گنجور

شمارهٔ ۷۰ - در مدح سلطان مسعود بن ابراهیم همانا در سال فراز آمدن آن پادشاه والاجاه بر تخت پادشاهی گفته شده است

درود داد خلافت رسید و عهد و لوی
به بارگاه همایون حضرت اعلی
به بارگاهی کز فخر خلعتش جوید
ز ظل پرده او دوش آفتاب ردی
به بارگاهی کز حرص طاعتش خواهد
ز لفظ حاجب او گوش روزگار ندی
به تیر ماه بهاری شگفت حضرت را
گشاده چهره تر از کارنامه مانی
گل نشاط و سرورش به رنگ معجب گشت
هنوز عهد و لوی ناگرفته بوی نوی
یکی برای تماشا به خشک رود برآی
کری کند که برآئی به خشک رود کری
«نهاده گوئی رضوان به شاهراهش پر
میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی
به شکل و هیئت جرم سپهر معذور است
اگر نیارد با او به قبه کرد مری
خرد به ساحت او بر دلیل قربان دید
چنانکه عادت باشد به موسم اضحی
به نفس ناطقه تکبیر کرد و ایدون گفت
که قصر خسرو کعبه است و خشک رود منی
بزرگوارا شهرا که شهر غزنین است
چه شهر عالم کبری به عالم صغری
از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود
نباشد الا عضوی کمینه از عضوی
خدای تربت او را عزیز دنیا کرد
به فر مولد میمون خسرو دنیی
نظام دولت محمودیان ملک مسعود
امین عهد و امام و یمین دین و هدی
ستوده سیرت شاهی که روزه مظلمتش
بدو پناهد عالم ز سیرت کبری
به عزم تیزتر از برق راند خنگ ظفر
به حفظ نرم تر از آب کرد صحف نبی
گشاده رایت منصور او در قنوج
شکسته هیبت شمشیر او دل ملهی
مدار هیچ عجب گر ز حول قوت او
به شرق و غرب نیابند فتنه را مأوی
به ایمنیش برون تازد از کمین مهدی
به دوستیش فرود آید از فلک عیسی
همیشه تا نبود کبک را پر شاهین
همیشه تا نبود بنده را دل مولی
سپهر موکب او باد و مهر مرکب او
ستاره کفش بساط و زمانه کبش فدی
براق همت او اوج مشتری و زحل
سریر دولت او فرق فرقد و شعری
نه از جمالش طبع جمال را سیری
نه در کمالش عین کمال را دعوی
بدین عیار سپرده رسول و آل رسول
به تخت ملکش تشریف تاج و عهد و لوی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درود داد خلافت رسید و عهد و لوی
به بارگاه همایون حضرت اعلی
هوش مصنوعی: سلام و درود بر حکومت و خلافت، زمانی که پیمان و عهد به درباری بزرگ و محترم وارد شد.
به بارگاهی کز فخر خلعتش جوید
ز ظل پرده او دوش آفتاب ردی
هوش مصنوعی: در اینجا به جایی اشاره شده است که در آن، با شکوه و عظمت خاصی، نور و زیبایی وجود دارد. آفتاب که نماد روشنی و درخشش است، شب گذشته به این مکان نزدیک شده تا از سایه و پرده‌‌ای که در آن وجود دارد، قوی‌تر و برجسته‌تر شود. این بیانگر عظمت و قدرت آن مکان و حالتی است که باعث جلب توجه حتی آفتاب نیز می‌شود.
به بارگاهی کز حرص طاعتش خواهد
ز لفظ حاجب او گوش روزگار ندی
هوش مصنوعی: به جایی که به خاطر طمع و نیاز به عبادت و خدمتش، روزگار به حرف حرص‌ورزانه‌ی او گوش نمی‌دهد، نمی‌روند.
به تیر ماه بهاری شگفت حضرت را
گشاده چهره تر از کارنامه مانی
هوش مصنوعی: در تیر ماه، زیبایی بهاری به شکلی شگفت انگیز جلوه‌گر شده و چهره‌ی حضرت از کارنامه‌ی مانی (هنرمند بزرگ ایرانی) زیباتر و روشن‌تر به نظر می‌رسد.
گل نشاط و سرورش به رنگ معجب گشت
هنوز عهد و لوی ناگرفته بوی نوی
هوش مصنوعی: گل که نماد شادی و سرزندگی است، به رنگی شگفت‌انگیز درآمده و هنوز بوی تازه‌ای که نشان‌دهنده عهد و پیمان جدید باشد، دریافت نکرده است.
یکی برای تماشا به خشک رود برآی
کری کند که برآئی به خشک رود کری
هوش مصنوعی: شخصی برای تماشای رودخانه‌ای که خشک شده است، به آنجا می‌رود و می‌گوید آیا تو هم به این رودخانه‌ی خشک می‌آیی؟
«نهاده گوئی رضوان به شاهراهش پر
میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که باغ بهشتی با درختان زیبا و خوشبویی آراسته شده و در هر چند قدم، درختانی از نوع طوبی قرار دارد که زیبایی و خوشحالی بیشتری به این مکان می‌بخشند.
به شکل و هیئت جرم سپهر معذور است
اگر نیارد با او به قبه کرد مری
هوش مصنوعی: اگر جرم آسمانی نتواند به صورت قبه‌ای شکل بگیرد، باید آن را ببخشیم و برای آن عذر قائل شویم.
