گنجور

شمارهٔ ۳۲ - در رثای ابوالحسن مرادی

مُرد مرادی، نه همانا که مُرد
مرگ چنان خواجه نه کاری‌ست خُرد
جان گرامی به پدر باز داد
کالبَد تیره به مادر سپرد
آنِ مَلَک با مَلَکی رفت باز
زنده کنون شد که تو گویی بِمُرد
کاه نَبُد او که به بادی پرید
آب نَبُد او که به سرما فِسُرد
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فِشُرد
گنجِ زری بود در این خاکدان
که‌او دو جهان را به جُوِی می‌شمرد
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان و خِرَد سوی سماوات برد
جان دوم را که ندانند خلق
مِصقَله‌ای کرد و به جانان سپرد
صاف بُد آمیخته با دُرد، مَی
بر سرِ خُم رفت و جدا شد ز دُرد
در سفر افتند به‌هم ای عزیز
مَروَزی و رازی و رومیّ و کُرد
خانهٔ خود بازرَوَد هر یکی
اطلس کی باشد همتایِ بُرد؟
خامُش کن چون نُقَط، ایرا مَلِک
نامِ تو از دفترِ گفتن سِتُرد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مُرد مرادی، نه همانا که مُرد
مرگ چنان خواجه نه کاری‌ست خُرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مرگ یک فرد بزرگ و برجسته، تنها به معنای پایان زندگی او نیست. بلکه مرگ او تأثیر و اهمیت کمتری نسبت به کارهای بزرگ و دستاوردهای او ندارد. در واقع، مرگ چنین شخصی کم‌اهمیت به نظر می‌رسد.
جان گرامی به پدر باز داد
کالبَد تیره به مادر سپرد
هوش مصنوعی: جان عزیز خود را به پدر بازگرداند و بدن تاریکش را به مادر سپرد.
آنِ مَلَک با مَلَکی رفت باز
زنده کنون شد که تو گویی بِمُرد
هوش مصنوعی: آنچه متعلق به پادشاه بود، دوباره به او بازگشت و اکنون به نظر می‌رسد که او هرگز از بین نرفته بود.
کاه نَبُد او که به بادی پرید
آب نَبُد او که به سرما فِسُرد
هوش مصنوعی: کاه نمی‌تواند دوام بیاورد، و اگر باد بیفتد، پراکنده می‌شود. آب هم نمی‌تواند بماند، اگر سرمای شدید بیفتد، فاسد می‌شود.
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فِشُرد
هوش مصنوعی: او نه شانه‌ای دارد که موها را باز کند و نه دانه‌ای دارد که زمین او را فشرده باشد.
گنجِ زری بود در این خاکدان
که‌او دو جهان را به جُوِی می‌شمرد
هوش مصنوعی: این خاک زمین، گنجی با ارزش و گرانبهاست که می‌تواند تمام زیبایی‌ها و معانی دو دنیای مادی و معنوی را در خود جای دهد.
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان و خِرَد سوی سماوات برد
هوش مصنوعی: بدن مادی به سوی خاک بازمی‌گردد، اما روح و عقل به سوی آسمان‌ها و عالم معنی صعود می‌کند.
جان دوم را که ندانند خلق
مِصقَله‌ای کرد و به جانان سپرد
هوش مصنوعی: انسان‌ها از وجود روح یا جان دوم خود بی‌خبرند، اما این روح به کمال رسید و به معشوق سپرده شد.
صاف بُد آمیخته با دُرد، مَی
بر سرِ خُم رفت و جدا شد ز دُرد
هوش مصنوعی: ساقی، نوشیدنی صاف و خالص را به همراه دُرد به می‌خانه آورد و در نهایت از دُرد جدا شد.
در سفر افتند به‌هم ای عزیز
مَروَزی و رازی و رومیّ و کُرد
هوش مصنوعی: ای عزیز، مردم مَرو، رازی، رومی و کُرد در سفر به هم می‌پیوندند.
خانهٔ خود بازرَوَد هر یکی
اطلس کی باشد همتایِ بُرد؟
هوش مصنوعی: هر کسی به خانهٔ خود بازمی‌گردد، آیا ممکن است که پارچهٔ ابریشمی همتای لباس باشد؟
خامُش کن چون نُقَط، ایرا مَلِک
نامِ تو از دفترِ گفتن سِتُرد
هوش مصنوعی: سکوت کن، چون به اندازه یک نقطه، نام تو از دفتر ذکر و یاد برداشته شده است.

