گنجور

بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی

چنان قَحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بَخیل
که لب تَر نکردند، زرع و نَخیل
بخوشید سرچشمه‌های قدیم
نَمانْد آب، جز آبِ چشمِ یتیم
نبودی به‌جز آهِ بیوهْ زنی
اگر بَر شدی دودی از روزَنی
چو درویشِ بی‌رنگْ دیدم درخت
قوی بازوان، سُست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شَخّ
ملخْ بوستان خورده، مَردُمْ ملخ
در آن حال، پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان، پوستی
وگرچه به مُکنت، قوی حال بود
خداوندِ جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یارِ پاکیزه‌خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغُرّید بر من، که عقلت کجاست؟
چو دانیّ و پُرسی، سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید؟
مَشَقَّت به حَدِّ نَهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بَر می‌رود، دودِ فریادخوان
بدو گفتم: آخِر تو را باک نیست
کُشَد زَهر، جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بَط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در منْ فَقیه
نگه کردنِ عالِمْ اندر سَفیه
که مَرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غَریق
من از بینوایی نِیَم رویْ زرد
غمِ بینوایان، رُخَم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عُضوِ مردم، نه بر عُضوِ خویش
یکی اول از تَندُرُستانْ منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
مُنَغَّص بُوَد عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمارِ سست
چو بینم که درویشِ مسکین نخورد
به کامْ اَندَرَم، لُقمه زهر است و درد
یکی را به زندانْ درش دوستان
کجا مانَدَش، عیشِ در بوستان؟

