بخش ۹۷ - ظهیر اصفهانی قُدِّسَ سِرُّه
وهوظهیرالدین عبداللّه بن شرف الدین عمر شفروهی. شفروه از مضافات اصفهان صِیْنَتْعَن الحَدَثانِ است. تحصیل علوم معقول ومنقول نموده و طریق تحقیق فروع و اصول پیموده. محمد عوفی در تذکرهٔ خود تمجید وی کرده. غرض، از افاضل فضلاء دوران و از اماجد عرفای ذی شان عارف معارف لاهوت و سالک مسالک جبروت. متمکن مکان طریقت ومتوطن موطن حقیقت بوده. گاهی خیالِ نظم میفرموده. تیمّناً و تبرّکاً چند رباعی از آن جناب تحریر میشود:
ای ذات شریفت بری از چون و چرا
رخشنده ز نور قدمت هر دو سرا
تا چند چو چشم ای گرامی شب و روز
عالم به تو بینیم و نبینیم ترا
٭٭٭
هر یوسف کوست با خود اندر چاه است
هر گرگ که بی خود است بر درگاه است
آن کو همه را دیده یکی گمراه است
آن کس که یکی را همه دید آگاه است
٭٭٭
تن ملحد و جان موحد آمد ز دو حد
این سوی احد گراید آن سوی لحد
کی باشد و کی که آید از یار مدد
ملحد به لحد رسد موحد به احد
٭٭٭
خاک درِ تو چو سرمه در دیده برم
وانگه به نظر پردهٔ افلاک درم
تو با من و رحم نه که در من نگری
من با تو و زهره نی که در تو نگرم
٭٭٭
ای دل ز دم ستور و دد بیرون شو
عاشق شو و از بندِ خرد بیرون شو
چون گویندت ز نیک و بد بیرون شو
بیرون مشو از خود وز خود بیرون شو
بخش ۹۶ - طاهر انجدانی علیه الرحمه: اسم شریفش شاه طاهر از سادات عالی درجات انجدان مِنْمحال قم. موطنش کاشان مولدش همدان. جامع علوم صوری و معنوی بود. مدتی در کاشان خلایق را ارشاد مینمود. آخرالامر صاحب غرضان، نسبت طریقهٔ اسماعیلیه به وی داده و سلطان عهد دست ایذا و آزار به وی گشاده. لهذا سیّد عنان عزیمت به وادی هزیمت معطوف و به هندوستان رفته. در دکن مشعوف توطن گزید و سلطان نظام شاه ارادت وی را گزید و طریقهٔ حقّهٔ دین مبین اثناعشری در آن مملکت رواج یافت. هم در آن مملکت در سنهٔ ۹۵۶ به روضهٔ رضوان شتافت. جسدش را حسب الوصیت وی به عتبات عالیات برده، سپردند. غرض، آن جناب صاحب اشعار متین و این چند بیت ازنتایج طبع آن جناب است:بخش ۹۸ - عبداللّه بلیانی کازرونی: وهُوَ اوحدالدین عبداللّه بن ضیاءالدین مسعود. بلیان از مضافات کازرون شیراز است و شیخ از قدمایِ عرفایِ آفاق و از فرزندزادگان شیخ ابوعلی دقاق. گویند برهان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی به صحبت آن جناب رسیده و شیخ او را حواله به جناب شیخ زاهد گیلانی کرده. غرض، از افاخم کاملین و اعاظم عارفین و زبدهٔ موحدین و قدوهٔ مجردین زمان خود بوده، مشرب عالی داشته و در سنهٔ ۶۸۳ لوای سفر آخرت افراشته. مرقدش در قریهٔ مذکور است واین اشعار از اوست:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وهوظهیرالدین عبداللّه بن شرف الدین عمر شفروهی. شفروه از مضافات اصفهان صِیْنَتْعَن الحَدَثانِ است. تحصیل علوم معقول ومنقول نموده و طریق تحقیق فروع و اصول پیموده. محمد عوفی در تذکرهٔ خود تمجید وی کرده. غرض، از افاضل فضلاء دوران و از اماجد عرفای ذی شان عارف معارف لاهوت و سالک مسالک جبروت. متمکن مکان طریقت ومتوطن موطن حقیقت بوده. گاهی خیالِ نظم میفرموده. تیمّناً و تبرّکاً چند رباعی از آن جناب تحریر میشود:
هوش مصنوعی: عبدالله بن شرفالدین عمر شفروهی، یک شخصیت علمی و عرفانی برجسته است که در منطقه شفروه واقع در اصفهان زندگی میکرده است. او به تحصیل علوم مختلف، شامل دانشهای عقلی و نقلی، پرداخته و در زمینههای اصول و فروع تحقیق و کاوش کرده است. محمد عوفی نیز در کتاب خود به ستایش او پرداخته است. او از بهترین افراد زمان خود بوده و در زمینه عرفان و معارف الهی صاحب نظر و سالک بوده است. همچنین، او در مسیر حقیقت و طریقت دارای مقام والایی بوده و گاهی به سرودن شعر نیز میپرداخته است. چند رباعی از او به عنوان یادگاری از اندیشههایش ارائه میشود.
