گنجور

بخش ۶۱ - ظهیر فاریابی

و هُوَ ظهیر الدین طاهربن محمد. کنیتش ابوالفضل و ازفضالی عهد خود بوده. اصلش از فاریاب مِن توابع بلخ و مدتها مداحی سلاطین سلجوقیه و ایلدگزیه را کرده. مضامین بدیع و ابیات رفیع در روزگار از او یادگار است. وی را در شاعری پایه‌ای بلند و رتبه‌‌ای دل پسند بوده. عاقبت الامر ترک و تجرید گزیده در تبریز پای در دامن انزوا کشیده. دیوانش مکرر مطالعه شد. الحق قصاید خوب و مضامین مرغوب دارد. غرض، فاضلی است عالی مقدار وحکیمی هوشیار. این چند بیت در نصیحت و موعظه فرموده است:

فِی الموعظة و النّصیحة
و له ایضاً
گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حق وی گمان ثبات و بقا خطاست
مگشای لب به خنده که تو خفته‌ای از آنک
در خواب خنده موجب دلتنگی وبکاست
مشکل تر آن که گر به مثل دور روزگار
روزی دو مهلتی دهدت گویی این بقاست
چون طینتت ز حسرت و محنت سرشته‌اند
گر بر تو وحش و طیر بگریند هم رواست
نی نی کزین میانه تو مخصوص نیستی
بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست
این آسمان که جوهر علویست نام آن
بنگر چگونه قامتش از بار غم دوتاست
خورشید را که مردمک چشمِ عالم است
تر دامنی ابر سیه مانع ضیاست
گردون خلاف عنصر و ظلمت نقیض نور
آتش عدوی خاک و زمین دشمن هواست
از سنگ گریه بین و مگو آن ترشح است
از کوه ناله بین و مپندار کان صداست
دریا فتاده در تب لرز است روز و شب
طعم دهان و گونهٔ رویش برین گواست
پیلِ تمام خلقت محکم نهاد را
از نیش پشه غصّهٔ بی حد و منتهاست
شیر ژیان که لاف ز سر پنجه می‌زند
از دست مور در کف صد محنت و بلاست
کبک دری که قهقههٔ شوق می‌زند
آسیب قهر پنجهٔ شاهینش از قفاست
وین آدمی که زبدهٔ ارکانش می‌نهند
پیوسته در کشاکش این چار اژدهاست
عقل است بر سر آمده از کاینات داد
هم پایمال شهوت و هم دستخوش هواست
بکوش تا به سلامت به مأمنی برسی
که راه، سخت مخوف است و منزلت بس دور
ترا مسافت دور و دراز در پیش است
ز آستان عدم تا به پیشگاه نشور
تو درمیان گروهی غریب مهمانی
چنان مکن که به یک بارگی کنند نفور
کناغ چند ضعیفی به خون دل بتند
به مجمع آری کاین اطلس است و آن سیفور
ز کرم مرده کفن درکشی و درپوشی
میان اهل مروت که داردت معذور
به دشت جانوری خار می‌خورد غافل
تو تیز کرده‌ای از بهر صلب آن ساطور
بدان طمع که دهان خوش کنی ز غایت حرص
نشسته‌ای مترصد که قی کند زنبور
به باده دست میالای کان همه خونیست
که قطره قطره چکیده است از دل انگور
به وقت صبح شود همچو روز معلومت
که با که باخته‌‌ای عشق در شب دیجور
دل مرا چو گریبان گرفت جذبهٔ حق
فشاند دامن همت ز خاکدان غرور
بشد ز خاطرم اندیشهٔ می و معشوق
برفت از سرم آواز بربط و طنبور

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ ظهیر الدین طاهربن محمد. کنیتش ابوالفضل و ازفضالی عهد خود بوده. اصلش از فاریاب مِن توابع بلخ و مدتها مداحی سلاطین سلجوقیه و ایلدگزیه را کرده. مضامین بدیع و ابیات رفیع در روزگار از او یادگار است. وی را در شاعری پایه‌ای بلند و رتبه‌‌ای دل پسند بوده. عاقبت الامر ترک و تجرید گزیده در تبریز پای در دامن انزوا کشیده. دیوانش مکرر مطالعه شد. الحق قصاید خوب و مضامین مرغوب دارد. غرض، فاضلی است عالی مقدار وحکیمی هوشیار. این چند بیت در نصیحت و موعظه فرموده است:
هوش مصنوعی: طاهربن محمد، که به ابوالفضل معروف است، از شاعران زمان خود و اهل فاریاب، که از توابع بلخ محسوب می‌شود، بوده است. او مدتی به مدح سلاطین سلجوقی و ایلدگزی پرداخته و آثار و اشعار برجسته‌ای از خود به جا گذاشته است. شاعری با استعداد بالا و مقام پسندیده‌ای دارد. در نهایت به تبریز رفته و زندگی انزواطلبانه‌ای را انتخاب کرده است. دیوان اشعار او بارها مورد مطالعه قرار گرفته و واقعاً اشعار زیبا و مضامین ارزنده‌ای دارد. به طور کلی، او فردی با فضیلت و حکیم هوشمند است و چند بیت نصیحت و موعظه نیز سروده است.
گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حق وی گمان ثبات و بقا خطاست
هوش مصنوعی: جهان ابتدا از هیچ برخاسته و در انتها به زوال خواهد انجامید، بنابراین تصور پایداری و ثبات برای آن اشتباه است.
مگشای لب به خنده که تو خفته‌ای از آنک
در خواب خنده موجب دلتنگی وبکاست
هوش مصنوعی: لبخند زدن را در حالتی که تو خواب هستی، باز نکرده‌ام. زیرا در خواب، لبخند می‌تواند باعث ناراحتی و غمگینی شود.
مشکل تر آن که گر به مثل دور روزگار
روزی دو مهلتی دهدت گویی این بقاست
هوش مصنوعی: بسیار دشوارتر این است که اگر روزی روزگار به تو فرصتی دهد، گویی که این فرصت همیشگی و پایدار است.
چون طینتت ز حسرت و محنت سرشته‌اند
گر بر تو وحش و طیر بگریند هم رواست
هوش مصنوعی: چون سرشت تو از غم و درد ساخته شده است، اگر حتی حیوانات وحشی و پرندگان برای تو اشک بریزند، این اقدام به‌جا و درستی خواهد بود.
نی نی کزین میانه تو مخصوص نیستی
بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست
هوش مصنوعی: تو که در این میان خاص و ویژه نیستی، هر کسی که به تو نگاه کند، دچار همین درد و مشکل است.
این آسمان که جوهر علویست نام آن
بنگر چگونه قامتش از بار غم دوتاست
هوش مصنوعی: این آسمان که نشانی از افلاک پاک دارد، توجه کن که چگونه از سنگینی و غم دو فشار، به صورت خمیده و متاثر درآمده است.
خورشید را که مردمک چشمِ عالم است
تر دامنی ابر سیه مانع ضیاست
هوش مصنوعی: خورشید که نور و روشنی بخش جهان است، تحت تأثیر ابرهای تیره و سنگین قرار گرفته و نوره‌اش به خوبی نمی‌تابد.
گردون خلاف عنصر و ظلمت نقیض نور
آتش عدوی خاک و زمین دشمن هواست
هوش مصنوعی: جهان به گونه‌ای است که عناصر طبیعی و تاریکی، با نور و آتش در تناقض و ضدیت هستند. همچنین خاک و زمین به نوعی دشمن باد و هوا به شمار می‌آیند.
از سنگ گریه بین و مگو آن ترشح است
از کوه ناله بین و مپندار کان صداست
هوش مصنوعی: ببین چگونه سنگ‌ها گریه می‌کنند و نگو که این آب از کوه جاری می‌شود. به صداهایی که از کوه به گوش می‌رسد دقت کن و فکر نکن که اینها فقط صداست.
دریا فتاده در تب لرز است روز و شب
طعم دهان و گونهٔ رویش برین گواست
هوش مصنوعی: دریا در تلاطم و نوسان است، روز و شب بی‌وقفه نگران است. طعم دهان و رنگ گونه‌های او، گواهی بر این حال و وضعیت است.
پیلِ تمام خلقت محکم نهاد را
از نیش پشه غصّهٔ بی حد و منتهاست
هوش مصنوعی: تمام موجودات عالم، با وجود عظمت و قدرتی که دارند، ممکن است از کوچکترین چیزها همچون نیش یک پشه دچار درد و رنج شوند و این نشان‌دهنده‌ی آسیب‌پذیری و حساسیت آنها در برابر مشکلات کوچک است.
