شمارهٔ ۵۹ - در مدح ابوسعید بابو
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
نه مرا با گشاد او جوشن
عرصهای بنات نعش تنم
گشت از او تنگ تر ز شکل پرن
غنچه های گل است پنداری
همه اطراف من کفیده دهن
غربت و عزل ای مسلمانان
به زمستان نبرده بودم ظن
دیولاخی چنین که دیو همی
زو به دوزخ فرو خزد برسن
جویش از آب بسته پر سیماب
کوهش از برق جسته بر آهن
از مسام زمین گذشته هواش
چون به درز حریر در سوزن
من مسکین مقیم گشته در او
اهل بدرود کرده و مسکن
مار کردار دست و پای مرا
شکم از آستین و از دامن
بدن از سنگ نی و از آتش طبع
بی خبر مانده کوره های بدن
هیچ درمان و هیچ حیلت نی
جز بر خواجه عمید شدن
تا فرو پوشدم به آذر ماه
ز آفتاب تموز پیراهن
خواجه بوسعد بابو آنکه نهد
کشف قدرش بگرد مه خرمن
حکم او را قضا جواد عنان
امر او را زمانه خوش گردن
عزم و حزمش دو نفس هر دو قوی
خلق و خلقش دو نقش هر دو حسن
از تفاخر چو کرم پیله سپهر
تار مهرش تنیده بر سر و تن
در ترازوی همت اعلاش
دانگ سنگ آمدست پر و پرن
موش سوراخ غور کینه او
کرده افسوس بر چه بیژن
ز آفرینش برون نهاده قدم
نظر رحم او بمرد و بزن
بوستان سعادتش فلکی است
چون مجره در او هزار چمن
تربتش عین منشاء احرار
بدل نشو عرعر و سوسن
طفل او چون رسیده غنچه گل
پیر او چون جوانه شاخ سمن
یارنی با نعیمهاش زوال
جفت نی با سرورهاش حزن
میوه دارانش میوه دلها
بعضی آورده بعضی آبستن
ای ز اصل کرم «عزیز» نهال
وز نهال شرف بدیع فتن
زنده کی ماندن این چراغ امید
گر ز جودش نیامدی روغن
هر که حرز سخات بر جان بست
نایدش دیو فقر پیرامن
بنده بی موی روبه بلغار
زده بر ابره ها خز ادکن
نه همانا که بر تواند کند
سبلت از روی او دی و بهمن
تا جهان را ز گردش گردون
شب و روز است تیره و روشن
مجلسی باد نیک خواه ترا
با می و با مغنی و گلشن
خانه ای باد بدسگال ترا
بی در و بی دریچه و روزن
طبع تو زورمند روزه گشا
عمر تو روزمند و عیدافکن
لفظها را ثنای تو دستان
فرقها را مدیح تو گرزن
«بوالفرج را ز غایت اخلاص
در مدیح تو حور روح سخن »
شمارهٔ ۵۸ - در مدح ابوحلیم زریر شیبانی: ای سپهسالار شرق ای پشت ملک ای صدر دینشمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان ابراهیم یا سیف الدوله محمود بن ابراهیم: ماه ملک آمد از خسوف برون
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
هوش مصنوعی: ماه تیر سرد به دیدار من آمد و با من گفتگویی گرم آغاز کرد.
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
هوش مصنوعی: در زیر، او با دقت از من سوال میکند و من در پاسخ او، ناتوان هستم.
نه مرا با تکاب او پایاب
نه مرا با گشاد او جوشن
هوش مصنوعی: من نه با تَکاب او میتوانم ایستادگی کنم و نه با گشادهای که او به من بدهد، از خود دفاع کنم.
عرصهای بنات نعش تنم
گشت از او تنگ تر ز شکل پرن
هوش مصنوعی: دنیا بر من تنگ شده و من در موقعیتهای سخت و ناامیدکننده قرار گرفتهام، به گونهای که وجودم حتی از شکل پرندهای زیبا نیز محدودتر و محصورتر شده است.
غنچه های گل است پنداری
همه اطراف من کفیده دهن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اطراف من پر از غنچههای گل است که هنوز شکفته نشدهاند.
