گنجور

شمارهٔ ۱۱ - (در مدح عمیدالدولة عمدة الکتاب)

گه رحیل چو بگذاشتم همی اسباب
ز آب دیده همی گشت گرد من گرداب
دل از وداع رفیقان چو دیگ بر آتش
تن از غریو عزیزان چو مرغ در مضراب
پی عزیمت من سست چون پی ناقه
ره هزیمت من بسته چون ره سیماب
چه روح من چه یکی باشه شکسته کتف
چه شخص من چه یکی خیمه گسسته طناب
به جنبشی که همی بیش بر گرفت سکون
به رفتنی که همی باز پس گذاشت ایاب
برنده دهر صبورم چو مهره در ششدر
زننده چرخ عجولم چو گوی در طبطاب
نموده شکل من از فکرت اضطراب سهیل
گرفته طبع من از نفرت احتراز غراب
امید من پس از ایزد به فضل صاحب عصر
عمید دولت منصور عمدة الکتاب
بلند همت صدری که دولتش را هست
سپهر زیر عنان و زمانه زیر رکاب
به جنب قدرش عیوق با هزار نشیب
به جای رایش خورشید در هزار حجاب
زامن او نکشد شور و فتنه رنج سپهر
ز سهم او نچشد پیل و پشه راحت خواب
قضا به حلم وی اندر سرشته خاک درنگ
قدر بجود وی اندر دمیده باد شتاب
به بندد و بستاند به قوت عدلش
صواب دست خطا و خطا بدست صواب
مقدم است به نطق و مسلم است به علم
چو بر جواب سؤال و چو بر سؤال جواب
کسی که کوفته خشک سال حادثه گشت
رسد به بخت همایون او به فتح الباب
ترا ز گردش ایام نیز اگر گله ایست
به رود نیل رسیدی مخور غرور سراب
به پوی گرم تر و راه خدمتش برگیر
بتاز تیز تر و گرد موکبش دریاب
ز قلب درگه او ساز شستگانی عمر
که قلب کعبه کند شستگانی محراب
همیشه تا بدمد مشک و مغز یابد بوی
همیشه تا به جهد باد و خاک گیرد تاب
مباد خالی و فارغ دو چیز او ز دو چیز
نه طبع او ز نشاط و نه جام او ز شراب
مسیر امرش چونان که ماه راست مسیر
حساب عمرش چندان که ربح راست حساب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گه رحیل چو بگذاشتم همی اسباب
ز آب دیده همی گشت گرد من گرداب
هوش مصنوعی: وقتی که بار و بنه را ترک کردم، اشک‌هایم دورم را همچون گرداب پر کرده بود.
دل از وداع رفیقان چو دیگ بر آتش
تن از غریو عزیزان چو مرغ در مضراب
هوش مصنوعی: دل هنگام خداحافظی با دوستان مانند دیگی است که بر آتش می‌جوشد و تن از صدای عزیزان مانند پرنده‌ای است که در آهنگ نواخته می‌شود.
پی عزیمت من سست چون پی ناقه
ره هزیمت من بسته چون ره سیماب
هوش مصنوعی: به خاطر رفتن من، گام‌هایم سست و لرزان است، مانند قدم‌های شتری که آماده سفر نیست. اما در عین حال، مسیر فرار من به قدری محکم و غیرقابل‌دسترس است که همچون راهی است که برای سیما و زیبایی طراحی شده باشد.
چه روح من چه یکی باشه شکسته کتف
چه شخص من چه یکی خیمه گسسته طناب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از دوگانگی و تضاد در وجود انسان اشاره دارد. روح و شخصیتی که ممکن است در هم بشکنند یا آسیب ببینند، ولی در عین حال، این آسیب‌ها بخشی از جامعۀ انسانی و تجربیات زندگی هستند. این بیان به نوعی گویای این است که ما با دردها و سختی‌ها مواجه می‌شویم، اما این تجربیات می‌توانند ما را شکل دهند و به ما معنا ببخشند.
به جنبشی که همی بیش بر گرفت سکون
به رفتنی که همی باز پس گذاشت ایاب
هوش مصنوعی: حرکتی که دائماً رو به جلو می‌رود، سکون را ر‌ها کرده و به گذشته بازنمی‌گردد.
برنده دهر صبورم چو مهره در ششدر
زننده چرخ عجولم چو گوی در طبطاب
هوش مصنوعی: من در این زندگی مانند کسی هستم که صبورانه در بازی شطرنج منتظر حرکات حریف هستم، اما در عین حال مثل یک توپ در حال حرکت و شتابان هستم که به سرعت در دنیای پر تغییر و ناپایدار می‌گذرد.
نموده شکل من از فکرت اضطراب سهیل
گرفته طبع من از نفرت احتراز غراب
هوش مصنوعی: شکل و ظاهرم تحت تأثیر نگرانی‌های فکری‌ام است، همچنان که طبیعت من از دشمنی و کینه‌ها دوری می‌کند.
