شمارهٔ ۱۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
در بیت ششم: چو نان حصاریی، که گذر دارد از رقیب
«چونان=چون آن» با یک فاصله اضافه، به صورت دو کلمه «چو نان» در آمده که دریافت معنی را مشکل می کند و ذهن را به بیراهه می کشد.
به علاوه، تنها به عنوان یک حدس شخصی با توجه به معنی بیت، آیا در هیچ یک از نسخه های چاپی مصرع بدین گونه نبوده است؟ :
«چونان حصاریی، که حذر دارد از رقیب»
در بیت دوازدهم: سار از درخت سرو مرو را شده مجیب
ظاهرا کلمه «مرو» در واقع همان «مر او» است، که نگارش کنونی من بی سواد را در خوانش اول به اشتباه انداخت.
در بیت سیزدهم: صلصل به سر و بن بر، با نغمۀ کهن
ترکیب «سرو بن» با فاصله ای اضافه به صورت «سر و بن» نوشته شده که شدیدا غلط انداز است.
با تشکر از عنایت و همکاری شما.
ببخشید جدا نمیدونستم این سوال رو باید در کجا پرسید و از طرفی هم بخش کامنت های گنجور، جدا گنجینه ای ست برای خودش.
رشیدی سمرقندی (که صفحه ای در گنجور نداره) درباره رودکی گفته:
گر سری یابد به عالم کس به نیکو شاعری
رودکی را بر سر آن شاعران زیبد سری
شعر او را برشمردم سیزده ره صد هزار
هم فزون آید لگر چونان که باید بشمری
در مصرع دوم زیبد (اگر اینطور تلفظ شود: zibad) به چه معناست؟
سپاس
زیبد یعنی زیبنده است.
معنی بیت:
اگر کسی در عالم سروری برای شاعران خوب جستجو میکند
رودکی زیبنده است که در راسِ همه آن شاعران قرار گیرد.
سریّ در آخر بیت با تشدید خوانده میشود و معنای مصدری دارد یعنی سرآمد بودن.
با عرض سلام .در بیت ذیل
باران مشکبوی ببارید نو به نو /وز برگ بر کشید یکی حلهٔ قصیب
به نظر می آید به دلیل آنکه حله قصیب نامفهوم است حله قشیب کتابت شده است که به گمان بنده چنین می رسد شاعر از واژه ی قصب به معنی پارچه کتان بر وزن قافیه ،قصیب ساخته و برف را به جامه ی کتان تشبیه کرده است . تقاضا دارم از ادب دوستان که در این زمینه نظر دهند
مصراع دوم آن در بعضی از نسخه ها بدین صورت است: از برف برکشید یکی حله ی قصیب که به نظر بنده یعنی ریزش باران جامه ی کتان برف را از تن زمین بیرون کشید(برف به جامه کتان تشبیه شده که بر تن زمین است)
تکمیل می کنم :در کتاب رشته ادبیات پیام نور نظم ا بخش1 مصراع دوم وز برف برکشید یکی حله ی قصیب تایپ شده و در قسمت توضیحات ذکر شده است قصیب در اینجا بی معنی است احتمالا بایست قشیب باشد
با عرضسلام مجدد در کتاب پیام نور رشته ی زبان و ادبیات فارسی بخش 1 نظم 1 بیت مذکور بدین صورت آمده است:باران مشکبوی ببارید نو به نو/ وز برف برکشید یکی حله ی قصیب در توضیحات آمده :چون واژه ی معنای قصیب در این بیت معنای مناسبی ندارد شاید
این کلمه قشیب به معنای سپید و نو باشد اما به نظر بنده شاعر از کلمه قصب به معنای کتان ، واژه ی قصیب را ساخته و معنای بیت به گمان بنده چنین است باران می بارد و برف را که مثل جامه کتان بر تن زمین است از تن آن بیرون می آورد.الله و اعلم
وز برگ بر کشید یکی حلهٔ قشیب/ وز برف بر کشید یکی حلهٔ قشیب...
هر دو می تواند مفهوم باشد با این تفاوت که "از "در برگ اضافه ی است که به نوع و جنس اشاره دارد : جامه ی از جنس برگ...
اما" از" در برف به مکان: از درون برف جامه ی نوی بر آمده.
