شمارهٔ ۸ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم
بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب
بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر
ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
گل غنوده به بوی از بهشت یافته بهر
چو نیک بختان برخاست با نشاط از خواب
تو گوئی او را بلبل گه غنودن او
نموده بود به تلقین خواب راه صواب
کسی که رنگ غرابش نماید اندر سر
ز روی عقل نباشد بر او دلیل شتاب
چگونه شد که جوان شد از آن سپس که نماند
درخت را به سر شاخ بر، نشان غراب؟
یکی به مستی بستان نگاه کن گوئی
که ابر ساحت او را شراب داده نه آب
ولیکن آن بین کز حد اعتدال گذشت
مگر که یابد از فرط آب فعل شراب
تو این طراوت و این خرمی به دشت و به باغ
ز سعی میغ مدان وَز یمین شاه بیاب
که میغهای دژم را بخشگ سال اندر
یمین شاه معونت کند به فتح الباب
امیر عادل محمود سیف دولت و دین
که پیشکار دل و دست اوست بحر و سحاب
خدایگانی کز تخت و تاج عالم را
ازو کنند سؤال و بدو دهند جواب
فلک سیاست او بسته بر شهور و سنین
زمانه طاعت او بسته بر قلوب و رقاب
اگر چه در همه کاری به از شتاب درنگ
به جودش اندر یابی به از درنگ شتاب
خدنگ او نه عجب گر شهاب سیر بود
که دیو دولت او را غمی کند چو شهاب
مگر که فرع قوی حال تر ز اصل از آنک
عقاب گیرد تیرش همی به پر عقاب
دل مخالف ملک از نهیب ناچخ او
چو توزیی است بر او تافته به شب مهتاب
ز دست آتش سیماب رنک شمشیرش
روان دشمن او شد جهنده چون سیماب
نشان قبله طاعت شناس بارگهش
نشان قبله طاعت بود بلی محراب
بسی نماند که باران ابر رحمت او
برافکند ز بیابانها غرور سراب
روان رستم اگر با زره به حرب شود
گریز خواهد از او چون کبوتر از مضراب
ز بس عمارت عدلش چنان شود که به دهر
نکرد یار کس را شراب مست خراب
خدایگانا فرمان تو براند و به داشت
زمان به دست عنان و زمین به پای رکاب
توئی که سهم تو برباید از حوادث چنگ
توئی که خشم تو بستاند از نوائب ناب
فرو گرفت چپ و راست بدسکال ترا
سپاه هیبت تو چون حروف را اعراب
همیشه تا به تموز و بدی به کار شود
لباس توزی و کتان و قاقم و سنجاب
جهان تو جوی و ولایت تو گیر و گنج تو بخش
سپه توران و بزرگی تو دار و کام تو یاب
به زیر چتر تو چون سایه ملک را آرام
ز پیش عدل تو چون تیر ظلم را پرتاب
شمارهٔ ۷ - ایضاً له: زرود زاوه عبر کرد بحر ماشمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان: گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب
بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
هوش مصنوعی: دیدن ستارهها در آب تازه یا عجیب نیست، زیرا وقتی در آسمان پرستاره نگاهی بیندازیم، بازتاب آنها در آب هم طبیعی به نظر میرسد.
زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر
ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
هوش مصنوعی: زمین مانند آینهای شده است که چهرهها را نشان میدهد، مگر اینکه حجاب گل میان آب و هوا باقی بماند.
گل غنوده به بوی از بهشت یافته بهر
چو نیک بختان برخاست با نشاط از خواب
هوش مصنوعی: گلی که به عطر بهشت معطر شده، به خاطر خوشبختیاش با نشاط از خواب برخاست.
تو گوئی او را بلبل گه غنودن او
نموده بود به تلقین خواب راه صواب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این شخص، مانند بلبل، در حال خواب و غفلت است و کسی او را به خواب برده و به راه درست هدایت کرده است.
کسی که رنگ غرابش نماید اندر سر
ز روی عقل نباشد بر او دلیل شتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با نادانی خود را به رنگ شکوه و بزرگی درآورد، بر او دلیل و نشانه ای از عقل و خرد نخواهید یافت.
چگونه شد که جوان شد از آن سپس که نماند
درخت را به سر شاخ بر، نشان غراب؟
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که جوانی از درختی که دیگر نشانی از شاخهایش ندارد، به وجود بیاید؟
یکی به مستی بستان نگاه کن گوئی
که ابر ساحت او را شراب داده نه آب
هوش مصنوعی: نگاهی به باغ بکن، انگار که ابرها به او شراب نوشاندهاند نه آب.
ولیکن آن بین کز حد اعتدال گذشت
مگر که یابد از فرط آب فعل شراب
هوش مصنوعی: اما آن شخصی که از حد متعادل خارج شده است، تنها زمانی به آرامش میرسد که از شدت احساسات و کارهای مفرطش به نوشیدن شراب روی آورد.
تو این طراوت و این خرمی به دشت و به باغ
ز سعی میغ مدان وَز یمین شاه بیاب
هوش مصنوعی: این زیبایی و سرسبزی که در دشت و باغ میبینی، نتیجه تلاش و کوشش نیست، بلکه از لطف و ارادهی خداوند است.
که میغهای دژم را بخشگ سال اندر
یمین شاه معونت کند به فتح الباب
هوش مصنوعی: جوانان نگران و غمگین را در پایان سال به یاری شاه، دروازهای برای پیروزی باز میکند.
امیر عادل محمود سیف دولت و دین
که پیشکار دل و دست اوست بحر و سحاب
هوش مصنوعی: امیر عادل محمود، که فرمانروایی راستگو و با عدالت است، به عنوان محافظ دین و دولت شناخته میشود. او کسی است که دل و دستی برای خدمت به امور کشور و مردم دارد، و در عرصههای مختلف مانند دریا و ابرها تأثیرگذار است.
