گنجور

شمارهٔ ۵۷ - در مدح سلطان علاء الدوله ابو سعید مسعود بن ابراهیم

شه باز به حضرت رسید هین
یکران مرا برنهید زین
تا خوی کند از شرم او زمان
چون طی کنم از نعل او زمین
آباد بر این چرخ تیز گرد
از نور سراپای او عجین
هم زور چون شیرانش بر کتف
هم موی چون گورانش بر سرین
گر نیزه گذارد شهاب او
دیوی فکند لعب او لعین
ور حمله پذیرد سوار او
حصنی بودش پشت او حصین
کرد آخر او هر نفس هزار
بر صورت او خواند آفرین
گر میل به جرمش به حق کند
یعنی عوض کهرباست این
پروانه که در جلوه بیندش
با پیرهن شمعی و سمین
لبیک زند گوید ای فلک
جان بازی من بین و شمع بین
ای باد هوا ای براق جم
ای قاصد روم و رسول چین
یکران من اندر سبق مگر
چین حسدت بست بر جبین
کز منظر او در گذر همی
بر آب نشانی خطوک چین
ایزد نه به از به بیافرید
از رشک چرائی دژم چنین
در خاک مکش خویشتن به خشم
بر سنگ مزن خویشتن بکین
خواهی که بیکران من رسی
بر سایه یکران من نشین
تا شاد فرود آردت چو من
بر درگه سلطان داد و دین
بوسعد سلیمان روزگار
مسعود فریدون آ بین
آن شاه که چشم فلک ندید
در خاتم شاهی چنو نگین
وآن شیر که شمشیر حق نیافت
در مالش باطل چنو معین
راحت ز درد عدل او به ملک
چون بوی درآمد به یاسمین
فترت بتف باس او ز شرع
چون موم جدا شد ز انگبین
صیت ملک و ذکر جم شنو
این صوت زئیر آمد آن طنین
عرض شه و جرم فلک نگر
این نفس نفیس آمد آن مهین
یک پنجه نیارد برون فلک
چون پنجه رادیش ز آستین
با همت او آشنا شود
پیش از حرکت قالب جنین
عزمش که بتابد به کف کند
ملکی و نباشد بدان ضنین
رمحش که بیازد فرو خورد
خلقی و نگردد بدان به طین
بیلک به کمانش به جان خصم
چون . . .ـین
شعله ز حسامش در آب غرق
چون برق بایما دهد دفین
شاها ملکا از گمان تو
رخشنده بود گوهر یقین
در خلد با عزاز پرورد
تکبیر غزات تو حور عین
هر قول نه قولی است چون بیانت
آحاد . . .ـین
هر بحر نه بحری است چون ذلت
قیفال . . . از وتین
تا طعمه بازان شود تذرو
تا سکنه شیران بود عرین
باد اختر سلطان تو مضئی
باد آیت برهان تو مبین
با دولت تو ناصحت رفیق
با طالع تو مادحت قرین
بر درگه حق شأن تو بزرگ
در نصرت دین رأی تو رزین

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل فاعلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شه باز به حضرت رسید هین
یکران مرا برنهید زین
هوش مصنوعی: شاه به درگاه فرمان داد که آنچه را در دل دارم، برآورید و از این مشکلات رهایم کنید.
تا خوی کند از شرم او زمان
چون طی کنم از نعل او زمین
هوش مصنوعی: زمانی که از شرم او خوی می‌کشم، مثل اینکه زمین را از نعل او عبور می‌کنم.
آباد بر این چرخ تیز گرد
از نور سراپای او عجین
هوش مصنوعی: زمین زیبا و پررنگ و نقش است، که به واسطه‌ی نور وجود او در تمام جوانبش آغشته و پر شده است.
هم زور چون شیرانش بر کتف
هم موی چون گورانش بر سرین
هوش مصنوعی: این جمله به قدرت و شجاعت شخصی اشاره دارد که به اندازه‌ی شیر قوی است و همچنین به زیبایی و جذابیت او که همچون موی گوران‌ها، چشم‌نواز و گیراست. شخصیت توصیف شده به خاطر قدرت بدنی و ظاهری جذاب، مورد توجه قرار می‌گیرد.