به نظر من منطقی این است که "وز برگ" را مرجع قرار دهیم چرا که وقتی در بیت اول( باران مشکبوی ببارید نو به نو) از ریزش باران صحبت می شود طبعا شاعر باید در بیت دوم نتیجه ی آن یعنی رویش پس از باران را در نظر داشته باشد. منطقی نیست که شاعر با اضافه گویی به پیش از باران یعنی از پوشش برف رویش را اشاره کند.
به عبارتی از نقطه نظر استعاری رویش و زایش بلافصل بارش( نعمت و منت) است. مگر آنکه شاعر با خلاصه سازی اقتضایی در تشریح توسط آبژه هایش در سه گانه ی باران( رحمت و نعمت) شکست انجماد( پایان برف) و برگ (رویش و زایش) تصمیمش را این طور گرفته باشد که بر گ حذف شود و به نظرش در کمال معنی خدشه ای وارد نشود.
با اینحال با توجه به اینکه قبلن اشاره ای به دردمندی جهان کرده و اینکه "برف" در بیت بعد می آید باز به نظر این حقیر این شایسته تر می آید که در این بیت به جهت فصاحت شعری از تکراری غیر ضروری جلو گییی کند و صرفن اشاره اش به فصل رویش باشد.
دوستان گرامی با درود فراوان. لطفا اگر کسی معنی این بیت را میداند، لطف کرده و برای من بنویسد. سپاسگزارم
تندر میان دشت همی باد بردمد
برق از میان ابر همی برکشد قضیب
طوفان دشت را درمی نوردد
رعد وبرق را به شمیشر تشبیه کرده که از میان ابرها بیرون کشیده می شود.
مسعود خان
تندر میان دشت همی باد بردمد
برق از میان ابر همی برکشد قضیب
گمانم بر این ماناست:
همی را اگر همچون معنا کنیم میتوان گفت :
رعد در دشت چون باد پدیدار می شود
وبرق از میان ابر چون شاخه ای زبانه می کشد
مانا باشید
سلام معنی کلمات و ابیات شعر:
بیت اول
طیب:(بکسر اول) بوی خوش
نزهت:(بضم اول) پاکیزگی و نیکویی و دوری از ناخوشی
بیت دوم
بدیل:(بفتح اول) هر چه بجای دیگری باشد،بدل
شباب:(بفتح اول) جوانی
مشیب:(بفتح اول )پیری
بیت سوم
نقیب:(بفتح اول) مهتر و رئیس،مشتق از نقابت بفتح اول مهتری و سروری
بیت چهارم
نفاط:(بفتح اول و تشدید دوم) نفت انداز یا کسی که قاروره های مشتعل نفت را بکشتی دشمن یا سپاه خصم می افکند،در قدیم کشتی هایی برای نفت اندازی ساخته بودندکه بآن حراقه(بفتح اول و تشدید دوم)گفته می شد.در عربی نفترا با طای مولف نویسند و بکسر اول تلفظ می شود. در گلستان باب هفتم حکایتی است که چنین آغاز می شود:《هندوی نفط اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیین است بازی نه اینست.》
تندر:(بضم اول و سکون دوم و فتح سوم)رعد،بانگ ابر
طبل:دهل
خیل:(بفتح اول) لشکر و سپاه،طایفه،لشکرگاه
مهیب:(بفتح اول)سهمگین و ترسناک ،اسم مفعول از هیبت بمعنی ترس و بیم
بیت پنجم
سوکوار:ماتم زده ، مرکب از سوک بمعنی مصیبت و ماتم+وار بمعنی پسوند اتصاف
کئیب:(بفتح اول) اندوهگین
بیت ششم
حصاری: متحصن و زندانی،مرکب از حصار + ی نسبت.حصار و محاصره:گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن
رقیب:(بفتح اول)نگاهبان.معنی بیت :خورشید چون زندانیی که چشم نگهبان را بپاید و سری از روزنه ی زندان بیرون کند، گاه گاه از پرده ابر روی می نماید.معنی بیت های بعد را در حاشیه های بعد ذکر می کنم.
منبع:گزینه سخن پارسی2《رودکی》 بکوشش دکتر خلیل خطیب رهبر.