غربت و عزل ای مسلمانان
به زمستان نبرده بودم ظن
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، من در زمستان به بیگانگی و تنهایی نرفتهام و هیچگاه گمان نمیکردم که چنین حالتی پیش بیاید.
دیولاخی چنین که دیو همی
زو به دوزخ فرو خزد برسن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حتی موجودات بد و شیطانی نیز به خاطر اعمال و رفتارشان مجازات میشوند و به دنیای تاریک و انزوا میافتند. در واقع، افرادی که کارهای نادرستی انجام میدهند، در نهایت به نتایج منفی کارهای خود دچار میشوند و از راه راست دور میشوند.
جویش از آب بسته پر سیماب
کوهش از برق جسته بر آهن
هوش مصنوعی: در جستجوی آب است که در آن نقرهفام است و کوهش از نور برق آزاد شده است و بر روی آهن نشسته است.
از مسام زمین گذشته هواش
چون به درز حریر در سوزن
هوش مصنوعی: هوا از میان زمین و دهانههای باریک وارد میشود، مانند اینکه بخواهد از درز حریر در سوزنی عبور کند.
من مسکین مقیم گشته در او
اهل بدرود کرده و مسکن
هوش مصنوعی: من فردی بیچاره هستم که در این مکان مستقر شدهام و از محیط و انسانهای اطرافم جدا شدهام.
مار کردار دست و پای مرا
شکم از آستین و از دامن
هوش مصنوعی: حرکت و رفتار من مانند مار است و دست و پای من به گونهای است که به نظر میرسد فقط شکمی در آستین و دامن دارم.
بدن از سنگ نی و از آتش طبع
بی خبر مانده کوره های بدن
هوش مصنوعی: بدن انسان مانند نی است که از سنگ ساخته شده، و آتش درونش به حال خود باقی مانده و از طبیعت خود بیخبر است. اینجا به نوعی به عدم آگاهی و ناآگاهی از ویژگیهای واقعی وجود اشاره میشود.
هیچ درمان و هیچ حیلت نی
جز بر خواجه عمید شدن
هوش مصنوعی: تنها راه نجات و چارهای در کار نیست جز اینکه به مقام و مرتبهای عالی دست یابی.
تا فرو پوشدم به آذر ماه
ز آفتاب تموز پیراهن
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آذرماه به دور از تابش خورشید در تابستان خود را بپوشانم.
خواجه بوسعد بابو آنکه نهد
کشف قدرش بگرد مه خرمن
هوش مصنوعی: خواجه بوسعد بابو کسی است که ارزش و مقام او را به مانند درخشش ماه در کنار دانههای خرمن میداند. این بیان نشاندهنده اهمیت و بزرگی شخص در مقایسه با دیگران است و بر نقش و موقعیت ویژه او تأکید میکند.
حکم او را قضا جواد عنان
امر او را زمانه خوش گردن
هوش مصنوعی: حکم خداوند را قضا و تقدیر مشخص میکند و در این میان، زمانه به خوبی به اجرای اوامر میپردازد.
عزم و حزمش دو نفس هر دو قوی
خلق و خلقش دو نقش هر دو حسن
هوش مصنوعی: عزمی که دارد و عزم و ارادهاش هر دو قوی و قاطع هستند، و صفات و ویژگیهای او نیز دو بعد زیبا و دلنشین دارند.
از تفاخر چو کرم پیله سپهر
تار مهرش تنیده بر سر و تن
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که مانند پیلهای که کرم میسازد و با تارهایی که میتند خود را میپوشاند، انسانها نیز ممکن است به خاطر خودبزرگبینی و تفاخر، خود را در چیزهایی محصور کنند که مانع از دیده شدن حقیقت وجودشان میشود.
در ترازوی همت اعلاش
دانگ سنگ آمدست پر و پرن
هوش مصنوعی: در ترازویی که همت و ارادهی بلند را میسنجد، ارزش و جایگاه سنگینتر از یک سنگ معمولی نمایان شده است.
موش سوراخ غور کینه او
کرده افسوس بر چه بیژن
هوش مصنوعی: موش، به خاطر کینهای که دارد، در گوشهای پنهان شده و افسوس میخورد بر وضعیت بیژن.
ز آفرینش برون نهاده قدم
نظر رحم او بمرد و بزن
هوش مصنوعی: از خلقت خارج شده، نظر رحمت او بر مردم است و در این میان، همواره باید به یاد داشته باشیم.
