گنجور

بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف

حکایت کنند از یکی نیکمرد
که اکرام حجاج یوسف نکرد
به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز
که نطعش بیانداز و خونش بریز
چو حجت نماند جفا جوی را
به پرخاش در هم کشد روی را
بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین‌دلِ تیره‌رای
چو دیدش که خندید و دیگر گریست
بپرسید کاین خنده و گریه چیست؟
بگفتا همی گریم از روزگار
که طفلان بیچاره دارم چهار
همی خندم از لطف یزدان پاک
که مظلوم رفتم نه ظالم به خاک
پسر گفتش: ای نامور شهریار
یکی دست از این مرد صوفی بدار
که خلقی بر او روی دارند و پشت
نه رای است خلقی به یک بار کشت
بزرگی و عفو و کرم پیشه کن
ز خردان اطفالش اندیشه کن
شنیدم که نشنید و خونش بریخت
ز فرمان داور که داند گریخت؟
بزرگی در آن فکرت آن شب بخفت
به خواب اندرش دید و پرسید و گفت:
دمی بیش بر من سیاست نراند
عقوبت بر او تا قیامت بماند
نخفته‌ست مظلوم از آهش بترس
ز دود دل صبحگاهش بترس
نترسی که پاک اندرونی شبی
بر آرد ز سوز جگر یا ربی؟
نه ابلیس بد کرد و نیکی ندید؟
بر پاک ناید ز تخم پلید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حکایت کنند از یکی نیکمرد
که اکرام حجاج یوسف نکرد
هوش مصنوعی: روایتی هست از مردی نیکوکار که به مهمان‌نوازی حجاج یوسف توجهی نکرد.
به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز
که نطعش بیانداز و خونش بریز
هوش مصنوعی: به سرهنگ دیوان نگاهی تند کرد و گفت که تاس را بینداز و خون او را بریز.
چو حجت نماند جفا جوی را
به پرخاش در هم کشد روی را
هوش مصنوعی: زمانی که دلیلی برای ظلم کردن باقی نماند، فرد ظالم با خشونت و قهر، چهره‌اش را به هم می‌زند.
بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین‌دلِ تیره‌رای
هوش مصنوعی: مردی که ویژگی‌های الهی دارد، هم می‌خندد و هم می‌گرید. او در عین حال، دل سنگینی دارد و افکاری تیره و تار.
چو دیدش که خندید و دیگر گریست
بپرسید کاین خنده و گریه چیست؟
هوش مصنوعی: وقتی او را دید که می‌خندد و سپس دوباره گریه می‌کند، از او پرسید که علت این خنده و گریه چیست؟
بگفتا همی گریم از روزگار
که طفلان بیچاره دارم چهار
هوش مصنوعی: او می‌گوید به خاطر روزگار سخت، از دلش به حال بچه‌های بیچاره‌اش گریه می‌کند و افسوس می‌خورد که چهار کودک دارد.
همی خندم از لطف یزدان پاک
که مظلوم رفتم نه ظالم به خاک
هوش مصنوعی: من به خاطر لطف خداوند پاک می‌خندم، زیرا من به عنوان یک مظلوم به زمین رفتم، نه به عنوان یک ظالم.
پسر گفتش: ای نامور شهریار
یکی دست از این مرد صوفی بدار
هوش مصنوعی: پسر به پدر گفت: ای پادشاه معروف، یکی از این مرد صوفی را رها کن و دیگر با او کاری نداشته باش.
که خلقی بر او روی دارند و پشت
نه رای است خلقی به یک بار کشت
هوش مصنوعی: مردم به او توجه دارند، اما در دل نظر دیگری دارند. برخی از مردم در یک لحظه به او توجه می‌کنند و بعد نظرشان عوض می‌شود.
بزرگی و عفو و کرم پیشه کن
ز خردان اطفالش اندیشه کن
هوش مصنوعی: با بزرگی و بخشش و نیکی رفتار کن و به یاد داشته باش که خردسالان هم وجود دارند.
شنیدم که نشنید و خونش بریخت
ز فرمان داور که داند گریخت؟
هوش مصنوعی: شنیدم که نشنید و خونش ریخته شد به خاطر حکمی که داور می‌داند و او فرار کرد؟
بزرگی در آن فکرت آن شب بخفت
به خواب اندرش دید و پرسید و گفت:
هوش مصنوعی: عظیمی در آن شب در اندیشه‌ای عمیق خوابش برد و در خواب چیزی را دید و از آن پرسید و گفت:
دمی بیش بر من سیاست نراند
عقوبت بر او تا قیامت بماند
هوش مصنوعی: مدت زمان کوتاهی که بر من ظلم شد، در مقابل عواقب آن برای ظلم‌کننده تا ابد باقی خواهد ماند.
نخفته‌ست مظلوم از آهش بترس
ز دود دل صبحگاهش بترس
هوش مصنوعی: مظلوم در خواب نیست، از آه او بترس و از دودی که در دلش در صبحگاه برمی‌خیزد بترس.
نترسی که پاک اندرونی شبی
بر آرد ز سوز جگر یا ربی؟
هوش مصنوعی: نگران نباش که شب وقتی درون پاکی داشته باشی، سوز دل تو را به سرانجامی می‌رساند که در آن آرامش یابی.
نه ابلیس بد کرد و نیکی ندید؟
بر پاک ناید ز تخم پلید
هوش مصنوعی: آیا ابلیس کار بدی نکرد و نتیجه‌ی آن را ندید؟ از دانه‌ای ناپاک، پاکی به دست نمی‌آید.