سلام معنی کلمات و ابیات شعر:
بیت اول
طیب:(بکسر اول) بوی خوش
نزهت:(بضم اول) پاکیزگی و نیکویی و دوری از ناخوشی
بیت دوم
بدیل:(بفتح اول) هر چه بجای دیگری باشد،بدل
شباب:(بفتح اول) جوانی
مشیب:(بفتح اول )پیری
بیت سوم
نقیب:(بفتح اول) مهتر و رئیس،مشتق از نقابت بفتح اول مهتری و سروری
بیت چهارم
نفاط:(بفتح اول و تشدید دوم) نفت انداز یا کسی که قاروره های مشتعل نفت را بکشتی دشمن یا سپاه خصم می افکند،در قدیم کشتی هایی برای نفت اندازی ساخته بودندکه بآن حراقه(بفتح اول و تشدید دوم)گفته می شد.در عربی نفترا با طای مولف نویسند و بکسر اول تلفظ می شود. در گلستان باب هفتم حکایتی است که چنین آغاز می شود:《هندوی نفط اندازی همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیین است بازی نه اینست.》
تندر:(بضم اول و سکون دوم و فتح سوم)رعد،بانگ ابر
طبل:دهل
خیل:(بفتح اول) لشکر و سپاه،طایفه،لشکرگاه
مهیب:(بفتح اول)سهمگین و ترسناک ،اسم مفعول از هیبت بمعنی ترس و بیم
بیت پنجم
سوکوار:ماتم زده ، مرکب از سوک بمعنی مصیبت و ماتم+وار بمعنی پسوند اتصاف
کئیب:(بفتح اول) اندوهگین
بیت ششم
حصاری: متحصن و زندانی،مرکب از حصار + ی نسبت.حصار و محاصره:گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن
رقیب:(بفتح اول)نگاهبان.معنی بیت :خورشید چون زندانیی که چشم نگهبان را بپاید و سری از روزنه ی زندان بیرون کند، گاه گاه از پرده ابر روی می نماید.معنی بیت های بعد را در حاشیه های بعد ذکر می کنم.
منبع:گزینه سخن پارسی2《رودکی》 بکوشش دکتر خلیل خطیب رهبر.
چونان حصاریی که حذر دارد از رقیب
(حذر) باید باشد نه( گذر)
مقصود از رقیب در اینجا نگهبان و پاسبانی است که از زندان پاسداری می کند بنابراین معنا اینگونه است=مانند زندانی ای که از پاسبان حذر دارد یا برحذر است
در بیت چهارم
مرجع ضمیر ش در( تندرش)به چرخ در مصرع قبلی بازمی گردد
میگوید برقی که از این صاعقه تولید می شود حکم نفتی را دارد که نفاط به همراه دارد چرا که برق آتش تولید می کند و تندر به دلیل صدای بلند گویی طبل زنی است
پس چرخ مانند سپاهی است که طبل و مشعل دارد و شاعر می گوید هرگز تا به حال چنین سپاه مهیب و ترسناکی ندیده بوده ام.
...............
صُلصُل یعنی فاخته
نقیب و نقابت چیست؟
نقابت در لغت:
بر اساس آنچه در فرهنگ نامه های لغت عرب آمده است،«نقابت»و«نقیب»،از ریشه «نَقب»هستند که به معنای شکافتن،سوراخ کردن،راه گشودن و نیز کاویدن عمق چیزها و گردش و جستجوست.برخی از معنای مختلف این کلمه با توجه به آمدن کسره،فتح و ضمه در ابتدای کلمه چنین است:
نَقب:سوراخ عمیق در زمین یا شکاف عمیق در دیوار؛ نُقب:راهها،دره ها و شکافهای کوهستان؛ نِقاب:حکیم،بسیار دان،کسی که از نادیدنیها خبر دهد. نَقّاب:صفت انسان چاره جوو مو شکاف. مِنقَب:ابزار آهنی دام پزشک. ؛نُقبَه:رنگ.؛ نِقاب:رنگ،پوشش و پوسته. نَقیب:کسی که به حال خویش و بستگان و وابستگان خویش و احوال و اخبار روزگار خود،چه پنهان و چه آشکارش،آگاه باشد و در این راه،جستجو و بحث و بررسی کند ودر این کار،موشکاف و دقیق باشد.