خرد به ساحت او بر دلیل قربان دید
چنانکه عادت باشد به موسم اضحی
هوش مصنوعی: خرد و اندیشه در برابر عظمت او به قدری تسلیم شدند و عاجز ماندند که همچون در قربانی کردن در روز عید قربانی رفتار کنند.
به نفس ناطقه تکبیر کرد و ایدون گفت
که قصر خسرو کعبه است و خشک رود منی
هوش مصنوعی: نفس ناطقه به شیوایی و بلندی صدا گفت که قصر خسرو همچون کعبه‌ای مقدس است و رود خشک منی نیز به این معنا اشاره دارد.
بزرگوارا شهرا که شهر غزنین است
چه شهر عالم کبری به عالم صغری
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، شهر غزنین شهری است که در آن علم و دانش با عظمت و بزرگی وجود دارد، مانند جهانی بزرگ در مقایسه با دنیای کوچک!
از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود
نباشد الا عضوی کمینه از عضوی
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبانی ساده بیان کنیم، این جمله می‌گوید که در عالم کوچک‌تر، هر چیزی تنها بخشی کوچک از چیز بزرگ‌تر است و نمی‌تواند به تنهایی وجود داشته باشد. هر عضوی از این عالم وابسته به دیگر اجزا و کل آن است و نمی‌تواند به خودی خود کامل باشد.
خدای تربت او را عزیز دنیا کرد
به فر مولد میمون خسرو دنیی
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر تربت او، جایگاهش را در دنیا ارزشمند ساخت، به ویژه به واسطه تولد خوش‌یمن پادشاهی بزرگ.
نظام دولت محمودیان ملک مسعود
امین عهد و امام و یمین دین و هدی
هوش مصنوعی: دولت محمودیان به عنوان نظامی کارآمد و با ثبات، به ملک مسعود اعتبار و اعتماد می‌بخشد و او را به عنوان رهبر و راهنمای دین و ملت معرفی می‌کند.
ستوده سیرت شاهی که روزه مظلمتش
بدو پناهد عالم ز سیرت کبری
هوش مصنوعی: ستایش می‌کنم سیرت پادشاهی را که در روز ظلمت خود، جهانیان را به سوی خوبی‌ها و رفتارهای نیکوی خود راهنمایی می‌کند.
به عزم تیزتر از برق راند خنگ ظفر
به حفظ نرم تر از آب کرد صحف نبی
هوش مصنوعی: با اراده‌ای قوی و سریع‌تر از برق، پیروزی را به دست آورد و با نرمشی ملایم و لطیف مانند آب، پیام‌های پیامبر را حفظ کرد.
گشاده رایت منصور او در قنوج
شکسته هیبت شمشیر او دل ملهی
هوش مصنوعی: پرچم منصور در قنوج با قدرت برافراشته شده و عظمت شمشیر او دل‌ها را مجذوب خود کرده است.
مدار هیچ عجب گر ز حول قوت او
به شرق و غرب نیابند فتنه را مأوی
هوش مصنوعی: هیچ تعجبی نیست اگر قدرت او باعث شود که فتنه و آشوب در شرق و غرب جایی برای آرامش نیابند.
به ایمنیش برون تازد از کمین مهدی
به دوستیش فرود آید از فلک عیسی
هوش مصنوعی: مهدی با امنیت و اطمینان به سمت دوستش می‌آید و عیسی از آسمان به زمین نازل می‌شود.
همیشه تا نبود کبک را پر شاهین
همیشه تا نبود بنده را دل مولی
هوش مصنوعی: هرگاه که کبک در دسترس نباشد، شاهین هم پرواز نخواهد کرد. همچنین، وقتی بنده در کنار مولی قرار نگیرد، دل او نیز تنگ می‌شود.
سپهر موکب او باد و مهر مرکب او
ستاره کفش بساط و زمانه کبش فدی
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف عالم هستی و نمادهای آن پرداخته شده است. اشاره دارد که آسمان به عنوان حرکت و پیشرو او عمل می‌کند و نور خورشید مانند نشانه‌ای از قدرت اوست. ستاره‌ها همچنین به عنوان نشانه‌هایی از درخشش و زیبایی در مسیر او به کار رفته‌اند. در نهایت، زمان به عنوان نمایانگر حرکت او و همه چیزهایی که به او وابسته است، معنا می‌شود. بیان می‌کند که تمامی این عناصر به نوعی در خدمت و مقام او قرار دارند.
براق همت او اوج مشتری و زحل
سریر دولت او فرق فرقد و شعری
هوش مصنوعی: همت و اراده او به بلندی سیاره‌های مشتری و زحل است و جایگاه او همچون تاجی در میان ستاره‌ها و نشانه‌های زیبایی است.
نه از جمالش طبع جمال را سیری
نه در کمالش عین کمال را دعوی
هوش مصنوعی: نه از زیبایی او سیر می‌شوی و نه از کمال او می‌توانی ادعایی داشته باشی.
بدین عیار سپرده رسول و آل رسول
به تخت ملکش تشریف تاج و عهد و لوی
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده است که پیامبر و خاندان او به احترام و مقام بالایی در حکومت و سلطنت دست یافته‌اند، و برای آن‌ها تاج و عهدی قرار داده شده است که نشان‌دهنده عظمت و شأن آن‌هاست.