گنجور

بخش ۲۸ - حسن دهلوی قُدِّسَ سِرّه

و هُوَ شیخ نجم الدین حسن. از فضلا و عرفا و مرید شاه نظام اولیاست. به کمند جذبهٔ محبت امیر خسرو دهلوی مقید و به دلالت او به خدمت شیخ نظام رسید و مآل کارش به حقایق و معارف مختوم گردید. عارفی محقق و کاملی مدقّق است. اشعار خوب دارد. تیمنّاً و تبرّکاً در ضمن حالش چند بیتی از مقالش نوشته شد:

مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست
بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت
ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست
گفتی چرا سخن نکنی چون به من رسی
نظارهٔ جمالِ تو خاموشی آورد
عشقبازان دیگرند و عشق سازان دیگرند
آنچه در فرهاد می‌بینم کجا پرویز داشت
عمریست که من در سر، سودایِ فلان دارم
یک شهر خبر دارند من از که نهان دارم
ای به عهدت پارسایی‌ها به رسوایی بدل
من یکی زان پارسایانم که رسوا کرده‌ای
از خویش برون رو ز درِ خویش درون آی
تا گم نشوی گم شدهٔ خویش نیابی
آن گِردِ حرم گردد و این گردِ خرابات
من گِردِ سرت گردم و جایی که تو باشی
ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن
نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی
گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو
استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی
بتی چون تو چرا در پرده باشد
مگر از ننگ چون من بت پرستی
و له ایضاً رحمة اللّه
مدعیی گفت به لیلی به طنز
رو که بسی چابک و موزون نه‌ای
لیلی از آن حال بخندید و گفت
با تو چه گویم که تو مجنون نه‌ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ شیخ نجم الدین حسن. از فضلا و عرفا و مرید شاه نظام اولیاست. به کمند جذبهٔ محبت امیر خسرو دهلوی مقید و به دلالت او به خدمت شیخ نظام رسید و مآل کارش به حقایق و معارف مختوم گردید. عارفی محقق و کاملی مدقّق است. اشعار خوب دارد. تیمنّاً و تبرّکاً در ضمن حالش چند بیتی از مقالش نوشته شد:
هوش مصنوعی: شیخ نجم الدین حسن، شخصیتی فرهیخته و عارف است که از مریدان شاه نظام اولیاست. او تحت تاثیر محبت امیر خسرو دهلوی قرار گرفت و به خدمت شیخ نظام رفت و در نهایت به درک عمیق‌تری از حقایق و معرفت رسید. او عارفی محقق و کاملی است و اشعار زیبایی نیز سروده است. به عنوان یادبودی، چند بیت از شعرش در اینجا آورده شده است.
مشتاق تو به هیچ جمالی نظر نکرد
بیمار تو ز هیچ طبیبی دوا نخواست
هوش مصنوعی: من فقط به تو علاقه‌مندم و هیچ زیبایی دیگری نمی‌تواند توجه من را جلب کند. همچنین، درد و رنج من به قدری عمیق است که از هیچ پزشک و دارویی کمک نمی‌خواهم.
بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت
ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست
هوش مصنوعی: دل تو برای ما هیچ احساسی نداشت و نمی‌دانم چرا اینگونه شد. همچنین، تو هیچ تمایلی به ما نشان ندادی و نمی‌دانم چرا چنین کردی.
گفتی چرا سخن نکنی چون به من رسی
نظارهٔ جمالِ تو خاموشی آورد
هوش مصنوعی: گفتی چرا حرف نمی‌زنی؟ چون وقتی به من رسیدی، دیدن زیبایی‌ات باعث شد که سکوت کنم.
عشقبازان دیگرند و عشق سازان دیگرند
آنچه در فرهاد می‌بینم کجا پرویز داشت
هوش مصنوعی: عاشقان و افرادی که عشق را می‌آفرینند، هر کدام ویژگی‌های خاص خود را دارند. چیزی که در فرهاد می‌بینم، هیچ‌کجا در پرویز نیست.
عمریست که من در سر، سودایِ فلان دارم
یک شهر خبر دارند من از که نهان دارم
هوش مصنوعی: سال‌هاست که در دل رویاهایی دارم که شاید دیگران از آن باخبرند، اما من راز این خواسته‌هایم را مخفی نگه داشته‌ام.
ای به عهدت پارسایی‌ها به رسوایی بدل
من یکی زان پارسایانم که رسوا کرده‌ای
هوش مصنوعی: ای کسی که در وفای به عهد خود پارسا بودی، حالا به رسوایی من منجر شده‌ای. من نیز یکی از آن پارسایان هستم که تو مرا رسوا کرده‌ای.
از خویش برون رو ز درِ خویش درون آی
تا گم نشوی گم شدهٔ خویش نیابی
هوش مصنوعی: از خودت خارج شو و از درون خودت به درون بیا، تا اینکه گمشدهٔ خود را پیدا نکنی و گم نشوی.
آن گِردِ حرم گردد و این گردِ خرابات
من گِردِ سرت گردم و جایی که تو باشی
هوش مصنوعی: او در حال حاضر به سمت حرم می‌رخشد و من به سوی مَی‌خانه. من فقط در جایی که تو حضور داری می‌چرخم و دور تو می‌گردم.
ای خون خلقی ریخته وانگه از آن خون ریختن
نه دست تو دارد خبر نه تیغ تو آلودگی
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، از ریخته شدن خون مردم سخن می‌گویی، اما بدان که نه تو از این خونریزی خبر داری و نه دستان تو در این آلودگی نقش دارد.
گفتم به رغم دشمنان آسایشی یابم ز تو
استغفراللّه زین سخن عشق تو و آسودگی
هوش مصنوعی: به دشمنان گفتم که می‌خواهم آرامش و آسایش پیدا کنم، اما ناگهان از این حرف پشیمان شدم، چون عشق تو و آرامش ناشی از آن، باعث می‌شود که نتوانم به راحتی از آن فرار کنم.
بتی چون تو چرا در پرده باشد
مگر از ننگ چون من بت پرستی
هوش مصنوعی: چرا باید کسی مانند تو در پنهانی بماند، مگر به دلیل شرم و ننگی که من به عنوان یک بت‌پرست احساس می‌کنم؟
مدعیی گفت به لیلی به طنز
رو که بسی چابک و موزون نه‌ای
هوش مصنوعی: مدعی با کنایه به لیلی گفت که تو از نظر زیبایی و رفتار، نه چابک و نه خوش فرم هستی.
لیلی از آن حال بخندید و گفت
با تو چه گویم که تو مجنون نه‌ای
هوش مصنوعی: لیلی از آن حالت خندید و گفت: با تو چه بگویم، تو که مجنون نیستی.