در قرآن کریم نیز واژه نقیب سه بار آمده است(آیات97 سوره کهف،آیه 36 ق و12 سوره مائده)
من فکر می کنم در بیت اول طیب باید tib خوانده شود تا هم وزن عجیب در مصرع دوم شود، نظرتان چیست دوستان؟
یکی از زیباترین قصاید ادبیات فارسی...
دریغ که قصیده در طول زمان جای خود را به غزل داد و همچنین سبک عراقی جای خراسانی را گرفت.
شعر رودکی
شعر رودکی
«تغزل» قصیده که پانزده و شانزده بیت اول قصیده را تشکیل میدهد(بخش ابتدایی قصیده)
بعد از «تغزل» ، یک بیت یا دو بیت می آید به نام «تخلص» و چهل بیت بعدش میاد به نام «مدح» و در آخر « شریطه و دعا»
بیت اول: طیب : پاکیزه، خوش
نزهت: پاکی و خوشی و خرمی
صد هزار : فراوان ( صفت شمارشی)
مفهوم و معنا=توصیف بهار شدن
معنای بیت: فصل بهار فرا رسیده و بوی خوش گل ها و گیاهان و رنگارنگی طبیعت دیده می شود.
بیت دوم: شباب : جوانی؛ متضاد: مَشیب=پیری، که اشاره به زمستان دارد.
جوان شدن گیتی= اشاره به بهار شدن
تشبیه مرکب
معنای بیت: شایسته است که انسان پیر در این هنگام نیز جوان شود چرا که در چنین بهاری، همانگونه که بعد از زمستان بهار آمده، می شود گفت که آدم پیر، تبدیل به جوان شود.
بیت سوم: نقیب : فرمانده، بزرگ و مهتر و سالار قوم و رئیس
یکی لشکری ( ویژگی کهن بودن زبان در این بین دیده می شود) = در قدیم، قبل از اسم «یکی» و «یک» نشانه نکره بود ( سبک خراسانی) که امروزه از بین رفته و فقط «یاء» می آید؛ مثل: مردی را دیدم.
لشکرْش
چرخ دو معنا دارد : 1- دنیا، روزگار. 2- آسمان و فلک(مراد شاعر)
بزرگوار : عظیم بودن آسمان
در این بیت «ایضاح بعد از ابهام» داریم که در علم بدیع کاربرد دارد یعنی اینکه در ابتدا لشکر کردن آسمان رو می گوید و سپس (بعدش) چیستی عناصر لشکر را می گوید.
این بیت دارای رویه های حماسی ست.
معنای بیت: آسمان لشگری مهیا کرده است که ابر تیره لشگر اوست و فرمانده لشگر او باد صبا است.
بیت چهارم : نقاط : آنهایی که گلوله های آتشین را نفت می کردند و آتش می زدند.
تندر : غرش و رعد آسمان
طبل زن به تندر
نفاط به برق روشن که تشبیه دارد.
تفکر جنگی و حماسی در این بین دیده می شود.
تندر «ش» = جهش یا پرش ضمیر: طبل زن اش که بر می گردد به لشکر آسمانش.
خیل دو معنا دارد= 1- گروه، لشگر. 2- اسب ها و گروه اسب ها( معنای متناسب)
«هزار» خیل : فراوان
حال و هوای توصیف بهار و بارش باران در این بیت وجود دارد.
معنای بیت: صاعقه آسمان نفط انداز لشکرش است و رعد آسمان دُهُل یا طبل زن اوست، من لشکر های فراوانی دیده ام اما تاکنون لشگری بدین ترسناکی و مهیبی ندیدم.
بیت پنجم: کئیب : غمگین، ناراحت
بارش ابر به گریستن مرد سوگوار
رعد به ناله عاشق ناراحت که تشبیه دارد.
معنای بیت: به آن ابر آسمان نگاه کن که همانند مردی غمگین و داغدار گریه می کند و به غرش آسمان نگاه کن که به عاشق غمگین و اندوهگین ناله سر می دهد.
بیت ششم: خورشید «را» روی : نشانه فاعلی که نشانه کسره است= رویِ خورشید[ از ابر گاه گاه دمد]
حصاریی : زندانی.