ای ذات شریفت بری از چون و چرا
رخشنده ز نور قدمت هر دو سرا
هوش مصنوعی: ای ذات پاک و محترم تو از هر گونه سوال و تردید فاصله داری، روشنایی میدهی و قدمت باعث درخشش هر دو جهان است.
تا چند چو چشم ای گرامی شب و روز
عالم به تو بینیم و نبینیم ترا
هوش مصنوعی: تا کی ای عزیز، ما شب و روز به تو نگاه کنیم اما خودت را نبینیم؟
هر یوسف کوست با خود اندر چاه است
هر گرگ که بی خود است بر درگاه است
هوش مصنوعی: هر یوسف که در چاه به سر میبرد، در واقع در موقعیتی سخت و ناامید کننده قرار دارد. و هر گرگ که بیخود و گیج است، در واقع در تلاش است تا به جایی برسد یا درب ورودی را پیدا کند. این بیان، به نوعی نشاندهنده وضعیتی است که افراد مختلف ممکن است در آن گرفتار باشند، چه در سختی و چه در سردرگمی.
آن کو همه را دیده یکی گمراه است
آن کس که یکی را همه دید آگاه است
هوش مصنوعی: کسی که تمام افراد را مشاهده کرده و یکی از آنها را گمراه میبیند، در حقیقت به اشتباه افتاده است. اما کسی که فقط به یک نفر توجه کرده و او را دیده، میتواند به درک عمیقتری دست یابد و از حقیقت آگاهتر باشد.
تن ملحد و جان موحد آمد ز دو حد
این سوی احد گراید آن سوی لحد
هوش مصنوعی: تن کافر و روح مؤمن، از دو جهان به دنیا آمدهاند. جسم به سوی دنیای مادی میل دارد، در حالی که روح به سوی دنیای معنوی جذب میشود.
کی باشد و کی که آید از یار مدد
ملحد به لحد رسد موحد به احد
هوش مصنوعی: چه زمانی و چه کسی است که از یار کمک بگیرد، تا انسانی که به کفر رسیده، به ایمان و توحید دست یابد؟
خاک درِ تو چو سرمه در دیده برم
وانگه به نظر پردهٔ افلاک درم
هوش مصنوعی: خاکی که در درگاه توست برای من مانند سرمهای است که در دیده میزنم، سپس به چشمم پردهای از آسمان نمایان میشود.
تو با من و رحم نه که در من نگری
من با تو و زهره نی که در تو نگرم
هوش مصنوعی: من با تو هستم و نه به خاطر اینکه در وجود تو نگاه کنم، بلکه تو با من هستی و نه به خاطر اینکه من در وجود تو نگاه کنم.
ای دل ز دم ستور و دد بیرون شو
عاشق شو و از بندِ خرد بیرون شو
هوش مصنوعی: ای دل، از جوّ پرخاش و بهت زندگی آزاد شو، عاشق شو و از قید و بند تفکر محدود رها گرد.
چون گویندت ز نیک و بد بیرون شو
بیرون مشو از خود وز خود بیرون شو
هوش مصنوعی: وقتی به تو میگویند از خوبیها و بدیها فاصله بگیر، نباید از خودت دور شوی و سعی کن از درون خود عبور کنی.