امید من پس از ایزد به فضل صاحب عصر
عمید دولت منصور عمدة الکتاب
هوش مصنوعی: من تنها به فضل و رحمت خدا و حمایت صاحب عصر امید دارم، که او بزرگ‌ترین نویسنده و حامی دولت است.
بلند همت صدری که دولتش را هست
سپهر زیر عنان و زمانه زیر رکاب
هوش مصنوعی: کسی که آرزوهای بزرگ و بلندی دارد، سرنوشت و فرصت‌هایش در دستان اوست و می‌تواند بر زمان و شرایط مسلط باشد.
به جنب قدرش عیوق با هزار نشیب
به جای رایش خورشید در هزار حجاب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف قدرت و عظمت شخصیتی اشاره می‌کند که با وجود موانع و چالش‌های زیاد، همچنان درخشان و برجسته باقی مانده است. او به طور کنایه‌ای می‌گوید که این شخصیت، مانند خورشید، از پشت هزار حجاب هم قابل مشاهده و تاثیرگذار است.
زامن او نکشد شور و فتنه رنج سپهر
ز سهم او نچشد پیل و پشه راحت خواب
هوش مصنوعی: اگر محافظ او نباشد، هیچ شور و فتنه‌ای نمی‌تواند در این دنیا خلق شود و نه بزرگ‌ترین و قوی‌ترین موجودات آرامش خواب خود را از دست خواهند داد.
قضا به حلم وی اندر سرشته خاک درنگ
قدر بجود وی اندر دمیده باد شتاب
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر او با شکیبایی و آرامش گره خورده است و خاک و زمین به خاطر او به آرامش نشسته است؛ در حالی که سرعت و شتاب در زندگی او دمیده شده است.
به بندد و بستاند به قوت عدلش
صواب دست خطا و خطا بدست صواب
هوش مصنوعی: او با قدرت و عدل خود، خطاها را می‌گیرد و جبران می‌کند، به گونه‌ای که هر اشتباهی را به درستی تبدیل می‌کند.
مقدم است به نطق و مسلم است به علم
چو بر جواب سؤال و چو بر سؤال جواب
هوش مصنوعی: اگر کسی در صحبت کردن و داشتن دانش پیشتاز باشد، این موضوع کاملاً روشن است که او توانایی پاسخ‌گویی به سؤالات را دارد و همچنین می‌تواند سؤالاتی را هم مطرح کند.
کسی که کوفته خشک سال حادثه گشت
رسد به بخت همایون او به فتح الباب
هوش مصنوعی: شخصی که تحت تاثیر سختی‌ها و مشکلات قرار گرفته، در نهایت به موفقیت و خوش‌شانسی می‌رسد و درهای پیروزی به روی او گشوده می‌شود.
ترا ز گردش ایام نیز اگر گله ایست
به رود نیل رسیدی مخور غرور سراب
هوش مصنوعی: اگر از روزگار و تغییرات آن ناراضی هستی، بدان که نباید به فریبندگی ظاهری چیزها دل ببندی، مانند آب‌های ناپایدار و فریبنده.
به پوی گرم تر و راه خدمتش برگیر
بتاز تیز تر و گرد موکبش دریاب
هوش مصنوعی: به سمت او با شتاب بیشتری برو و راه خدمت را در پیش بگیر. با سرعت بیشتری حرکت کن و از او و محفلش حمایت کن.
ز قلب درگه او ساز شستگانی عمر
که قلب کعبه کند شستگانی محراب
هوش مصنوعی: از دل پروردگار خود، جوانانی که عمرشان را با خدمت به دین می‌گذرانند، می‌سازند؛ چرا که دل آنان به مانند کعبه است که در امور خود، رجوع به محراب دارد.
همیشه تا بدمد مشک و مغز یابد بوی
همیشه تا به جهد باد و خاک گیرد تاب
هوش مصنوعی: همواره تا صبح شود، بوی خوش مشک و مغز به مشام می‌رسد، و همچنین تا هنگامی که باد و خاک تلاش کنند، جوشش و نشاطی را حس می‌کنیم.
مباد خالی و فارغ دو چیز او ز دو چیز
نه طبع او ز نشاط و نه جام او ز شراب
هوش مصنوعی: هرگز نباید خالی و بی‌محتوا شد، زیرا نه طبیعت انسان بر شادی استوار است و نه جام به تنهایی می‌تواند سرشار از می‌شود.
مسیر امرش چونان که ماه راست مسیر
حساب عمرش چندان که ربح راست حساب
هوش مصنوعی: کارهای او مانند حرکت ماه در مسیر درست پیش می‌روند و عمرش به اندازه خواب و بیداری‌اش در حساب و کتاب دقیق است.

حاشیه ها

1402/05/31 21:07
علی میراحمدی

شگفتا ازین همه هنرمندی ...

براستی آدمی حیرت میکند از خواندن چنین شعری و چنان تعبیراتی