خوانش ها

حکایت حجاج یوسف به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف به خوانش فرید حامد
بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف به خوانش عندلیب
بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف به خوانش فاطمه زندی
بخش ۲۱ - حکایت حجاج یوسف به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1387/02/04 11:05
راد

در بیت
به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز
که نطعش بینداز و" ریگش" بری
"ریگش" غلط است صحیح "خونش "است
بیت صحیح:
به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز
که نطعش بینداز و خونش بریز
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما تغییر اعمال شد.

1403/07/17 04:10
برمک

ویرایش زنده یاد فروغی  بهترین ویرایش است  مگر انکه بیشتر  چاپخانه ها    نام فروغی و سال چاپ ان را (  یادم رفته که ۱۳۲۰ بود یا  ۱۳۱۸)    بر پشت  چاپ  های بی ارزش  مینویسند  ازیرا  پیدا کردن  چاپ  راستین فروغی کار سختی است نمیدانم  این نسخه  کدام است با این همه  ریگ و نطع راست است

به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز

که نطعش بیانداز و ریگش بریز

برای  سر بریدن یک تکه چرم  و پاره ای ریگ داشتند  چرم را  افکنده و  بر چرم  گرداگردش ریگ میریختند تا خون  بیرون از چرم نتازد و زمین را خونی نکند . مسلمانان خون را ناپاک میشمارند و برای همین نمیخواستند که زمین یا جامه گستردنیشان  ناپاک شود

نطع بیفکند و بر او ریگ ریخت
دیو ز دیوانگیش می گریخت

تیغ چون برسری فراز کشند
ریگ ریزند و نطع بازکشند.

نظامی 



1396/10/07 03:01
ابوذر سعیدیabu۲۲۷۵۸@g.com

با سلام به قرینه اشعار دیگر شعرا ریگش بریز محتمل تراس
نطع انداختن و ریگ ریختن به کرات با هم امده است.

1396/10/07 03:01
ابوذر سعیدیabu۲۲۷۵۸@g.com

تیغ چون برسری فراز کشند
ریگ ریزند و نطع بازکشند.
نظامی .
نطع بیفکند و بر او ریگ ریخت
دیو ز دیوانگیش می گریخت .
نظامی .

1396/11/17 00:02
۷

به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز
که نطعش بینداز و خونش بریز
به سرهنگ دیوان چشم غره رفت که برایش بساط بینداز و خونش را بریز
به نظرم ریگش بریز درست تر است یعنی بساط کشتن را فراهم کن جناب سرهنگ و او را به دژخیم و میرغضب بسپار
چون با هر بار کشتن نمیخواستند رنج آماده سازی سفره دیگر را داشته باشند بر روی آن ریگ میریختند تا خون بر روی آن بچسبد نه نطع.شاید ریگ انداختن نشان کم ارزش بودن یا بی ارزش بودن و خوار کردن مقتول هم بوده باشد.اینگونه که دیده میشود ارزش نطع بیشتر از جان و خون محکوم بوده است.
نطع به معنی هر چیز که پهن کردنی باشد برای انجام کاری مانند سفره،صفحه شترنج،پوست جانور|بساط

1396/11/17 15:02
nabavar

گرامی هفت
ممنون از تفسیر شما
ولی خون ریختن مد نظر بوده ، چون آنکه نطع می گستراند بقیه کارهارا هم میداند ، از جمله ریگ ریختن ، شمشیر آماده کردن ، لباس مخصوص پوشیدن ، و ،،،

1397/02/02 03:05
۷

پنج بیت پایانی هیچ ربطی به این حکایت ندارد و آغاز حکایت بعدی میباشد.

1403/02/05 11:05
Mojtaba Razaq zadeh

بیت اول و علت کشتن این مرد رو مت جه نمیشم

میشه لطفا کسی معنی کند؟

1403/02/05 14:05
رضا از کرمان

سلام آقا مجتبی

  جواب شما در مصرع دوم بیت اول آمده عزیز  این نیکمرد بدلیل بی احترامی به حجاج یا بگفته سعدی اکرام نکردن ایشون به قتل رسیده به همین سادگی قانون وحساب کتابی که نبوده برادر من آقا بهش بر خورده به وزیر اشاره کرده میر غضب بیاد نطع (فرش چرمی که جلاد برای سیاست کردن محکومین پهن میکرده) بندازه وخونش را بریزند تا درس عبرتی بشه برای سایرین که دیگه به اسب شاه نگن یابو .

   حجاج بن یوسف ثقفی از حاکمان خلافت اموی که به سفاکی وبیرحمی وقتل مخالفان خصوصا" شیعیان شهره میباشد. وی فرمانده لشکر امویان در سال 63  ه ق در نبرد مکه با عبدالله ابن زبیر بود.

1403/02/05 18:05
Mojtaba Razaq zadeh

خیلی ممنون از شما❤️🌹

1403/07/17 03:10
برمک

به سرهنگ دیوان نگه کرد تیز

که نطعش بیانداز و ریگش بریز

برای  سر بریدن یک تکه چرم  و پاره ای ریگ داشتند  چرم را  افکنده و  بر چرم  گرداگردش ریگ میریختند تا خون  بیرون از چرم نتازد و زمین را خونی نکند . مسلمانان خون را ناپاک میشمارند و برای همین نمیخواستند که زمین یا جامه گستردنیشان  ناپاک شود خون را ناپاک میشمردند و خونریزی را پاک



نطع بیفکند و بر او ریگ ریخت
دیو ز دیوانگیش می گریخت

تیغ چون برسری فراز کشند
ریگ ریزند و نطع بازکشند.

نظامی