گنجور

بخش ۹۹ - نظیری نیشابوری

اسمش محمد حسین. اصلش از جوین. به سبب توطن در نشابور از اهل نشابور مشهور. به هندوستان رفته و بادرویشان انس گرفته. در زمان اکبرشاه در گجرات وفات یافت. دیوانش دیده شد و چند بیتی از آن جناب گزیده شد:

غزلیّات
رباعی
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهرگشت و باطل کردمذهب‌ها
به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگرنازی کند در دم فرو ریزند قالب‌ها
شهود بت ز پراکندگیم باز آورد
دلیل راه حقیقت برهمنی است مرا
بر چهرهٔ حقیقت اگر مانده پرده‌ای
جرم نگاه دیدهٔ صورت پرست ماست
تا یک دلت قبول کند قرب حق مجو
سرمایهٔ قبول در انکار عالمی است
هیچ کس نامهٔ سر بستهٔ ما فهم نکرد
نه همین خاتمه‌اش نیست که عنوانش نیست
سرو سامان سخن گفتن این جمعم نیست
پهلوی من بنشانید پریشانی چند
هر کسی از تو نشانی به گمان می‌گوید
کس ندیدم که در بزم تو محرم باشد
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می‌ترسم در آن جای تو باشد
ما را به صد افسانه در خواب چو می‌کردی
از بهرچه می‌کردی بیدار ز خواب اول
نظر گردد حجاب آنجا که من دیدار می‌بینم
نهان از چشم ظاهربین تماشای دگر دارد
قومی ترا زخلوت و عزلت طلب کنند
تو شور شهر و فتنهٔ بازار بوده‌ای
پرسش چه می‌کنی ز خطا و ثواب ما
چون هرچه کرده‌ایم خبردار بوده‌ای
رو جانب حق از همه سو باید بود
در کوشش نفی مو به مو باید بود
از بهر ظهور تو نهان کرده ترا
در سرّ خود و ظهور او باید بود

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسمش محمد حسین. اصلش از جوین. به سبب توطن در نشابور از اهل نشابور مشهور. به هندوستان رفته و بادرویشان انس گرفته. در زمان اکبرشاه در گجرات وفات یافت. دیوانش دیده شد و چند بیتی از آن جناب گزیده شد:
هوش مصنوعی: محمد حسین نامش است و اهل جوین می‌باشد. به دلیل زندگی در نشابور، به عنوان یکی از اهالی این شهر شناخته می‌شود. او به هندوستان سفر کرده و با درویشان آنجا ارتباط برقرار کرده است. در زمان اکبرشاه در گجرات درگذشت. اشعار او مورد بررسی قرار گرفته و چند بیت از شعرهایش انتخاب شده است.
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهرگشت و باطل کردمذهب‌ها
هوش مصنوعی: بگو منصور، از زندان «من حقیقت هستم» آزاد می‌شود، زیرا دین عشق آشکار شده و تمام مذهب‌ها را باطل کرده است.
به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگرنازی کند در دم فرو ریزند قالب‌ها
هوش مصنوعی: با کمترین توجهی، آفرینش جان تازه‌ای می‌گیرد. اگر عشق و ناز به آن شود، همه شکل‌ها و قالب‌ها به یکباره فرو می‌ریزد.
شهود بت ز پراکندگیم باز آورد
دلیل راه حقیقت برهمنی است مرا
هوش مصنوعی: من با تماشای زیبایی‌ها و تجربه‌های مختلف به حقیقت و درک عمیق‌تری از واقعیت رسیده‌ام و این درک، مسیری به سوی حقیقت برای من گشوده است.
بر چهرهٔ حقیقت اگر مانده پرده‌ای
جرم نگاه دیدهٔ صورت پرست ماست
هوش مصنوعی: اگر حقیقت چهره‌ای دارد که هنوز پوشیدگی بر آن مانده، علت آن دیدگاه نادرست و گناهی است که از چشم‌های ما نشأت می‌گیرد.
تا یک دلت قبول کند قرب حق مجو
سرمایهٔ قبول در انکار عالمی است
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل تو به پذیرش حقیقت الهی آماده نشود، به دنبال سرمایه‌ای که راه قبول را هموار کند نگرد؛ زیرا انکار حقیقت می‌تواند به خسران و بی‌مقداری بینجامد.
هیچ کس نامهٔ سر بستهٔ ما فهم نکرد
نه همین خاتمه‌اش نیست که عنوانش نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست مفهوم نامهٔ پنهانی ما را درک کند و این تنها به خاطر انتهای آن نیست، بلکه به این دلیل است که موضوع اصلی‌اش نیز مشخص نیست.
سرو سامان سخن گفتن این جمعم نیست
پهلوی من بنشانید پریشانی چند
هوش مصنوعی: این جمعی که در اینجا حضور دارند، قدرت و توانایی بحث و گفتگو را ندارند. اگر ممکن است، افرادی که شلوغ و ناآرام هستند را کنار من بنشانید تا بتوانیم بهتر صحبت کنیم.
هر کسی از تو نشانی به گمان می‌گوید
کس ندیدم که در بزم تو محرم باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو نشانی می‌آورد، با خیال و تصور خود حرف می‌زند. اما من کسی را ندیده‌ام که بتواند در محفل تو به حقیقت نزدیک شود و در این بزم تو محرم باشد.
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می‌ترسم در آن جای تو باشد
هوش مصنوعی: هرگز دلی را آزار نده که نگرانم در آن عشق تو قرار دارد.
ما را به صد افسانه در خواب چو می‌کردی
از بهرچه می‌کردی بیدار ز خواب اول
هوش مصنوعی: تو با داستان‌های زیادی ما را در خواب فرو می‌بردی، حالا دلیل بیدار کردن ما از آن خواب اولیه چه بود؟
نظر گردد حجاب آنجا که من دیدار می‌بینم
نهان از چشم ظاهربین تماشای دگر دارد
هوش مصنوعی: نگاه و توجه به آنچه می‌بینم، در حجاب و پوشش قرار می‌گیرد، به طوری که برای آنهایی که فقط به ظاهر نگاه می‌کنند، پنهان است و دنیای دیگری برای تماشا دارد.
قومی ترا زخلوت و عزلت طلب کنند
تو شور شهر و فتنهٔ بازار بوده‌ای
هوش مصنوعی: برخی از مردم همیشه به دنبال تنهایی و دوری از هیاهو هستند، اما تو همیشه در میان شلوغی و جنجال‌های شهر حضور داشته‌ای و از این فضای پر جنب و جوش بهره‌برده‌ای.
پرسش چه می‌کنی ز خطا و ثواب ما
چون هرچه کرده‌ایم خبردار بوده‌ای
هوش مصنوعی: چرا از ما در مورد نیکی و بدی‌ها سوال می‌کنی، در حالی که تو از تمام کارهایی که انجام داده‌ای، آگاه بوده‌ای؟
رو جانب حق از همه سو باید بود
در کوشش نفی مو به مو باید بود
هوش مصنوعی: باید در هر جهتی به حق توجه کنیم و به طور مداوم تلاش کنیم تا هر گونه نادرستی را از میان برداریم.
از بهر ظهور تو نهان کرده ترا
در سرّ خود و ظهور او باید بود
هوش مصنوعی: برای ظهور تو، او تو را در راز خود پنهان کرده است و برای نمایان شدن او، نیاز به این پنهان کردن است.