بخش ۷۵ - فکری خراسانی
اسمش سید محمد، ملقب به جامه باف. اصلش از تربت حیدریه. چون اغلب اشعارش رباعی است به میر رباعی مشهور شده. به هندوستان رفته فوت گردید و کان ذلک فی سنهٔ ۹۷۳. غرض، از فضلای عهد خود بوده و حکیمانه حرکت مینموده. این چند رباعی از اوست:
مِنْرباعیاته عَلَیهِ الرَّحمة
فانی شو و اقلیم بقا آر به دست
در دوست کسی رسید کز خویش برست
از هستی خویش بود سرگشته حباب
آن لحظه که نیست شد به دریا پیوست
کردیم به بزم دیده چون شمع مقام
بردیم به سر عمر در اندیشهٔ خام
چون شمع تمام گشت میمیرد و ما
افسوس که مردیم و نگشتیم تمام
بر صفحهٔ هستی چو قلم میگذریم
حرف غم خود کرده رقم میگذریم
زین بحرپرآشوب که بی پایان است
پیوسته چو موج از پی هم میگذریم
بخش ۷۴ - فدایی لاهیجانی: خلف الصدق شیخ محمدلاهیجی است که صاحب شرح گلشن است. وی به شیخ زادهٔ لاهیجی معروف بوده و چندی خدمت شاه اسماعیل صفوی را نموده. شاه مذکور او را به رسالت نزد محمدخان شیبانی فرستاده. وی در آن مجلس داد فصاحت داده. آخر عزلت گزیده و در سنهٔ ۹۲۷ در شیراز فوت گردید. اشعار خوب دارد. این رباعیات از ایشان است:بخش ۷۶ - فیّاض لاهیجی: و هُوَ مولانا عبدالرّزّاق. جامع علوم عقلی و نقلی و تلمیذ مولانا صدرای شیرازی. گوهر مراد و شوارق از جملهٔ تصانیف محقّقانهٔ اوست و بر فصوص الحکم شیخ ابن عربی به فارسی شرحی نوشته. در حکمت عقلی نادرهٔ زمان و وحید اوان خود بوده. چهار و پنج هزار بیت دیوانش به نظر رسید. این چند بیت او قلمی گردید. رَحْمةٌ اللّهِ عَلَیه:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسمش سید محمد، ملقب به جامه باف. اصلش از تربت حیدریه. چون اغلب اشعارش رباعی است به میر رباعی مشهور شده. به هندوستان رفته فوت گردید و کان ذلک فی سنهٔ ۹۷۳. غرض، از فضلای عهد خود بوده و حکیمانه حرکت مینموده. این چند رباعی از اوست:
هوش مصنوعی: سید محمد که به نام جامه باف شناخته میشود، اهل تربت حیدریه است. به دلیل این که بیشتر اشعارش رباعی است، به میر رباعی شهرت پیدا کرده. او به هندوستان سفر کرده و در آنجا در سال ۹۷۳ فوت کرده است. او از فاخرترین افراد زمان خود بوده و دیدگاههای حکیمانهای داشته است. در ادامه چند رباعی از او آورده شده است:
فانی شو و اقلیم بقا آر به دست
در دوست کسی رسید کز خویش برست
هوش مصنوعی: از خودت کاسته شو و برای رسیدن به زندگی جاودانه، به دوستی با دیگران بپرداز. تنها کسی که میتواند تو را از خودخواهی و بندهای دنیوی رها کند، همان دوست است.
از هستی خویش بود سرگشته حباب
آن لحظه که نیست شد به دریا پیوست
هوش مصنوعی: حبابی که به وجود خود آگاهی دارد، در لحظهای که از بین میرود و به دریا میپیوندد، سرگردان و ناامید است.
کردیم به بزم دیده چون شمع مقام
بردیم به سر عمر در اندیشهٔ خام
هوش مصنوعی: در محفل چشمها مانند شمع درخشیدیم و در تمام عمر در افکار ناپخته و خام خود به سر بردیم.
چون شمع تمام گشت میمیرد و ما
افسوس که مردیم و نگشتیم تمام
هوش مصنوعی: وقتی شمع خاموش میشود و تمام میشود، میمیرد. ما هم افسوس میخوریم که در زندگیمان به کمال نرسیدیم و نتوانستیم تمام شویم.
بر صفحهٔ هستی چو قلم میگذریم
حرف غم خود کرده رقم میگذریم
هوش مصنوعی: در زندگی مانند قلمی هستیم که بر روی صفحهٔ وجود خط میکشیم و احساسات دردناک و غمهایمان را ثبت میکنیم.
زین بحرپرآشوب که بی پایان است
پیوسته چو موج از پی هم میگذریم
هوش مصنوعی: ما در این دریا پرآشوب و بیپایان مانند موجها به طور مداوم از یکدیگر عبور میکنیم.