بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد
خردمند مردی در اقصای شام
گرفت از جهان کنج غاری مقام
به صبرش در آن کنج تاریک جای
به گنج قناعت فرو رفته پای
شنیدم که نامش خدادوست بود
ملک سیرتی، آدمی پوست بود
بزرگان نهادند سر بر درش
که در مینیامد به درها سرش
تمنا کند عارف پاکباز
به دریوزه از خویشتن ترک آز
چو هر ساعتش نفس گوید بده
به خواری بگرداندش ده به ده
در آن مرز کاین پیر هشیار بود
یکی مرزبان ستمکار بود
که هر ناتوان را که دریافتی
به سرپنجگی پنجه برتافتی
جهان سوز و بیرحمت و خیرهکش
ز تلخیش روی جهانی ترش
گروهی برفتند از آن ظلم و عار
ببردند نام بدش در دیار
گروهی بماندند مسکین و ریش
پس چرخه نفرین گرفتند پیش
ید ظلم جایی که گردد دراز
نبینی لب مردم از خنده باز
به دیدار شیخ آمدی گاه گاه
خدادوست در وی نکردی نگاه
ملک نوبتی گفتش: ای نیکبخت
به نفرت ز من در مکش روی سخت
مرا با تو دانی سر دوستی است
تو را دشمنی با من از بهر چیست؟
گرفتم که سالار کشور نیم
به عزت ز درویش کمتر نیم
نگویم فضیلت نهم بر کسی
چنان باش با من که با هر کسی
شنید این سخن عابد هوشیار
بر آشفت و گفت: ای ملک، هوش دار
وجودت پریشانی خلق از اوست
ندارم پریشانی خلق دوست
تو با آن که من دوستم، دشمنی
نپندارمت دوستدار منی
چرا دوست دارم به باطل منت
چو دانم که دارد خدا دشمنت؟
مده بوسه بر دست من دوستوار
برو دوستداران من دوست دار
خدادوست را گر بدرند پوست
نخواهد شدن دشمن دوست، دوست
عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل
بخش ۱۰ - حکایت ملک روم با دانشمند: شنیدم که بگریست سلطان رومبخش ۱۲ - گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان: مها زورمندی مکن با کهان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خردمند مردی در اقصای شام
گرفت از جهان کنج غاری مقام
هوش مصنوعی: مردی با دانایی در دوردستهای شام، جایی برای زندگی از این جهان در گوشهای از غار برگزید.
به صبرش در آن کنج تاریک جای
به گنج قناعت فرو رفته پای
هوش مصنوعی: در آن گوشهی تاریک، با صبر و شکیبایی، به خزینهای از رضایت و قناعت دست یافته است.
شنیدم که نامش خدادوست بود
ملک سیرتی، آدمی پوست بود
هوش مصنوعی: شنیدم کسی به نام خدادوست بود که در باطن انسانی نیک و با سیرت شایسته داشت، اما ظاهرش از مردم عادی کمتر نبود.
بزرگان نهادند سر بر درش
که در مینیامد به درها سرش
هوش مصنوعی: بزرگان به درِ خانهاش آمده بودند و سرشان را بر در گذاشته بودند؛ اما او هیچوقت به در نمیآمد تا آنها را ببیند.
تمنا کند عارف پاکباز
به دریوزه از خویشتن ترک آز
هوش مصنوعی: عارف با قلبی پاک و آزاد از خود میخواهد که از تمسک به دنیا و آرزوهای فانی دست بکشد.
چو هر ساعتش نفس گوید بده
به خواری بگرداندش ده به ده
هوش مصنوعی: هر لحظه از او خواهش میکند که با ذلت و خوارگی، زندگیاش را به سمت خود بکشاند و از دست او بگیرد.
در آن مرز کاین پیر هشیار بود
یکی مرزبان ستمکار بود
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، یک فرد دانا و آگاه وجود داشت، در حالی که در همان زمان، شخصی ظالم و ستمگری به عنوان نگهبان آنجا بود.
که هر ناتوان را که دریافتی
به سرپنجگی پنجه برتافتی
هوش مصنوعی: هر کسی را که ضعیف و ناتوان یافتی، به نوعی باید به او کمک کنی و او را بالا ببری.
جهان سوز و بیرحمت و خیرهکش
ز تلخیش روی جهانی ترش
هوش مصنوعی: دنیا پر از درد و بیرحمی است و تلخی آن سبب میشود که زندگی برای همه سخت و غمانگیز باشد.
گروهی برفتند از آن ظلم و عار
ببردند نام بدش در دیار
هوش مصنوعی: گروهی از آن ظلم و شرمندگی دور شدند و نام زشت او را از سرزمین خود پاک کردند.
گروهی بماندند مسکین و ریش
پس چرخه نفرین گرفتند پیش
هوش مصنوعی: گروهی از مردم بیچاره و محتاج ماندند و چون در زندگیشان دچار مشکلات شدند، نفرین و بدشانسی به سراغشان آمد.