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان قَحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
هوش مصنوعی: در دمشق چنان قحطی و کمبود فراگیر شد که دوستان و یاران عشق و محبت را فراموش کردند.
چنان آسمان بر زمین شد بَخیل
که لب تَر نکردند، زرع و نَخیل
هوش مصنوعی: به قدری آسمان بر زمین بخیل و تنگ‌نظر شده که حتی به زمین رطوبت و باران ندادند تا محصولات و درختان رشد کنند.
بخوشید سرچشمه‌های قدیم
نَمانْد آب، جز آبِ چشمِ یتیم
هوش مصنوعی: در این شعر گفته شده است که دیگر خبری از خوشی و شادی در زندگی نیست و فقط رنج و غم باقی مانده، که به نوعی به غم یتیمان اشاره دارد، به خصوص اشکی که به خاطر فقدان عزیزان می‌ریزند.
نبودی به‌جز آهِ بیوهْ زنی
اگر بَر شدی دودی از روزَنی
هوش مصنوعی: اگر به جز آه و ناله یک زن بیوه کسی دیگر در اینجا نیست، پس اگر هم موفق به بالا رفتن از این موقعیت شوی، تنها دودی از روزنه‌ای در خواهد آمد.
چو درویشِ بی‌رنگْ دیدم درخت
قوی بازوان، سُست و درمانده سخت
هوش مصنوعی: نگاهی به درختی قدرتمند با بازوانی بزرگ کردم که به شدت ضعیف و ناتوان به نظر می‌رسید، مانند درویشی بی‌رمق و رنگ.
نه در کوه سبزی نه در باغ شَخّ
ملخْ بوستان خورده، مَردُمْ ملخ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف فضاهایی می‌پردازد که در آن‌ها زیبایی چندانی وجود ندارد. او اشاره می‌کند که نه در دامن کوه‌های پرنعمت و نه در باغ‌های سرسبز و پرگل، خبری از نشاط و شادابی نیست. در واقع، او به نوعی ناامیدی از وضعیت موجود و فقدان زیبایی و خوشی در محیط اطرافش اشاره دارد. این فضا به لحاظ روحی و معنوی مکان مناسبی برای زندگی و شادی به نظر نمی‌رسد.
در آن حال، پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان، پوستی
هوش مصنوعی: در آن زمان، دوستی را دیدم که تنها یادگاری از او باقی مانده بود؛ استخوانی و پوستی.
وگرچه به مُکنت، قوی حال بود
خداوندِ جاه و زر و مال بود
هوش مصنوعی: با اینکه انسان‌ها از نظر ثروت و قدرت وضعیت خوب و قوی‌ای دارند، ولی در نهایت، همه‌ی این‌ها به خداوندی که مالک مقام و ثروت است، وابسته است.
بدو گفتم: ای یارِ پاکیزه‌خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای دوست نیک‌سرشت، چه مشکلی برایت پیش آمده که این‌گونه درمانده به نظر می‌رسی؟ بگو.
بغُرّید بر من، که عقلت کجاست؟
چو دانیّ و پُرسی، سؤالت خطاست
هوش مصنوعی: به من خندیدی و گفتی که عقلت کجاست؟ اما وقتی خودت می‌دانی و سؤال می‌کنی، پرسشت نادرست است.
نبینی که سختی به غایت رسید؟
مَشَقَّت به حَدِّ نَهایت رسید؟
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که رنج و سختی به اوج خود رسیده است؟ دشواری‌ها به بالاترین حد خود رسیدند؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بَر می‌رود، دودِ فریادخوان
هوش مصنوعی: نه بارانی از آسمان می‌بارد و نه فریادها خاموش می‌شوند.
بدو گفتم: آخِر تو را باک نیست
کُشَد زَهر، جایی که تریاک نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم: آخر تو نگران نیستی که زهر تو را بکشد، در جایی که مواد مخدر وجود ندارد.
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بَط را ز طوفان چه باک؟
هوش مصنوعی: اگر از عدم و نبودن کسی، نابودی و زوال تو آغاز شود، پس تو چرا از طوفان و هرج و مرج بترسی؟
نگه کرد رنجیده در منْ فَقیه
نگه کردنِ عالِمْ اندر سَفیه
هوش مصنوعی: عالم با نگاهی ناراحت به من نگاه کرد، همان‌طور که عالمان به افراد نادان نگاه می‌کنند.
که مَرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غَریق
هوش مصنوعی: هر چند که مردی در کنار دریا به سر می‌برد و راحت و آرام است، اما نباید فراموش کند که دوستانش ممکن است در خطر غرق شدن باشند.
من از بینوایی نِیَم رویْ زرد
غمِ بینوایان، رُخَم زرد کرد
هوش مصنوعی: من به خاطر فقر و تنگدستی دیگران، خودم هم دچار غم و اندوه شده‌ام و به همین دلیل رنگ و رویم زرد و پژمرده شده است.
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عُضوِ مردم، نه بر عُضوِ خویش
هوش مصنوعی: خردمند نمی‌خواهد که هیچ کس ریش بر بدن دیگران یا بر بدن خودش بگذارد.
یکی اول از تَندُرُستانْ منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که وقتی به چهره‌ای از نیکوکاران می‌نگرم، بدنم به لرزه درمی‌آید.
مُنَغَّص بُوَد عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمارِ سست
هوش مصنوعی: زندگی فردی که سالم است، اما در کنار بیمار ضعیفی زندگی می‌کند، لذت‌بخش نیست و خوشی‌هایش تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.
چو بینم که درویشِ مسکین نخورد
به کامْ اَندَرَم، لُقمه زهر است و درد
هوش مصنوعی: وقتی می‌بینم که یک درویش بی‌نوا از چیزی نمی‌خورد، برای من هم آن لقمه مثل زهر می‌ماند و باعث درد و رنج می‌شود.
یکی را به زندانْ درش دوستان
کجا مانَدَش، عیشِ در بوستان؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به زندان برود، دوستان او کجا می‌توانند حال و هوای خوش زندگی در باغ را تجربه کنند؟

خوانش ها

حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش عندلیب
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش فرید حامد
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش محمدرضاکاکائی
بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1387/04/09 11:07
فریده احساسی

من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد
من اینطوری یادمه
---
پاسخ: نقل منبع اولیه (من از بی مرادی نیم روی زرد/غم بی مرادان دلم خسته کرد) با پیشنهاد شما (که نقل کتابهای درسی است) جایگزین شد.

1387/06/06 21:09
مهران (شورش)

مصراع اول از بیت اول در کتب درسی اینگونه آمده :
چنان خشک سالی شد اندر دمشق ...
و نظر بنده در نسخ دیگر بدبن شیوه نیز افتاده است :
چنان قحط سالی شد اندر دمشق ...
باری ندانستم که این نوع فرمایش شما چون است که هم معنی و هم وزن شعر را مختل میکند. حال آنکه وزن عروضی این مثنوی فعولن فعولن فعولن فعول (متقارب مثمن مزاحف) است.
لطفی فرموده مرا در این زمینه کمی راهنمایی کنید. قبلا از الطفات حضرات عالی متشکرم.
---
پاسخ: نقل اینجا «چنان قحط شد سالی اندر دمشق» از لحاظ وزنی با وزن بوستان سازگاری دارد (... سالیندر ...) ولی به نظرم نقل شما زیباتر است نقل دوم جایگزین شد، اگر از دوستان کسی به بوستان تصحیح محمدعلی فروغی دسترسی دارد ما را در این زمینه یاری کند.

