گنجور

شمارهٔ ۱۸ - ایضاً له

ای بار خدایا که جهان چون تو ندید است
نام تو رسید است به جائی که رسید است
کردار تو در جسم جوانمردی جان ست
دیدار تو در چشم خردمندی دید است
با وهم تو اسرار فلک روی گشاد است
با عدل تو اسباب بلا دست کشید است
بحری است دلت کورا صد ابر غلام است
ابری است کفت کز وی صد بحر چکید است
بخرید عطای تو خریدار عطا را
جز وی که شنیدی که خریدار خرید است
قدر تو هوای تو همی دارد در سر
زان است که چون کیوان بر اوج رسید است
خصم تو رضای تو همی جوید در خاک
زان ست که چون آب در او جای گزید است
دانند افاضل که به فضل تو بزرگی
تا گوش بزرگی شنوا شد نشنید است
در پیش دوات و قلمت عرض و رسالت
این دست بلر کرده و آن پشت خمید است
بی تیشه عقل تو خرد نیم تراش است
بی جرعه طبع تو ادب نیم گزید است
سطری ز تو جز آیت رحمت ننوشته است
تاری ز تو جز دولت باقی نتنید است
آنجا که توئی دهر ز هیبت ننهد پی
وان را که توئی چرخ به باطل نخلید است
این بنده چه کرده است که بی زلت و بی جرم
از بیم فخ حادثه چون مرغ رمید است
کم داهیه مانده است که آن را نبسوده است
کم زاویه مانده است که در وی نخزید است
نالی است تنش بی دل و آن نال گسسته است
ناری است دلش بی تن وان نار کفید است
درویش ندیدند که محسود بود هیچ
محسود بدینگونه که بنده است که دید است
گر صورت حالی که نمودند جز آن نیست
پس بنده به هم کنیت تو ناگروید است
تا حکم غم و شادی بر لوح نوشته است
تا باد بدو نیک بر آفاق وزید است
از دولت تو دست حسد کوته خواهم
با دولت تو خود که چخد یا که چخید است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بار خدایا که جهان چون تو ندید است
نام تو رسید است به جائی که رسید است
هوش مصنوعی: ای خداوند، هیچ چیزی در این جهان مانند تو نیست و نام تو به مقام والایی رسیده است.
کردار تو در جسم جوانمردی جان ست
دیدار تو در چشم خردمندی دید است
هوش مصنوعی: رفتار تو در وجود جوانمردانه‌ات مانند جان است و دیدنت در نگاه خردمندانه‌ام مانند بینایی است.
با وهم تو اسرار فلک روی گشاد است
با عدل تو اسباب بلا دست کشید است
هوش مصنوعی: با خیالت، رازهای آسمان برای ما روشن و آشکار شده و به کمک عدل و انصاف تو، زمینه‌های مشکلات و سختی‌ها از بین رفته است.
بحری است دلت کورا صد ابر غلام است
ابری است کفت کز وی صد بحر چکید است
هوش مصنوعی: دل تو مانند دریایی است که در آن ابرها بسیارند و این ابرها مانند خدمه‌ای هستند که از دل تو باران می‌بارند. در واقع، احساسات و عواطف عمیق تو به اندازه‌ای زیاد است که می‌تواند حس و حال بسیاری از مردم را تحت تأثیر قرار دهد.
بخرید عطای تو خریدار عطا را
جز وی که شنیدی که خریدار خرید است
هوش مصنوعی: چرا کسی جز خودت می‌تواند به ارزش و کیفیت بخشش‌های تو پی ببرد و آن را بخرد؟ همچنان که می‌دانیم، تنها خریدار واقعی، کسی است که بتواند یک خرید خوب انجام دهد.
قدر تو هوای تو همی دارد در سر
زان است که چون کیوان بر اوج رسید است
هوش مصنوعی: قدر تو همیشه در دل‌ها احساس می‌شود و این ناشی از آن است که مانند ستاره‌ای بلندمرتبه به اوج رسیده‌ای.
