گنجور

شمارهٔ ۸

کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایزد جبار مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1391/11/12 15:02
حمید

می شه تصور کرد شاعر معشوقی داره که با کس دیگه ای (که طبق شعر پیر و زشته) زندگی می کنه و روزها رو تحت تملک او می گذرونه. اگر تصور کنیم و یا حتی احتمال بدیم اسم طرف عیار بوده تردیدی نمی مونه که این معشوق یه پسره. اون کسی که معشوق باهاش زندگی می کنه از این که رودکی برای عیار شعر می گه بر سر غیرت می آید و چون دستش و زورش به شاعر نمی رسه آتش حسادت جنسیش رو بر سر عیار خالی می کنه. به این خاطره که اون پسر اذیت می شه و پنهانی کسی رو می فرسته که آقا یه خورده جلوی خودت رو بگیر و آبروی منو به باد نده و زندگی رو برام سخت نکن.

1393/07/20 08:10
بهرام شاهی

حمید جان،
من با تفسیر شما هم آواز نیستم. در این دو-بیتیِ زیبایِ رودکی -که کنجکاویِ خواننده را به راستی بر می آغالاند- چهار شخص به اندیشه و دیدگاهِ خواننده آورده می شوند:
نخست، "کَس" که همان کسی است که به رودکی پیام می فرستد.
دوم، "عیار" که همان پیام-رسان است. پروا کنید که واژه "عیّار" نامِ کسی نیست. "عیّار" به معنایِ جوانمرد، لوطی، "داش-مشتی"...و مانند ابنهاست. همچنان که در داستان "سمکِ عیّار" میبینیم؛ که در آن، "سَمَک" نامِ آن جوانمرد (عیّار) است. نمونه امروزین-تر یک "عیّار"، داش آکُلِ هدایت است.
سوم، فژه پیر (فژه یعنی زشت و دُژَم و تند-خو و بد هیبت و زشت-رو) که بیگمان، شکایتِ "کَس" به رودکی از دیتِ اوست. همین "کَس" است که فژه پیر را نفرین کرده از خداوند ("ایزد جبار") میخواهد که او را از دست این پیرِ زشت-خو براهاناد.
چهارم، خود رودکی.
بنا بر این، محال است که آن "کَس" -که، همچنان که شما می گویید، به اغلبِ احتمال ، دوست نزدیک یا معشوق/معشوقه رودکی ست، همان "عیّار" باشد.
سرانجام، گمانِ من این است که آن "کَس" زن است نه مرد، چرا که یک مرد، حتی "اَمرد"، یعنی همجنس-گرایِ در نقشِ مونث، به راحتی میتوانسته خوبشتن را از چنگِ "فژه پیر" رها سازد. اما اگر آن کَس، زنی بوده باشد، در جامعه بسیار بسته و مذهبی آن روزگار، ناگزیر، توانِ رها سازیِ خویشتن را، به گمان قوی، نمیداشته است. هم از این روست -به گمانِ من- که از راهِ رساندن پیام به رودکی (توسط یک عیّار) دست-به-دامنِ شاعرِ توانا و چیره دست شده، از او میخواهد که در سروده های خویش اینقدر به وی (زنِ موردِ ستمِ فژه پیر) اشاره نکند تا مگر بهانهِ زجر و شکنجه بیشتر، به دست آن پیر زشتخو (به گمان قوی، شوهر آن زن، که ضمناً، چه بسا از خود زن بسیار پیرتر بوده است) ندهد تا هنگامی که "ایزد جبار" شر او را از سر زن رها کند!

1394/06/07 16:09
محمد

تفسیر آقا حمید رضاخاله پیرزنکانه و نادرست است. این دو بیت به وضوح از شکایت زنی از فژه پیری سخن می گوید که او را به واسطه ی عشق غیری ملامت می کند. آنهم با یک فشار روانی که مجبور است مخفیانه از طریق واسطه ای برای شاعر پیام بفرستد که دیگر نامی از او در اشعارش نیاورد. من با اشارت آقا بهرام به اقتضای دوران در دنیای مردسالارانه ی کهن کاملن موافقم. در هر حال بیانی که شعر القا می کند یک رابطه ی کلاسیک و سنتی عشقی و پیرامونی آن است با عناصر مرد و زن. ضرورتی ندارد که باری افزون و نچسب را بر آن تحمیل کنیم.

1394/06/07 17:09
محمد

ضمنن در لغت نامه ی دهخدا یکی از معانی اصلی عیار ، مرد بسیار آمدوشدکننده و ذکی، بسیار گشت کننده می باشد.( فردی مناسب برای پیام سری رساندن)

1396/12/25 13:02
محمد

د ر واژه نامه ی دهخدا آمده است:
عیار. [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) نام غلام رودکی بود که ظاهراً رودکی وی را خریده و از خریدن آن وامدار شده بود وابوالفضل بلعمی آن وام را پرداخته است . رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی شود :
کس فرستاد به سرّ اندر عیار مرا
که مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا.

1400/01/09 15:04
محمدرضا اسمعیلی

درود بر شما
تفاسیر دوستان عزیز (حمیدرضا و حمید) نمیتواند درست باشد.
میتوان گفت مسئله ارتباط جنسی و نظر بازی با همجنس در ادبیات فارسی تقریبا با انتقال قدرت از بخارا به غزنین شروع میشود و این مورد تمایلات جنسی به جز موارد اندک در دربار سامانی وجود نداشت.با روی کار آمدن غزنویان و ارادت محمود به خلافت بغداد و قدرت گرفتن دوباره مذهب دیگر خبری از ورود زنان به مجالس شاه و بزم های اشراف نبود و پسران جوان و کم سن جایگزین زنان شدند.
مقصود رودکی در این شعر احتمالا باید از کنیزان یکی از درباریان بوده باشد زیرا شخصی تحت عنوان (میر ) اورا به علت شنیدن اشعار رودکی در وصفش به اصطلاح خوار میگیرد و کنیز آرزوی مرگ میر یا رهایی خود از دست او را میکند.