خوانش ها

شمارهٔ ۳۲ - در رثای ابوالحسن مرادی به خوانش دریا قلیلی

حاشیه ها

1387/03/01 03:06
رسته

"خامش" تخلص مولوی است، به همین دلیل ممکن است این بیت از مولوی باشد.

1401/03/23 12:05
چوب سفیدیان

درود!

ابیات شماره 4 تا 12 این شعر با  ابیات شماره 2 تا 10  از غزل شماره 996  مولانا در گنجور مطابقت دارد.

1393/06/11 17:09
رضا

اگه فرض بگیریم که این شعر از رودکی ست، منظور از رومی چه کسی ست؟
منظور از رازی، زکریای رازی ست؟ یا مثلا منظور از مروزی، کسایی مروزی ست؟
ممنون می شم اگه کسی اطلاعی داره جواب بده.

1402/01/29 12:03
جهن یزداد

هرکه از ری است رازی و هر که از مرو مروزی و هرکه رومی است رومی است 

1394/04/23 20:06
پرویز عزیزیان گیلان

منظور از مروزی (اهل مرو)و رازی (اهل ری)تاکید و کنایه از اختلاف و دوری است . اهل مرو سنی مذهب و اهل ری شیعه بوده اند .

1395/09/18 10:12
همایون حسینیان

مصقله = صیقل دادن

1396/10/10 10:01
شهاب

مٰرد >به ضم میم=مرادی مردوکالبدتهی کرد - مٰردمرادی

1397/07/21 17:10
دریا

منظور از جان دوم چیست؟
در بیت قبل گفته که قالب خاکی سوی خاکی فگند که احتمالا منظور جسم بوده و بعد گفته جان و خرد سوی سماوات برد که برداشت من اینه که منظور روح بوده پس جان دوم را که ندانند خلق چی میتونه باشه؟

1400/09/06 13:12
سید محمود حسینی پناه

پیوند به وبگاه بیرونی

اینجا مقاله ای در مورد این موضوع موجود است.

1401/03/11 16:06
Sobhansahra

برد

لغت‌نامه دهخدا

برد. [ ب ُ ] (ع اِ) نوعی از جامه . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). جامه ای بوده است قیمتی و گرانبها. (یادداشت مؤلف ). پارچه ای که در یمن بافته میشده است یا خاص یمن بوده . قماش که از پشم شتر سازند. (ملخص اللغات حسن خطیب ). قماشی است مخصوص یمن که آنرا برد یمانی گویند.

اطلس

لغت‌نامه دهخدا

اطلس . [ اَل َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه

فرهنگ فارسی معین

(اَ لَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - پارچة ابریشمی

 

1401/03/11 16:06
Sobhansahra

نفط: نفت

ایرا: زیرا، به این دلیل، به این جهت

1401/12/20 18:02
دکتر امین لو

اولا رودکی در مرثیه ابوالحسن مرادی سروده ای دارد که کاملا منطبق با این غزل است بعید که شاع  توانمندی همچون مولانا شعر رودکی را بگیرد و فقط یک کلمه آن یعنی نام مرادی را با نام سنایی عوض کند اگر فقط یک بیت از غزل منطبق با سروده رودکی بود چنین شیوه ای معمولا در بین شعرا متداول است که یک مصرع یا بیتی از شاعر دیگر در بین اشعار خود می گنجانند که به آن‌تضمین‌می گویند . 

ضمنا مصرع دوم بیت ششم در سروده رودکی بدین ترتیب است که صحیح تر به نظر می رسد:

مصقله ای کرد و به جانان سپرد.

1403/03/11 15:06
م . ف ثانی

طبق چاپ استاد نفیسی قدیم‌ترین منابعی که این شعر را ذکر کرده‌اند تحفة الملوک و لباب الالباب‌اند که در هر دو این منابع تنها دو بیت ابتدایی این شعر موجود است.

با در نظر گرفتن شیوه کار عوفی در لباب الالباب بنده گمان می‌کنم که در زمان او هم این شعر از بین رفته بوده و فقط همین دو بیت ابتدایی ذکر می‌شده است.

احتمالا همین دو بیت مرثیه رودکی‌ست و باقی ابیات مرثیه مولاناست که از رودکی تضمین کرده است. و چنین تضمین‌هایی برعکس تصور عزیزان به هیچ عنوان از مولانا بعید نیست.

دیگر منابع ذکر شده از جمله تذکره آتشکده و هفت اقلیم و مجمع الفصحا و خزانه عامره و سفینه خوشگو همگی از منابع متأخرتر هستند که از قضا به خطا در انتساب اشعار دیگران به رودکی مشهور‌اند.