رقیب دو معنا دارد = 1- نگهبان ( معنای متناسب)
2- رقیب عشقی.
معنای بیت: خورشید گاهی از میان ابر رویش را نمایان می کند، مانند فردی زندانی که با بیم از مقابل نگهبان می گذرد و منتظر است و می ترسد که او دیده شود.
بیت هفتم : درد دنیا : فصل زمستان
معنای بیت: این دنیا و روزگاری که داشت درد می کشید و دردمند بود، طبیب برای او داروی بوی گل و یاسمن را تجویز کرد و بهتر شد.
بیت هشتم: باران مشکبوی : بارانی که آمیخته شده با بوی خوش طبیعت.
حلّه: لباس ابریشمی. قشیب: جدید و نو
بَرْ «ش» : جهان در بیت قبل
حله قشیب: گل ها و گیاهان رنگارنگ
* در مصراع دوم در برخی نسخه ها «برف» به جای «برش» و «قصیب» به جای «قشیب» آمده است.
قصیب: پاره پاره، تکه تکه
( روی برف یک جامه تکه تکه را پدید آمد)
معنای بیت: باران خوشبوی پیاپی بارید و با بارش خودش لباسی رنگارنگ از جنس گلها و گیاهان بر تن جهان پوشاند.
بیت نهم : رطیب: مرطوب
همی بود = کاربرد کهن زبانی
گُل : برش......... قشیب
گِل: برف........... قصیب
بیت دهم : قضیب دو معنا دارد= 1- تازیانه 2- شمشیر
تندر: رعد
برق : صاعقه
باد بر دمد: بانگ دادن، غرش کردن
معنای بیت: رعد در میان دشت بانگ بلندی را بر می آورد و صاعقه از میان ابر شمشیری را بیرون می کشد و بر زمین می کوبد.
بیت یازدهم : همی بخندد= کاربرد کهن زبانی
خضیب: خضاب: رنگ کردن
خنده گل لاله: شکوفا شدن (شکفتن)
معنای بیت: گل لاله با باریدن ابر بهاری در میان کشتزار شکوفا می شود و رنگ و چهره او همانند عروسی است که انگشتان دست خود را حنایی کرده است.
* این مصراع بیان می کند، رودکی نابینا نبوده چون رنگ را تشخیص میداده است.
بیت دوازدهم: «همی» بخواند= کاربرد کهن
(ب) در بخواند = «ب» زینت و تأکید
«مَر» و «را» = درقدیم برای مفعول دو تا نشانه مفعول می آوردند.
سار: پرنده ای خوشخوان که خال های سفیدی دارد.
مجیب: جواب دهنده
معنای بیت:بابل بر روی درخت بید می خواند و از آن طرف سار از روی درخت سرو جواب بلبل را می دهد.
بیت سیزدهم : «به» سرو بن «بر» و «به» شاخ گل «بر» = کاربرد دو حرف اضافه برای یک متمم
«به» : بالا
لحنک غریب: یک آواز خوش نادر
معنای بیت: پرنده خوشخوان(فاخته کوکو) بر روی درخت سرو نغمه های زیبا و کهنی را می سراید و پرنده بلبل بر روی گل سرخ آواز نادری را سر می دهد [بیان می کند].
بیت چهاردهم : توصیف شراب
زیید: زندگی کنید
حبیب اول: عاشق
حبیب دوم: معشوق
بیت پانزدهم : عندلیب : بلبل
سار: پرنده آوازخوان
کِشت: کشتزار
بانگ «زیر» متضاد : بانگ بم
بیت شانزدهم : «تخلص»
حَسیب: با نژاده، اصالت خانوادگی دارد.
نگاه کردن به پادشاه با اصالت بهتر از نگاه کردن به طبیعت است {توصیف پادشاه }
معنای بیت: هر چند فصل بهار، جهان بسیار زیبا و رنگارنگ شده است و شایسته لذت بردن و دیدن است امّا چهره خواجه [ آن سرور با نژاد و با اصالت و والا مقام] زیباتر از دیدن بهار رنگارنگ است.
درود بر تارنمای خرددوست و گرانمایه گنجور
شاد باشید