1389/04/17 11:07
اسماعیل-ذوقی

به عقیده من
negah kardane aghel andar safih
دروست هست چون متضاد سفیه عاقل هست
---
پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی تصحیح فروغی مقابله شد؛ همین است که در متن آمده (عالم)، تغییری اعمال نشد.

1390/09/25 04:11
صفری محمود

سلام
من 35 سالمه یادمه وقتی که این شعر رو تو مدرسه می خوندیم معلم بیت اول رو می گفت که درستش دٍمشق یعنی با کسره ی دال و فتحه ی م
امشب از ویکی پدیا سرچ کردم دیدم معلممون درست می گفته دمشق که ما معمولا می گیم به فتح دال و کسره ی میم اصلش دمشق به کسر داله
خواستم بپرسم چه جوری می شه اگه با کسره ی دال و فتحه میم بخونیم که قافیه جور در نمی یاد اون وقت باید عشق رو هم با فتحه ی عین بخونیم
می شه یه کم توضیح بدین لطفا اگه کسی می دونه

1391/03/18 13:06
ناشناس

"سعدی دردمشق"

چنان قتل عامی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
هر آن کس که با دیگری یار بود
کنون عامل قتل دلدار بود!
همی بمب می ریخت هرگوشه ای
گهی خمسه خمسه گهی خوشه ای!
عرب با عجم ترک و قوم یهود
فرنگی و اعجوج و عاد و ثمود 1
همه صلحجو گشته و چاره ساز
دموکرات و عادل چو شاه حجاز!
به اطعام ایتام و بیوه زنان
بدان سو روان بود کوفی عنان!
طعام عرب بود آن روزگار
کباب ملخ با سس سوسمار! 2
....
درآن شهرما را یکی دوست بود
که شاگرد یک تاجر پوست بود!
به بازارشامش بدیدم ولو
شکم داده چون طبل جنگی جلو!
بدو گفتم ای جاسم روی زرد
غم بینوایان تو را گرد کرد؟!
بغرید بر من: کلاست کجاست؟
چنین با بزرگان درشتی خطاست!
تو کزمحنت دیگران بی غمی
یقین جزئ یک درصد عالمی!
دمشقی ندیدی که آواره شد
ندیدی حلب هم حلب پاره شد؟!
من اینجا کف پای مستضعفم
به خدمت کمربسته جان برکفم!
زاندوه مسکین و همنوع خویش
دلم گشته ریش ورخم ریش ریش!
برای حمایت ز کشت نخیل
کنم وارد از مرزها دسته بیل!
به سوق حرم جمعه خرجی دهم
فلافل ز آرد نخودچی دهم!
تسلا دهم رنج بیوه زنان
به عقد موقت و با امتنان!
دراین شهریک مردغمناک نیست
کراک است هرجا که تریاک نیست!
به امر تجارت شدم نابغه
ز نفت و گن و پشمک و جغجغه!
اقامت زچین دارم و انگلیس
ذخیره کمی سیم وزر در سویس
هوادار صلحم در این منطقه
زمستعف و قدرت مطلقه!
.....
3.....
کلو مالهم چون سنین حق حقو
کی اونان سورا اول پی پل وق وقو !!؟ 4
" کیشو "
1-احتمالا برخی تاتارهای مرزنشین شمال روسیه
2-منظورازملخ همان میگوست و سس سوسمار نوعی مارک سس بوده که در حوالی
کره ساخته می شده و به دلیل گرانی کمیاب هم بوده اند قطعا کنایه به برخی عادات غذایی نبوده است.
3-این شعراحتمالا به خط کوفی قدیم نگاشته شده است. نقاط نقطه چین دارای کلماتی نامفهوم بوده نظیر ختن "نام هنری چین" قاچاقچی وغیره... که درسفراخیر جهت رمز گشایی دراختیار کوفی عنان قرارگرفته است. شایدهم حوصله سعدی از ادعاهای جاسم سررفته باشد به نظرمی رسد که سعدی پس ازتادیب درمدرسه نظامیه بغداد به نگارش آن پرداخته باشد. ظن غالب آن است که ازاین پس القاب استاداجل و شیخ اجل وعلیه الرحمه نثار ایشان شده باشد
4-احتمالا ازاشعار دوران جاهلیت عرب است که نشان دهنده تسلط شاعران آن عصربه زبان های عربی فارسی ترکی انگلیسی و احتمالاهاپویی است

1392/05/30 19:07
پیچک

از این موارد در آثار سعدی شیرین سخن بسیار دیده ام اینکه اعتقاد داشته به اصلاح فردی اصلاح جامعه را در اصلاح فرد فرد آن میدیده است