ید ظلم جایی که گردد دراز
نبینی لب مردم از خنده باز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی ظلم و ستم گسترش مییابد، دیگر نمیتوانی لبخند و شادی را در چهره مردم ببینی. در واقع، ظلم و ستم چه در زندگی فردی و چه اجتماعی، باعث میشود که شادی و خنده میان مردم کاهش یابد و آنها احساس خوشحالی نکنند.
به دیدار شیخ آمدی گاه گاه
خدادوست در وی نکردی نگاه
هوش مصنوعی: هر زمان که به ملاقات شیخ میرفتی، خدا را دوست داشتی، اما هرگز به درون او نگاه نکردی یا به عمق وجودش توجه نکردی.
ملک نوبتی گفتش: ای نیکبخت
به نفرت ز من در مکش روی سخت
هوش مصنوعی: مَلک نوبتی به او گفت: ای خوشبخت، با کینه و نفرت به من نگاه نکن و نگاه خشن خود را بر من مگیر.
مرا با تو دانی سر دوستی است
تو را دشمنی با من از بهر چیست؟
هوش مصنوعی: من با تو دوستی و محبت دارم، اما نمیدانم چرا تو با من دشمنی میکنی؟
گرفتم که سالار کشور نیم
به عزت ز درویش کمتر نیم
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که رهبری کشور، در مقام و احترام، نه به اندازه یک درویش است و نه بیشتر از او.
نگویم فضیلت نهم بر کسی
چنان باش با من که با هر کسی
هوش مصنوعی: نمیگویم که من برتر هستم یا فضیلت بیشتری دارم، بلکه اینطور بگویم که با من اینگونه رفتار کن که با هر کس دیگری رفتار میکنی.
شنید این سخن عابد هوشیار
بر آشفت و گفت: ای ملک، هوش دار
هوش مصنوعی: این سخن را عابد با هوشیاری شنید و به شدت ناراحت شد و گفت: ای پادشاه، مراقب باش.
وجودت پریشانی خلق از اوست
ندارم پریشانی خلق دوست
هوش مصنوعی: وجود تو باعث بینظمی و پریشانی مردم است، اما من هیچ نگرانی و بینظمی به خاطر دوستیام ندارم.
تو با آن که من دوستم، دشمنی
نپندارمت دوستدار منی
هوش مصنوعی: با این که تو دوستم هستی، به هیچ عنوان تو را دشمن نمیدانم و به عنوان کسی که مرا دوست دارد میشناسم.
چرا دوست دارم به باطل منت
چو دانم که دارد خدا دشمنت؟
هوش مصنوعی: چرا به کسی که به من آسیب میزند، احترام بگذارم وقتی میدانم که خدا دشمن اوست؟
مده بوسه بر دست من دوستوار
برو دوستداران من دوست دار
هوش مصنوعی: به کسی که دوستش دارم بوسه نزن و برو؛ زیرا کسانی که مرا دوست دارند، من فقط او را دوست دارم.
خدادوست را گر بدرند پوست
نخواهد شدن دشمن دوست، دوست
هوش مصنوعی: اگر دوستی را از خود برانید، پوست و ظاهر او آسیب نخواهد دید. هرگز نمیتوان دوست را به دشمن تبدیل کرد، حتی اگر به او ضرری برسانید.
عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل
هوش مصنوعی: مرا شگفتی است از خواب آن بیرحم که در حالی که دیگران از رنج او به خواب رفتهاند، خود راحت و بیخبر است.
خوانش ها
حکایت مرزبان ستمگار با زاهد به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد به خوانش فرید حامد
بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد به خوانش عندلیب
بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد به خوانش فاطمه زندی
بخش ۱۱ - حکایت مرزبان ستمگار با زاهد به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
1398/09/30 18:11
جهانگیر تجددی
چه زیبا شیخ اجل رابطه ظلم و افسردگی جامعه را در هر سرزمین بیان میکند ؛
"ید ظلم جایی که گردد دراز
نبینی لب مردم از خنده باز"
و در یک بیت قبل نتیجه ابتدایی ظلم را بیان میکند؛(مهاجرت و پناهندگی، بدنامی سرزمین ، فقر شدن و ازهم گسیختگی جامعه باقی مانده از همه نظر)؛
"گروهی برفتند از آن ظلم و عار
ببردند نام بدش در دیار
گروهی بماندند مسکین و ریش
پس چرخه نفرین گرفتند پیش"
...
شاید مشکل کار ما اینجاست که خود را از این بزرگواران بی نصیب کرده ایم ...
1403/02/30 18:04
خوشه چین بانو
درود بر مفاخر ایران زمین🙏💥
درود بر سعدی بزرگ، سعدی جهانگرد، روانشناس و جامعه شناس 🙏 💥