گنجور

بخش ۲۶ - حسامی خوارزمی علیه الرّحمة

چون در قراکولِ خوارزم توطن کرده بوده به حسامی قراکولی شهرت نموده. مردی عالی مشرب و نیکو مذهب. مجرد و موحد و قناعت کیش بوده. در مدت شصت و سه سال عمر از ملبوسات به دو کَپَنک قناعت نموده. با وجود این محمد خان شیبانی در وقت ارادهٔ تسخیر خراسان به دیدن بابا حسامی رفته. بابا بنا بر استغنای طبع اصلاً به وی التفات و اعتنا نکرده به دوختن کپَنَک خود مشغول بود و این بیت را بدیهةً گفته، بر محمد خان فروخواند و خان مذکور در حیرت فروماند:

حسامی را ز شاهان مجازی نیست پروایی
چراکز بخیه‌های ژنده،او هم لشکری دارد

بالجمله جناب بابا در سنهٔ ۹۲۳ در قراکول به جوار رحمت حق پیوست. از اشعار اوست:

بجو ای دیده در دریای دل آن دُرّ دلجو را
در آبت غوطه خواهم داد تا پیدا کنی او را
وله ایضاً
هرکس که رسد بر سر آن کوی کشندش
زنهار حسامی برس و مگذر از آنجا
عالم آب چو بیرون برد از دل غم را
غم نداریم اگر آب برد عالم را
محبت باعث رسوایی بسیار می‌گردد
به کویِ عشق اگر جبریل آید خوار می‌گردد
همچو نی در غم او چهرهٔ زردی دارم
گر بنالم عجبی نیست که دردی دارم
از هرچه بدو میلِ دلِ غافل ماست
جز حیرت و حسرت چه دگر حاصل ماست
سبحان اللّه همه خوشی‌های جهان
گویی ز برای ناخوشیِّ دلِ ماست
بخش ۲۵ - حسن غزنوی قُدِّسَ سِرُّه: وهُوَ سید اشرف الدین حسن بن ناصر. از اعاظم سادات غزنین. از اهل ریاضت و فضیلت ممتاز و به تشریف حکمت و معرفت سرافراز. زبدهٔ فضلا و قدوهٔ عرفا. هادیِ اهل سلوک و قبلهٔ میر و ملوک. نیکو صفات، حمیده اخلاق و در زهد وورع یگانهٔ آفاق. چون طالبان و قابلان زمان خود را به مقامات بلند و قرب محبوب حقیقی ارجمند و واصل می‌ساخت و در هدایت اهل غوایت رایت اشتهار برافراخت. روزی هفتاد هزار نفر در پای منبر وی جمع بودند که اکثر به شرف ارادت اختصاص داشتند. سلطان بهرام شاه غزنوی از کثرت مریدین سید خوفناک شد. دو شمشیر و یک غلاف به پیش وی فرستاد. یعنی جای دو سلطان در یک شهر ممتنع است. سید مطلب را دریافت و روانهٔ حجاز گردید و در مشرف شدن به زیارت حضرت سید کائنات و اشرف موجودات قصیدهٔ غرایی ساخته و در شرف روضهٔ متبرکه قصیده را به آواز بلند خوانده و از خدمت حضرت، صله و خلعت خواسته. ناگهان جامهٔ خلعتی پیش او گذاشته شد. برداشته و بر سر گذاشته و بعد از زیارت بیرون آمده. سلاطین عصر او را در محفّهٔ طلا می‌نشانیده‌اند. چنانچه با محفّهٔ طلا به بغداد آمده و پادشاه بغداد نیز با محفّهٔ طلا به استقبال او شتافته و صحبت او را دریافته و از آنجا به خراسان آمده، در سنهٔ ۵۳۵ در جوین اسفراین به جوار رحمت حق پیوسته، رَحمةُ اللّهِ عَلَیهِ رَحْمَةً واسِعَةً و از آن جناب است:بخش ۲۷ - حسین خوانساری علیه الرّحمة: اعلم علماء و افضل فضلای زمان خود بوده. سالها در اصفهان مولویّت نموده. چون والدش آقا جمال و ولدش نیز آقا جمال نام داشته، او را ذوالجمالین خواندند. تحصیل علوم در خدمت فاضل نحریر خلیفه سلطان و سایر فضلا کرده. در زمان شاه سلیمان کمال اعزاز و اکرام یافته و شاه سلیمان را به قاعدهٔ امامیه که مجتهد نایب امام است و سلطان نایب مجتهد، مولانا را به نیابت خود بر تخت نشانید. چنانکه شاه سلطان حسین صفوی را جناب علّامهٔ محدّث مجلسی مولانا محمد باقر را نایب مناب خود کرده. غرض، آن جناب از مجتهدین و محققین زمان و تصانیف عالیه‌اش مدار علیّهٔ علمای دوران است. گاهی شعر می‌گفته. این رباعی از اوست:

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون در قراکولِ خوارزم توطن کرده بوده به حسامی قراکولی شهرت نموده. مردی عالی مشرب و نیکو مذهب. مجرد و موحد و قناعت کیش بوده. در مدت شصت و سه سال عمر از ملبوسات به دو کَپَنک قناعت نموده. با وجود این محمد خان شیبانی در وقت ارادهٔ تسخیر خراسان به دیدن بابا حسامی رفته. بابا بنا بر استغنای طبع اصلاً به وی التفات و اعتنا نکرده به دوختن کپَنَک خود مشغول بود و این بیت را بدیهةً گفته، بر محمد خان فروخواند و خان مذکور در حیرت فروماند:
هوش مصنوعی: بابا حسامی که در قراقُل خوارزم زندگی می‌کرد، به همین نام مشهور شد. او انسانی با شخصیت عالی و مذهب نیکو بود. او مجرد، موحد و قانع بود و در طول شصت و سه سال زندگی‌اش فقط به دو کَپَنک اکتفا کرده بود. با این حال، زمانی که محمد خان شیبانی قصد داشت خراسان را تصرف کند، به دیدار بابا حسامی رفت. اما بابا به دلیل بی‌نیازی خود، کم‌توجهی کرد و به دوختن کپَنک خود مشغول شد و در همان حین شعری را به‌طور طبیعی گفته و به محمد خان عرضه کرد که او را در حیرت فرو برد.
حسامی را ز شاهان مجازی نیست پروایی
چراکز بخیه‌های ژنده،او هم لشکری دارد
هوش مصنوعی: حسامی از بزرگ‌ترها و شاهان واقعی ترسی ندارد، چون با وجود زخم‌ها و مشکلاتش، او هم نیرو و سپاهی دارد.
بالجمله جناب بابا در سنهٔ ۹۲۳ در قراکول به جوار رحمت حق پیوست. از اشعار اوست:
هوش مصنوعی: به طور کلی، آقای بابا در سال ۹۲۳ در قراکول درگذشت. یکی از آثار او شعرهایش است:
بجو ای دیده در دریای دل آن دُرّ دلجو را
در آبت غوطه خواهم داد تا پیدا کنی او را
هوش مصنوعی: ای دیده، در عمق دل جستجو کن و آن گوهر ارزشمند را پیدا کن. من او را در این آب غوطه‌ور می‌کنم تا تو بتوانی او را بشناسی.
هرکس که رسد بر سر آن کوی کشندش
زنهار حسامی برس و مگذر از آنجا
هوش مصنوعی: هر کسی که به آن کوچه برسد، او را با دقت و احتیاط بررسی می‌کنند و از آنجا عبور نکن.
عالم آب چو بیرون برد از دل غم را
غم نداریم اگر آب برد عالم را
هوش مصنوعی: اگر جهان با خود غم‌های ما را ببرد، ما هم نگران نخواهیم بود؛ چرا که اگر آب عالم را نیز ببرد، باز هم غم نداریم.
محبت باعث رسوایی بسیار می‌گردد
به کویِ عشق اگر جبریل آید خوار می‌گردد
هوش مصنوعی: عشق باعث می‌شود که آدم‌ها در معرض رسوایی و شرمندگی قرار گیرند. حتی بزرگ‌ترین فرشتگان، مثل جبریل، در کوچه‌های عشق به خاطر این محبت دچار وضعیتی توأم با خجالت می‌شوند.
همچو نی در غم او چهرهٔ زردی دارم
گر بنالم عجبی نیست که دردی دارم
هوش مصنوعی: من همچون نی به خاطر غم او رنگ چهره‌ام زرد شده است و اگر ناله‌کنم چیز عجیبی نیست، چون دردی در درونم دارم.
از هرچه بدو میلِ دلِ غافل ماست
جز حیرت و حسرت چه دگر حاصل ماست
هوش مصنوعی: هر چیزی که دل غافل ما به آن تمایل دارد، جز حیرت و حسرت چه چیزی برای ما به ارمغان خواهد آورد؟
سبحان اللّه همه خوشی‌های جهان
گویی ز برای ناخوشیِّ دلِ ماست
هوش مصنوعی: همه خوشی‌های دنیا انگار برای دل‌های ناراحت و غمگین ماست و خداوند خالق همه این زیبایی‌هاست.