1392/09/03 15:12
امیر

با سلام و احترام
در مصرع دوم بیت 13 ( کشد زهر جایی که تریاک نیست )، فکر کنم باید از واژه ی تریاق به جای تریاک استفاده کنیم.
چون تریاق همون تریاک هستش که در کوه به صورت خودرو به عمل می آید و کاربردش فقط به صورت پادزهر هستش.
باتشکر

1392/10/03 11:01
احسان

نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ
بتندید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
در تصحیح محمد علی فروغی اینگونه آمده است

1394/11/31 21:01
سیمین

این مصرع پایانی رو من اینجوری خونده بودم :
یکی را به زندان در اش دوستان
کجا ماند اش عیش در بوستان ؟

1395/03/11 17:06
پیمان ابروان

با سلام و عرض ادب
و با تشکر از زحماتی که متقبل شده اید
بیت سوم، بر خلاف آن چه که مشابه این جا در کتاب فارسی دبستان خوانده ایم، احتمالاً به صورت زیر صحیح تر است:
نجوشید سرچشمه های قدیم
نماند آب به جز آب چشم یتیم

1395/07/21 11:10
علی

منظور از ملخ میگو نیست دوست عزیز همون ملخ خودمونه چون فکر نکنم میگو بوستان بخوره
ملخ بوستان خورده مردم ملخ

1395/07/21 18:10
۷

احتمالا میگوهای قرن هفتم جونده بودند و پرواز هم میکردند شبیه سوسک.نام دیگر میگو،ملخ دریایی،اربیان و روبیان هست.

1395/08/10 20:11
احمد

ملخ بوستان خوردو مردم ملخ

1395/12/03 09:03
محمد

منغص بود عیش آن تندرست
منغص یا منغص؟

1395/12/03 09:03
محمد

منغص بود عیش آن تندرست
منغص یا منقص؟
ببخشید صفحه کلید همکاری نکرد.

1396/08/02 15:11
بیک بابا

پیش استادان سخن گفتن خطاست
بنا براین به سعدی علیه الرحمه ( باب اول در عدل و تدبیر و رای)مراجعه و نظرش را میارم. کاش در مدرسه ، درس سعدی تدریس می شد!
به نظر سعدی، ارتباط اجتماعی مثبت یا دوستی بین افراد تضمین‌کننده پیشروی به سوی جامعه ایده‌آل است. زیرا دوستی به وجود آمده در جامعه و در میان تک‌تک افراد آن، باعث بروز ارتباطاتی می‌شود که نزدیکی و درک متقابل را افزایش می‌دهد.

1397/01/17 23:04
۷

چنان خشک سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
به نظرم چنان خشک سالی شد درست تر است
چ و خ و س و ش پشت سر هم
چ/نان/خش=فعولن
ک/سا/لی=فعولن
ش/دن/در=فعولن
د/مشق=فعل
ک/یا/ران
ف/را/مو
ش/کر/دن
د/عشق

1397/01/17 23:04
۷

مصرع نخست را باید به گونه ای خواند که بشود از قضا و ناگهان خشک سالی در دمشق پدیدار شد که پیشینه نداشته

1397/01/18 10:04
ناصرقنبری

سلام
لطفا بفرمایید این مصراع را چگونه بخوانیم
چو درویش، بی برگ دیدم درخت
در این حالت بی برگ صفت است برای درخت
یا
چو درویش بی برگ دیدم درخت
در این حالت بی برگ صفت است برای درویش

1397/01/18 12:04
۷

چ/در/وی/ش/بی/بر/گ/دی/دم/د/رخت
درخت را بی برگ دیدم مانند درویش
درویش خود نماد بیچیزی است و درخت بی برگ بر اثر خشکسالی بدان مانند شده است.
ش در درویش ساکن است.

1397/06/12 10:09
جمشیددوستی

لطفاً یکی از بزرگواران بیت نه باران همی آیدازآسمان ،نه برمیرود دود فریاد خوان را برای این حقیر معنی نماید .بسیار سپاسگزارم بود.

1397/06/12 10:09
جمشیددوستی

اشتباه تایپی ،اصلاح میشود ، سپاسگزار خواهم بود .

