گنجور

بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان

مدر پرده کس به هنگام جنگ
که باشد تو را نیز در پرده ننگ
مزن بانگ بر شیرمردان درشت
چو با کودکان برنیایی به مشت
یکی پند می‌داد فرزند را
نگه دار پند خردمند را
مکن جور بر خردکان ای پسر
که یک روزت افتد بزرگی به سر
نمی‌ترسی ای گرگک کم خرد
که روزی پلنگیت بر هم درد؟
به خردی درم زور سرپنجه بود
دل زیردستان ز من رنجه بود
بخوردم یکی مشت زورآوران
نکردم دگر زور بر لاغران
الا تا به غفلت نخفتی که نوم
حرام است بر چشم سالار قوم
غم زیردستان بخور زینهار
بترس از زبردستی روزگار
نصیحت که خالی بود از غرض
چو داروی تلخ است، دفع مرض

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مدر پرده کس به هنگام جنگ
که باشد تو را نیز در پرده ننگ
آبروی کسی را مبر زیرا تو نیز چیزهایی داری که اگر آشکار شوند، رسوا خواهی شد
مزن بانگ بر شیرمردان درشت
چو با کودکان برنیایی به مشت
وقتی که زور تو به یک کودک نمی‌رسد به شیرمردان توهین مکن
یکی پند می‌داد فرزند را
نگه دار پند خردمند را
شخصی بود که فرزند خود را پند می‌داد که این پند خردمندان را فراموش مکن
مکن جور بر خردکان ای پسر
که یک روزت افتد بزرگی به سر
ای فرزندم، به ضعیفان جور و ستم مکن که روزی تو نیز دچار یک قوی‌تر از خود می‌شوی
نمی‌ترسی ای گرگک کم خرد
که روزی پلنگیت بر هم درد؟
ای گرگ حقیر و درنده و نادان! آیا نمی‌ترسی از روزی یک پلنگ تو را بر هم می‌درد!؟
به خردی درم زور سرپنجه بود
دل زیردستان ز من رنجه بود
در جوانی (یا کودکی) زورمند بودم و به ضعیفان زور می‌گفتم
بخوردم یکی مشت زورآوران
نکردم دگر زور بر لاغران
تا آنکه روزی مشتی از یک قوی‌تر از خود خوردم از آن پس دیگر به ضعیفان ستم نکردم
الا تا به غفلت نخفتی که نوم
حرام است بر چشم سالار قوم
ای بزرگ قوم، مواظب باش که غافل نشوی زیرا غفلت از سوی یک بزرگ و مهتر شایسته نیست
غم زیردستان بخور زینهار
بترس از زبردستی روزگار
با زیردستان خود مهربان باش و از روزی که ضعیف شوی بترس
نصیحت که خالی بود از غرض
چو داروی تلخ است، دفع مرض
پند و اندرزی اینچنین که خالی از غرض است و پاک است همچون داروی شفاگری است که تلخ است اما بیماری را شفا می‌بخشد.

خوانش ها

در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان به خوانش فرید حامد
بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان به خوانش عندلیب
بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1397/02/02 03:05
۷

پنج بیت آغازین این حکایت که به نادرست در پایان حکایت پیشین آورده شده است:
یکی پند می‌گفت فرزند را
نگه‌دار پند خردمند را
مکن جور بر خردکان ای پسر
که یک روزت افتد بزرگی به سر
نمی‌ترسی ای گرگ ناقص خرد
که روزی پلنگیت بر هم درد؟
به خردی درم زور سرپنجه بود
دل زیردستان ز من رنجه بود
بخوردم یکی مشت زورآوران
نکردم دگر زور با لاغران