شیر ژیان که لاف ز سر پنجه می‌زند
از دست مور در کف صد محنت و بلاست
هوش مصنوعی: شیر ژیان، که به قدرت و یاغی‌گری خود می‌بالد، در حقیقت زیر فشار و دردهای فراوانی است که حتی ممکن است یک مورچه نیز قادر به تحمل آن نباشد.
کبک دری که قهقههٔ شوق می‌زند
آسیب قهر پنجهٔ شاهینش از قفاست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از نوع کبک دری با شادی و سرخوشی صدایی بلند و خندانه به گوش می‌رساند، اما در عین حال باید مراقب باشد چون در خطر شکار شدن به وسیلهٔ شاهین است که با چنگال‌هایش از قفس بیرون می‌آید.
وین آدمی که زبدهٔ ارکانش می‌نهند
پیوسته در کشاکش این چار اژدهاست
هوش مصنوعی: این انسان که بهترین ویژگی‌هایش در تلاش و کوشش قرار دارد، همیشه درگیر مبارزه با چهار دشمن بزرگ است.
عقل است بر سر آمده از کاینات داد
هم پایمال شهوت و هم دستخوش هواست
هوش مصنوعی: عقل که از وجود کائنات به ما رسیده، به دلیل میل و هوس، همواره مورد غفلت و نادیده‌گرفته‌شدن قرار می‌گیرد.
بکوش تا به سلامت به مأمنی برسی
که راه، سخت مخوف است و منزلت بس دور
هوش مصنوعی: سعی کن با احتیاط و سلامت به جایی امن برسى، زیرا مسیر خطرناک و منزلت بسیار دور است.
ترا مسافت دور و دراز در پیش است
ز آستان عدم تا به پیشگاه نشور
هوش مصنوعی: مسیر تو بسیار طولانی و دشوار است، از وجود نداشتن تا رسیدن به مقام بیداری و آگاهی.
تو درمیان گروهی غریب مهمانی
چنان مکن که به یک بارگی کنند نفور
هوش مصنوعی: در میان جمعیتی که غریبه هستند، چنان رفتار نکن که ناگهان باعث تنفر آن‌ها شوی.
کناغ چند ضعیفی به خون دل بتند
به مجمع آری کاین اطلس است و آن سیفور
هوش مصنوعی: چند نفر از ضعیفان با خون دل جمع می‌شوند تا نشان دهند که اینجا یک رسالت بزرگ وجود دارد و آن چیزی ساده نیست.
ز کرم مرده کفن درکشی و درپوشی
میان اهل مروت که داردت معذور
هوش مصنوعی: از روی بزرگواری و لطف، تو با پوشاندن کفن مرده‌ای، خودت را در میان انسان‌های با مروت قرار داده‌ای که در چنین کاری تو را معذور می‌دانند.
به دشت جانوری خار می‌خورد غافل
تو تیز کرده‌ای از بهر صلب آن ساطور
هوش مصنوعی: در دشت حیوانی در حال دریدن خاری است، اما تو بی‌خبر از آن به تیز کردن چاقویی مشغولی که برای بریدن آماده‌اش کنی.
بدان طمع که دهان خوش کنی ز غایت حرص
نشسته‌ای مترصد که قی کند زنبور
هوش مصنوعی: بدان که برای به دست آوردن لذتی خوش، به خاطر حرص و طمع زیاد، منتظری که زنبور عسل عسلش را خارج کند.
به باده دست میالای کان همه خونیست
که قطره قطره چکیده است از دل انگور
هوش مصنوعی: به شراب دست نزن، زیرا هر قطره‌ای که از دل انگور چکیده، نشان‌دهنده‌ی رنج و دردهای زیادی است که در آن نهفته است.
به وقت صبح شود همچو روز معلومت
که با که باخته‌‌ای عشق در شب دیجور
هوش مصنوعی: در صبح روشن، حقیقت کارهای تو مشخص می‌شود، همان‌طور که معلوم می‌شود با چه کسی در شب تاریک عشق بازی کرده‌ای.
دل مرا چو گریبان گرفت جذبهٔ حق
فشاند دامن همت ز خاکدان غرور
هوش مصنوعی: زمانی که دل من تحت تأثیر الطاف الهی قرار گرفت، عزم و اراده‌ام را از زمین غرور رها کرد.
بشد ز خاطرم اندیشهٔ می و معشوق
برفت از سرم آواز بربط و طنبور
هوش مصنوعی: از یادم رفت که به چه فکر می‌کردم و عشق و می به ذهنم خطور نکرد. صدای ساز و موسیقی دیگر در ذهنم نمی‌چرخد.