1397/06/12 21:09
۷

نه باران همی آید از آسمان
نه بر می‌رود دود فریاد خوان
مصرع دوم در اصل چنین بوده که "دل" حذف شده است;
نه بر می‌رود دود دل فریاد خوان
یعنی از آسمان بالای سر باران فرود نمی آید و از زمین زیر پا آه و فغان مردم رنجور بالا نمیرود(یا توان و امیدی برای نالیدن ندارند گویی که به قهر خدا و آسمانش گرفتارند)

1397/06/12 22:09
محسن ، ۲

دوست جان 7
نه باران همی آید از آسمان
نه بر می‌رود دود فریاد خوان
،،،
نه بر می‌رود دود دل فریاد خوان؟
یکبار دیگر مصرع پیشنهادی خود را بخوانید ،
وزن را خراب کردید

1397/07/25 18:09
میم الف

در جواب محمد منغص درست است و نه منقص. منغص به معنای ناگوار و ناخوش. تیره و مکدر. یعنی عیشی که گوارا و خوش نیست

1397/09/30 22:11
محسن

در بیت پانزدهم: عاقل به جای عالم

1397/09/09 13:12
هاشم پیرگزی

دوستان ادب دوست ، درود ،
من متن جناب محمد رضا ترکی را خواندم و توصیه می کنم تشنگان خرد و حکمت سعدی نیز بخوانند .
این سپاسنامه هم به ایشان تقدیم شد :
0 دیدگاه در “عشق و دمشق”
هاشم پیرگزی
دیدگاه شما در انتظار بررسی است.
جناب استاد گرامی ، ادای درود و سر کرنش به پیشگاه جنابتان ؛ که با نگارش این دیدگاه پرده از پوشش نگاه ژرف شیخ بر گرفتید و با زدودن غبار از آینه اندیشه سعدی روشنی را بر گوشه های تاریک اندیشه تشنگان خرد تابانیدید . آینه دار و ماندگار !
یکشنبه 18 آذر 1397 در 13:34
پاسخ

1398/01/26 04:03
رضا صدر

نمی‌دانم چرا فکر می کنم که سه بیت معروف زیر را هم ‌در این حکایت خوانده ام. هم از نظر وزن و هم از نظر مضمون با آن سازگارند. میدانم که این سه بیت در یک حکایت گلستان هم آمده، ولی نمونه هایی هست که سعدی در گلستان ابیاتی از بوستان را می آورد.
اگر درست باشد، جای این سه بیت احتمالاً در اواخر حکایت و مثلاً قبل از سه بیت آخر است.
بنی‌آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به‌درد آورَد روزگار
دگر عضوها را نمانَد قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

1398/02/22 01:04
حسین کچوئی

نه در کوه سبزی نه در باغ و شخ
بنظر حرف ربط «و» در صحیح خواندن مصرح نیاز میباشد .

1398/07/01 13:10
فرشید پیری

در جواب حسین کچویی:
نه در کوه سبزی می روید و نه در باغ شاخەی درختی مانده

1399/03/25 10:05
kamran balani

منقص بود عیش آن تندرست
که باشد به نزدیک بیمار سست
نزدیک بجای پهلوی بیمار در نسخه ای که من دارم درج شده. البته این نسخه چاپ شده از روی نسخه فروغی هست و مطمئن نیستم ولی بتندید بر من که عقلت کجاست هم بجای بغرید بر من درج شده

1399/03/03 12:06
محسن

سعدی به طرز عجیبی نصف ضرب المثل هایی که امروز استفاده میکنیم رو توی این مثنوی ساخته، شیرین سخن که میگوییم همین است.

1399/06/06 21:09
وکیل ‌

در بیت پنجم "بی برگ" مناسب‌تر است تا "بی رنگ"

1399/11/24 11:01
علی

چنان خوشکسالی شد نه چنان قحطی شد

1399/11/09 17:02
Alex

باید بیت اول اینجوری باشه چنان خشک سالی شد اندر دمشق نه چنان قحط سالی شد اندر دمشض اینجوری اهنگین تره

1401/06/03 16:09
مازیار

دوستان کسی معنی بیت آخر رو میدونه؟

1402/02/20 12:05
یونس عبداللهی

سلام

مفهومش اینه که: کسی که دوستش در زندان باشه، دیگه در بوستان چجوری میتونه عیش داشته باشه!

1403/06/27 05:08
سیدزانیار شهیدی

کلا دوستان مفهوم شعر درک نکردن

ان کسی که در وادی عرفان باشد شمس قمر در جهان داند منظور شیخ اجل میفهمه !

رنگ زرد از غم بینوای دوستان بوده که گرفتارند نه... ! جور دیگر باید دید چشم هارا شست

1403/06/27 05:08
سیدزانیار شهیدی

نگاه شاعر عارفانه و کلا جدا از این قصه قحطی در دمشق بود و تمثیل بود