خدایگانی کز تخت و تاج عالم را
ازو کنند سؤال و بدو دهند جواب
هوش مصنوعی: خداوندی که فرمانروایی میکند و همه جهان از او سؤال میکنند و او پاسخ میدهد.
فلک سیاست او بسته بر شهور و سنین
زمانه طاعت او بسته بر قلوب و رقاب
هوش مصنوعی: سرنوشت و حاکمیت او بر ماهها و سالهای زمانه است و اطاعت او در دلها و روحها جاری است.
اگر چه در همه کاری به از شتاب درنگ
به جودش اندر یابی به از درنگ شتاب
هوش مصنوعی: هرچند که در هر کاری عجله کردن بهتر از تأخیر نیست، اما از طریق صبوری میتوان به نتایج بهتری دست یافت.
خدنگ او نه عجب گر شهاب سیر بود
که دیو دولت او را غمی کند چو شهاب
هوش مصنوعی: اگر تیر او مانند شهاب در آسمان باشد، جای تعجب نیست که دیو و زنجیرهای زندگی نتوانند او را غمگین کنند، چون شهاب نیز در آسمان با زیبایی و سرعت خود، از هیچ چیزی نمیهراسد.
مگر که فرع قوی حال تر ز اصل از آنک
عقاب گیرد تیرش همی به پر عقاب
هوش مصنوعی: به جز آنکه فرع (فرزندان یا نتایج) قویتر از اصل (پدر یا منبع) باشد، چرا که عقاب (پرندهای قوی و چابک) تیر (خطر یا چالش) را در پر خود میگیرد.
دل مخالف ملک از نهیب ناچخ او
چو توزیی است بر او تافته به شب مهتاب
هوش مصنوعی: دل دشمن ملک، مانند طعمهای است که در مقابل فروغ شبتاب میدرخشد.
ز دست آتش سیماب رنک شمشیرش
روان دشمن او شد جهنده چون سیماب
هوش مصنوعی: از دست آتش که به رنگ نقره است، شمشیر او به سرعت به سوی دشمنش حرکت کرد، مانند جیوه که به راحتی میجهد.
نشان قبله طاعت شناس بارگهش
نشان قبله طاعت بود بلی محراب
هوش مصنوعی: نشاندهندهی خداوند، مکان مناسبی برای عبادت و اطاعت است. در واقع، آنجا همچون قبلهای است که برای نماز و عبادت به آن رو میکنیم.
بسی نماند که باران ابر رحمت او
برافکند ز بیابانها غرور سراب
هوش مصنوعی: بسیار طول نمیکشد که باران لطف و رحمت خدا از آسمان نازل شود و آن وضعیت فریبنده و توهمی بیابانها را برطرف کند.
روان رستم اگر با زره به حرب شود
گریز خواهد از او چون کبوتر از مضراب
هوش مصنوعی: اگر رستم به جنگ برود و زره بپوشد، مانند کبوتر از ضربه و خطر فرار میکند.
ز بس عمارت عدلش چنان شود که به دهر
نکرد یار کس را شراب مست خراب
هوش مصنوعی: به خاطر ساختار و نظم عدل او، چنین حالتی به وجود میآید که هیچ کس در دنیا نتوانسته است شراب مست کننده را از بین ببرد.
خدایگانا فرمان تو براند و به داشت
زمان به دست عنان و زمین به پای رکاب
هوش مصنوعی: خداوند فرمان تو را به اجرا درمیآورد و زمان را در دست تو میگذارد، همچنین زمین تحت فرمان تو قرار میگیرد.
توئی که سهم تو برباید از حوادث چنگ
توئی که خشم تو بستاند از نوائب ناب
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که حوادث، سهم تو را از دست میگیرند و خشم تو میتواند از بلایای سخت، چیزی بگیرد.
فرو گرفت چپ و راست بدسکال ترا
سپاه هیبت تو چون حروف را اعراب
هوش مصنوعی: بدسکار از هر سو، سپاهیان تو را محاصره کردند، پرقدرت و ترسناک؛ شجاعت تو مانند اعراب که حروف را مشخص میکنند، در دلها نقش بست.
همیشه تا به تموز و بدی به کار شود
لباس توزی و کتان و قاقم و سنجاب
هوش مصنوعی: در فصول گرم و زمانی که کارهای سخت انجام میشود، همیشه باید از لباسهای نازک و سبک مانند توزی، کتان و پارچههای نرم و راحت استفاده کرد.
جهان تو جوی و ولایت تو گیر و گنج تو بخش
سپه توران و بزرگی تو دار و کام تو یاب
هوش مصنوعی: دنیا مانند جویی است که تو میتوانی آن را در دست خود بگیری؛ قدرت و حکمرانیات را به دست آور و داراییات را به دست آر. در این راه، از تلاش و بزرگمنشی فارغ نمان و به آنچه خواهانش هستی، دست یاب.
به زیر چتر تو چون سایه ملک را آرام
ز پیش عدل تو چون تیر ظلم را پرتاب
هوش مصنوعی: در زیر حمایت تو، سایهای مانند ملک آرام میگیرد و از عدالت تو، تیر ظلم به دور پرتاب میشود.
حاشیه ها
1400/08/15 16:11
افسانه چراغی
به جای "چون" باید "چو" باشد:
زمین چو آینه صورتنمای گشت مگر
1400/08/17 10:11
افسانه چراغی
چگونه شد که جوان شد از آن سپس که نماند
درخت را به سر شاخ بر، نشان غراب؟