خصم تو رضای تو همی جوید در خاک
زان ست که چون آب در او جای گزید است
هوش مصنوعی: دشمن تو به خاطر رضایتت در خاک می‌گردد، زیرا مانند آبی است که در آن جا می‌گیرد.
دانند افاضل که به فضل تو بزرگی
تا گوش بزرگی شنوا شد نشنید است
هوش مصنوعی: دانشمندان می‌دانند که بزرگی تو به خاطر فضل و کرامت توست، اما با وجود این بزرگی، کسی که باید بشنود، چیزی نمی‌شنود.
در پیش دوات و قلمت عرض و رسالت
این دست بلر کرده و آن پشت خمید است
هوش مصنوعی: در برابر نوشتن و ابزار نوشتن، این دست در حال ارائه پیام و وظیفه‌اش است و آن پشت در حال خمیدن است.
بی تیشه عقل تو خرد نیم تراش است
بی جرعه طبع تو ادب نیم گزید است
هوش مصنوعی: بدون توانایی و دانش کافی، عقل انسان قادر به شکل‌دهی به خرد و اندیشه نیست. همچنین، اگر استعداد و ذوقی در کار نباشد، ادب و فرهنگ نیز به درستی پرورش نمی‌یابند.
سطری ز تو جز آیت رحمت ننوشته است
تاری ز تو جز دولت باقی نتنید است
هوش مصنوعی: هیچ نوشته‌ای از تو جز نشان رحمت نیست و هیچ چیزی از تو جز دولت و حاکمیت پایدار به وجود نیامده است.
آنجا که توئی دهر ز هیبت ننهد پی
وان را که توئی چرخ به باطل نخلید است
هوش مصنوعی: در جایی که تو هستی، زمان و دنیا نمی‌توانند بر تو تسلط پیدا کنند. آنچه که از گذشته به اشتباه می‌پنداشتند، در حقیقت دور از واقعیت است.
این بنده چه کرده است که بی زلت و بی جرم
از بیم فخ حادثه چون مرغ رمید است
هوش مصنوعی: این بنده چه کار کرده است که بدون اینکه خطایی کرده باشد و از ترس اتفاقات ناگوار، همانند پرنده‌ای که می‌خواهد فرار کند، در حال وحشت و اضطراب است؟
کم داهیه مانده است که آن را نبسوده است
کم زاویه مانده است که در وی نخزید است
هوش مصنوعی: تنها چند لحظه و فرصت باقی مانده که هنوز چیزی از آن نوشته نشده است و هنوز زوایه‌ای وجود دارد که در آن چیز تازه‌ای شکل نگرفته است.
نالی است تنش بی دل و آن نال گسسته است
ناری است دلش بی تن وان نار کفید است
هوش مصنوعی: تن او بی‌دل است و در نتیجه، ناله‌اش افسرده و شکسته به نظر می‌رسد. دل او نیز بدون تن است و این بی‌بدنی باعث می‌شود آتش درونش خاموش و بی‌حرارت گردد.
درویش ندیدند که محسود بود هیچ
محسود بدینگونه که بنده است که دید است
هوش مصنوعی: درویش هیچ‌گاه ندید که کسی به این شدت مورد حسد باشد، مانند من که این همه حسرت را دیده‌ام.
گر صورت حالی که نمودند جز آن نیست
پس بنده به هم کنیت تو ناگروید است
هوش مصنوعی: اگر حالتی که نشان داده‌اند جز این نیست، پس بنده به گونه‌ای دیگر نمی‌تواند به آنچه تو نشان می‌دهی، نپردازد.
تا حکم غم و شادی بر لوح نوشته است
تا باد بدو نیک بر آفاق وزید است
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت غم و شادی بر لوح تقدیر نوشته شده است، تا وقتی که بادی خوش و نیکو به همه جا وزیده است.
از دولت تو دست حسد کوته خواهم
با دولت تو خود که چخد یا که چخید است
هوش مصنوعی: من از سر حسادت، برکت و خوشبختی تو را نمی‌خواهم، زیرا خود خوشبختی که به تو تعلق دارد، برای من هم مرهمی خواهد بود.