گر نیزه گذارد شهاب او
دیوی فکند لعب او لعین
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌ی درخشان نیزه‌اش را بیندازد، دیو شوم او در دام شیطنتش گرفتار خواهد شد.
ور حمله پذیرد سوار او
حصنی بودش پشت او حصین
هوش مصنوعی: اگر سوار بر او حمله کند، پشتش مانند دژی مستحکم خواهد بود.
کرد آخر او هر نفس هزار
بر صورت او خواند آفرین
هوش مصنوعی: در هر لحظه، او با تمام وجود از زیبایی و魅بت او ستایش می‌کند و هزاران بار بر چهره‌اش تحسین می‌فرستد.
گر میل به جرمش به حق کند
یعنی عوض کهرباست این
هوش مصنوعی: اگر تمایلش به گناه و خطا باشد، در واقع عوض آن، ارزش و حقیقتی در خور دارد.
پروانه که در جلوه بیندش
با پیرهن شمعی و سمین
هوش مصنوعی: پروانه‌ای که زیبایی شمع را ببیند و با لباس زرد و درخشانش جلب توجه کند.
لبیک زند گوید ای فلک
جان بازی من بین و شمع بین
هوش مصنوعی: ای آسمان، به ندای من پاسخ بده و به تماشای جان بازی من و شعله‌ی جانفزای شمع بنشین.
ای باد هوا ای براق جم
ای قاصد روم و رسول چین
هوش مصنوعی: ای باد ملایم، ای پیکه‌ی سرعت و فرشتۀ پیام‌آور از روم و چین، تویی که حامل اخبار و رسالت‌ها هستی.
یکران من اندر سبق مگر
چین حسدت بست بر جبین
هوش مصنوعی: در دل خود غمی دارم که آیا بر کران زندگی‌ام، حسادت تو جایگاهی یافته است؟
کز منظر او در گذر همی
بر آب نشانی خطوک چین
هوش مصنوعی: از دید او، حتی بر آب نیز نشانی از خط و خال چین وجود دارد.
ایزد نه به از به بیافرید
از رشک چرائی دژم چنین
هوش مصنوعی: خداوند بهتر از آن نیست که از حسادت و کینه خلق کند، پس چرا چنین حالتی در دل این موجودات وجود دارد؟
در خاک مکش خویشتن به خشم
بر سنگ مزن خویشتن بکین
هوش مصنوعی: خودت را در غم و اندوه دفن نکن و به خشم، به خودت آسیب نرسان.
خواهی که بیکران من رسی
بر سایه یکران من نشین
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به دنیای بی‌پایان من دسترسی پیدا کنی، باید در سایه آرامش و سکون من قرار بگیری.
تا شاد فرود آردت چو من
بر درگه سلطان داد و دین
هوش مصنوعی: چنانچه تو نیز مانند من با شادی و خوشحالی به درگاه پادشاهی و دیانت بروی و فرود آیی.
بوسعد سلیمان روزگار
مسعود فریدون آ بین
هوش مصنوعی: به سعد سلیمان توجه کن، در روزهای خوبی که فریدون و مسعود در آن می‌زیستند.
آن شاه که چشم فلک ندید
در خاتم شاهی چنو نگین
هوش مصنوعی: شاهی که هیچگاه مانند او را آسمان ندیده است، مانند نگینی در انگشتری سلطنتی می‌درخشد.
وآن شیر که شمشیر حق نیافت
در مالش باطل چنو معین
هوش مصنوعی: شیر که به حق خود، چیزی از مال و سلطه‌اش را به دست نیاورد، در واقع در آن مال، باطل و نادرستی را می‌یابد که به او کمک نمی‌کند.
راحت ز درد عدل او به ملک
چون بوی درآمد به یاسمین
هوش مصنوعی: با آرامش از رنج‌های ناشی از عدالت او، همچون بویی که از یاسمن در فضا پخش می‌شود، در ملک و سرزمینش ظاهر می‌شود.
فترت بتف باس او ز شرع
چون موم جدا شد ز انگبین
هوش مصنوعی: آنگاه که او از همه چیز بی‌خبر شد، مانند موم که از عسل جدا می‌شود، از دین و دستورات شریعت دور افتاد.
صیت ملک و ذکر جم شنو
این صوت زئیر آمد آن طنین
هوش مصنوعی: نام و آوازه‌ی پادشاه و یاد جم را بشنو؛ این صدا همانند زوزه‌ای رعدآسا و پرطنین است.
عرض شه و جرم فلک نگر
این نفس نفیس آمد آن مهین
هوش مصنوعی: به زیبایی و شکوه آسمان و بزرگی جهان توجه کن، که این نفس با ارزش و گرانبها در این دنیا آمده است.
یک پنجه نیارد برون فلک
چون پنجه رادیش ز آستین
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند رادیش نمی‌تواند بر اوضاع و شرایط سخت تسلط یابد و بر گردونهٔ سرنوشت چیره شود.
با همت او آشنا شود
پیش از حرکت قالب جنین
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده او، پیش از اینکه شکل بگیرد و به دنیا بیاید، آشنا خواهد شد.
عزمش که بتابد به کف کند
ملکی و نباشد بدان ضنین
هوش مصنوعی: وقتی اراده‌اش به میدان بیاید، می‌تواند قدرت و سلطنتی را به دست آورد و در این مسیر تردید نخواهد کرد.
رمحش که بیازد فرو خورد
خلقی و نگردد بدان به طین
هوش مصنوعی: وقتی او با زیبایی و جاذبه‌اش به زمین می‌آید، افرادی فریب‌خورده و شگفت‌زده می‌شوند، اما هیچ‌کس به رنج و خاکی بودن خود توجه نمی‌کند.
بیلک به کمانش به جان خصم
چون . . .ـین
هوش مصنوعی: بیلک با کمان خود به جان دشمن می‌زند.
شعله ز حسامش در آب غرق
چون برق بایما دهد دفین
هوش مصنوعی: شعله‌ای که از شمشیر حسام برمی‌خیزد، مانند برقی در آب غرق شده و گنجینه‌ای را نمایان می‌کند.
شاها ملکا از گمان تو
رخشنده بود گوهر یقین
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به خاطر اینکه تو را در ذهن خود دارم، به یقین درخشان و ارزشمند به نظر می‌رسی.
در خلد با عزاز پرورد
تکبیر غزات تو حور عین
هوش مصنوعی: در بهشت با نعمت‌ها و زیبایی‌های فاخر، با آرامش و شگفتی، تو به حورهای بهشتی و زیبایی‌های آن‌ها می‌نگری.
هر قول نه قولی است چون بیانت
آحاد . . .ـین
هوش مصنوعی: هر حرفی که می‌زنی به اندازه‌ای ارزشمند است که از دیدگاه‌های متنوعی قابل بررسی و تحلیل است.
هر بحر نه بحری است چون ذلت
قیفال . . . از وتین
هوش مصنوعی: هر دریایی مانند دریای ذلت و حقارت نیست.
تا طعمه بازان شود تذرو
تا سکنه شیران بود عرین
هوش مصنوعی: تا زمانی که نشانه‌های طعمه و شکار برای شکارچیان وجود دارد، یا مکانی امن برای زندگی شیران فراهم است.
باد اختر سلطان تو مضئی
باد آیت برهان تو مبین
هوش مصنوعی: نسیم خوشی که از سمت تو می‌وزد، نشانه‌ای است از سلطنت و عظمت تو، و روشنی‌بخش دلیل و برهان توست.
با دولت تو ناصحت رفیق
با طالع تو مادحت قرین
هوش مصنوعی: با محبت و کامیابی تو، نصیحت کننده‌ام همراه است و با خوش شانسی تو، ستایش‌ام همیشه با توست.
بر درگه حق شأن تو بزرگ
در نصرت دین رأی تو رزین
هوش مصنوعی: در درگاه خداوند، مقام و جایگاه تو با ارزش است و در حمایت از دین، نظر و رأی تو ارزشی بزرگ دارد.