بوستان سعادتش فلکی است
چون مجره در او هزار چمن
هوش مصنوعی: بوستان خوشبختی او آسمانی است که مانند یک صحنه بهاری پر از گل و چمن در آن وجود دارد.
تربتش عین منشاء احرار
بدل نشو عرعر و سوسن
هوش مصنوعی: خاک من همانند منبع آزادیخواهان است، تبدیل نشو به درختانی چون عرعر و سوسن.
طفل او چون رسیده غنچه گل
پیر او چون جوانه شاخ سمن
هوش مصنوعی: کودک او مانند غنچهی گلی است که تازه شکفته، و بزرگتر او شبیه جوانهی درخت سمن است.
یارنی با نعیمهاش زوال
جفت نی با سرورهاش حزن
هوش مصنوعی: دوست من با نعمتهایش در حال زوال است و جفت من در کنار سرورانش حسرت و اندوه را تجربه میکند.
میوه دارانش میوه دلها
بعضی آورده بعضی آبستن
هوش مصنوعی: میوهفروشان، میوههای دلها را به بازار آوردهاند؛ برخی از آنها میوههای آمادهای دارند و برخی دیگر در حال پرورش میوههای تازه هستند.
ای ز اصل کرم «عزیز» نهال
وز نهال شرف بدیع فتن
هوش مصنوعی: ای عزیز، تو از اصل کرم و بزرگواری آمدهای، همچون نهالی که از شرافت و نیکویی سر برآورده است.
زنده کی ماندن این چراغ امید
گر ز جودش نیامدی روغن
هوش مصنوعی: اگر از لطف و بخشش او روغنی نرسد، زنده ماندن این چراغِ امید چه فایدهای دارد؟
هر که حرز سخات بر جان بست
نایدش دیو فقر پیرامن
هوش مصنوعی: هر کسی که به بخشندگی و سخاوت متعهد باشد، هرگز دچار فقر و تنگدستی نخواهد شد.
بنده بی موی روبه بلغار
زده بر ابره ها خز ادکن
هوش مصنوعی: من بیمو و بیپناهم، اما به جستجوی خوشبختی و زندگی بهتر در سرزمینهای دور میروم.
نه همانا که بر تواند کند
سبلت از روی او دی و بهمن
هوش مصنوعی: بهراستی که هیچکس نمیتواند زیبایی و جذابیت او را کم کند، حتی در روزهای دی و بهمن.
تا جهان را ز گردش گردون
شب و روز است تیره و روشن
هوش مصنوعی: جهان به خاطر چرخش آسمانی و گذر شب و روز، همیشه در حال تغییر و تحول است و نوساناتی بین تاریکی و روشنی وجود دارد.
مجلسی باد نیک خواه ترا
با می و با مغنی و گلشن
هوش مصنوعی: به دور از غم و اندوه، در جمعی خوشخواه و دوستانه باش که در آنجا شراب، موسیقی و زیباییهای طبیعت حضور دارند.
خانه ای باد بدسگال ترا
بی در و بی دریچه و روزن
هوش مصنوعی: خانهای که از بدی و کینه پر شده، بدون در و پنجره و هیچ روزنهای است.
طبع تو زورمند روزه گشا
عمر تو روزمند و عیدافکن
هوش مصنوعی: شخصیت و روحیه تو بهطور طبیعی قوی و پرانرژی است و عمر تو همیشه خوش و شاداب و پر از جشن و سرور خواهد بود.
لفظها را ثنای تو دستان
فرقها را مدیح تو گرزن
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و قدرت کلامی اشاره شده است. شاعر میگوید که واژهها و الفاظ به خاطر شما جلوهای خاص پیدا کرده و به عکسالعمل و ستایش شما تبدیل شدهاند. به عبارتی دیگر، زیبایی و اثرگذاری سخنان شما باعث شده است که همه چیز حول شما بچرخد و در دامان ستایش شما قرار بگیرد.
«بوالفرج را ز غایت اخلاص
در مدیح تو حور روح سخن »
هوش مصنوعی: بوالفرج به خاطر صداقت و ارادت عمیقش به تو، در وصف تو سخنانی زیبا و دلنشین میگوید.