهایی را نوشت.
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
هوش مصنوعی: در این چشمه، همچون ما بسیاری به آن دمیدند و رفتند؛ مثل اینکه فقط با یک چشم بر هم زدن ناپدید شدند.
گرفتیم عالم به مردی و زور
ولیکن نبردیم با خود به گور
هوش مصنوعی: ما با قدرت و توانمندی، دنیا را تحت کنترل خود درآوردیم، اما نتوانستیم بر نفس خود غلبه کنیم و به آرامش درونی برسیم.
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانْشْ کاو را همین غصه بس
هوش مصنوعی: هرگاه که به دشمنی دسترسی پیدا کردی، او را آزار نده؛ زیرا همین غم و اندوه برای او کافی است.
عدو زنده سرگشته پیرامُنت
به از خون او کشته در گردنت
هوش مصنوعی: ایک دشمن زنده و حیران که دور تو میگردد، بهتر از این است که یک کشته بیحرکت از او را بر دوش داشته باشی.
حاشیه ها
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
الکساندر پوشکین، شاعر نامدار روسی در منظومۀ «فوارۀ باغچه سرای» از این شعر اقتباس کرده استː
«بسیاری چون من فواره را دیدهاند اما برخی از آنان در عالم وجود نیستند و و دیگران نیز در بلاد دور سیاحت میکنند.»
چو دشمن خر روستایی برد
ملک باج و ده یک چرا میخورد؟
مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟
بجای ده یک،پنج یک آمد جان برادر
دو بیت بالا نمودی است بسنده از ایران آشفته در روزگار پایانی ساسانی
جهانبینی سعدی در همین چند بیت آمده:
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه ای بر به سنگی نبشت
بر این چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
گرفتیم عالم به مردی و زور
ولیکن نبردیم با خود به گور
چو بر دشمنی باشدت دسترس
مرنجانش کو را همین غصه بس
عدو زنده سرگشته پیرامنت
به از خون او کشته در گردنت
آری
” بجای ده یک،پنج یک آمد جان برادر“
یکی از اوامر ”بزرگترین“ است
1400/07/14 09:10
غمناک ابددوست
واقعا که از این بهتر نمیشد گفت:
به مردی که مُلک سراسر زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
1401/06/12 20:09
نیما نجاری
سلام بر صفحه ی گرامی گنجور عرض شود که در مورد عدل پادشاه، عالیجنابمان سعدیِ جان در گلستان شریفشان میفرمایند؛
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
[توضیح اینکه بیضه بمعنای تخم مرغ میباشد]
و همچنین علی ابن ابیطالب [علیه السلام] در خطبه ۱۶۴ نهج البلاغه می فرماید: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِیَ وَ هَدَی فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً...»
جناب حافظ نیز اگرچه لطیفانه و عاشقانه اما در باب عدالت پادشاه و حاکم میفرماید؛
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید
و در غزلی دیگر میفرماید؛
از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد