گنجور

بخش ۹۶ - طاهر انجدانی علیه الرحمه

اسم شریفش شاه طاهر از سادات عالی درجات انجدان مِنْمحال قم. موطنش کاشان مولدش همدان. جامع علوم صوری و معنوی بود. مدتی در کاشان خلایق را ارشاد می‌نمود. آخرالامر صاحب غرضان، نسبت طریقهٔ اسماعیلیه به وی داده و سلطان عهد دست ایذا و آزار به وی گشاده. لهذا سیّد عنان عزیمت به وادی هزیمت معطوف و به هندوستان رفته. در دکن مشعوف توطن گزید و سلطان نظام شاه ارادت وی را گزید و طریقهٔ حقّهٔ دین مبین اثناعشری در آن مملکت رواج یافت. هم در آن مملکت در سنهٔ ۹۵۶ به روضهٔ رضوان شتافت. جسدش را حسب الوصیت وی به عتبات عالیات برده، سپردند. غرض، آن جناب صاحب اشعار متین و این چند بیت ازنتایج طبع آن جناب است:

مِنْنصایح و مواعظه
رباعی
نظر کن به تاریخ شاهان پیشین
که رفتند زین دیر دیرین محافل
کجا شد فریدون فرخنده سیرت
کجا رفت کیخسروآن شاه عادل
روان است پیوسته از شهر هستی
به ملک عدم از پیِ هم قوافل
همان گیر کز فیضِ فضلِ الهی
شدی بهره‌مند از فنون و فضائل
به کلک بدیع البیانِ معانی
در اقسام حکمت نوشتی رسائل
زدی تکیه بر مسندِ فضل ودانش
نهادند نام تو صدرالافاضل
چه حاصل که از صوبِ تحقیق درپی
به نزدیک دانا به چندین مراحل

٭٭٭

در غم اولذّتِ عیش از دل ناشاد رفت
خو به غم کردیم چندانی که عیش از یادرفت
در دهر کسی که عشق را شاید نیست
یاری که ازو دلی برآساید نیست
صدگونه ملامت که نمی‌باید هست
یک لحظه فراغتی که می‌باید نیست

٭٭٭

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر محال می‌کنی می‌گذرد
دنیا همه سر به سر خیال است خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد

٭٭٭

ماییم که هرگز دم بی غم نزدیم
خوردیم بسی خون دل و دم نزدیم
بی شعلهٔ آه لب ز هم نگشودیم
بی قطرهٔ اشک چشم بر هم نزدیم

٭٭٭

آنیم که کوس نیکنامی نزدیم
چون بی خردان دم از تمامی نزدیم
هرگز قدمی به خوشدلی ننهادیم
هرگز نفسی به شادکامی نزدیم
بخش ۹۵ - طاهر همدانی نَوَّرَ اللّهُ روحه: مشهور به باباطاهر عریان و از خاک پاک همدان بوده. او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده. بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد. اغلب اوقات و ایام در بیغوله و غارش مقام. گویند چنان آتشی در دل آن دیوانهٔ فرزانه برافروخته و بنیاد صبر وطاقت او را سوخته بودند که با آنکه برودت هوای آن بلد مشهور است در فصل زمستان در کوه الوند در میان برف عور نشسته و از گرمی شکایت می‌کرد و به قدر بیست ذرع اطراف وی برف گداخته و آب می‌گردید. گویند با عین القضات و خواجه نصیر معاصر بوده است و محی الدین لاری صاحب مرآت الادوار این حکایت را به سید نعمت اللّه کرمانی نسبت کرده و به نام او نوشته. که در کوهستان خراسان در هرات امرای شاهرخ این معنی را از او مشاهده کردند و معاصر بودن او با عین القضات و خواجه نصیرالدین طوسی خطاست. که او در چهارصد و ده وفات یافته و اینان بعد از او بوده‌اند. غرض، مجذوبی است کامل و مجنونی است عاقل. عاشقی مجرد و عارفی موحد. سخنانش دوبیتی و به لفظ رازی که در آن زمان اهالی ری و دینور و بیدان تلفظ می‌کردند واقع و معروف و بسیار اثرناک است. غزلی به نام او مشهور است. بعضی از اشعار آن را در دیوان ملامحمد صوفی مازندرانی مشهور به اصفهانی دیدم. از رباعیات آن جناب چند رباعی قلمی می‌شود:بخش ۹۷ - ظهیر اصفهانی قُدِّسَ سِرُّه: وهوظهیرالدین عبداللّه بن شرف الدین عمر شفروهی. شفروه از مضافات اصفهان صِیْنَتْعَن الحَدَثانِ است. تحصیل علوم معقول ومنقول نموده و طریق تحقیق فروع و اصول پیموده. محمد عوفی در تذکرهٔ خود تمجید وی کرده. غرض، از افاضل فضلاء دوران و از اماجد عرفای ذی شان عارف معارف لاهوت و سالک مسالک جبروت. متمکن مکان طریقت ومتوطن موطن حقیقت بوده. گاهی خیالِ نظم می‌فرموده. تیمّناً و تبرّکاً چند رباعی از آن جناب تحریر می‌شود:

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسم شریفش شاه طاهر از سادات عالی درجات انجدان مِنْمحال قم. موطنش کاشان مولدش همدان. جامع علوم صوری و معنوی بود. مدتی در کاشان خلایق را ارشاد می‌نمود. آخرالامر صاحب غرضان، نسبت طریقهٔ اسماعیلیه به وی داده و سلطان عهد دست ایذا و آزار به وی گشاده. لهذا سیّد عنان عزیمت به وادی هزیمت معطوف و به هندوستان رفته. در دکن مشعوف توطن گزید و سلطان نظام شاه ارادت وی را گزید و طریقهٔ حقّهٔ دین مبین اثناعشری در آن مملکت رواج یافت. هم در آن مملکت در سنهٔ ۹۵۶ به روضهٔ رضوان شتافت. جسدش را حسب الوصیت وی به عتبات عالیات برده، سپردند. غرض، آن جناب صاحب اشعار متین و این چند بیت ازنتایج طبع آن جناب است:
هوش مصنوعی: شاه طاهر از خانواده‌های محترم و برجسته در قم به دنیا آمده و زادگاهش کاشان و محل تولدش همدان است. او در علوم ظاهری و باطنی تخصص داشت و مدتی در کاشان به راهنمایی مردم مشغول بود. اما در نهایت به خاطر اتهاماتی که به او نسبت داده شد و آزار و اذیتی که از سوی سلطان وقت متحمل شد، به ناچار به هندوستان مهاجرت کرد. در دکن مستقر شد و مورد توجه سلطان نظام شاه قرار گرفت. در آنجا مذهب اثناعشری را رواج داد. او در سال ۹۵۶ هجری به دیار حق پیوست و طبق وصیتش، جسدش را به عتبات عالیات منتقل کردند. ضمن اینکه او شاعر توانا بود و چندین شعر ارزشمند از خود به یادگار گذاشت.
نظر کن به تاریخ شاهان پیشین
که رفتند زین دیر دیرین محافل
هوش مصنوعی: به گذشته‌ی شاهان و فرمانروایان بنگر که چگونه از این دنیا و محافل باستانی رفتند و آثاری از خود بر جا گذاشتند.
کجا شد فریدون فرخنده سیرت
کجا رفت کیخسروآن شاه عادل
هوش مصنوعی: فریدون با شخصیت نیکو و کیخسرو، که پادشاهی عادل بود، کجا رفته‌اند؟
روان است پیوسته از شهر هستی
به ملک عدم از پیِ هم قوافل
هوش مصنوعی: روح انسان همیشه در حال حرکت است، از دنیای وجود به سوی عدم، مانند کاروان‌هایی که بی‌وقفه در حال رفت و آمد هستند.
همان گیر کز فیضِ فضلِ الهی
شدی بهره‌مند از فنون و فضائل
هوش مصنوعی: در جایی بمان که به خاطر لطف خداوندی، از مهارت‌ها و ویژگی‌های نیکو بهره‌مند شده‌ای.
به کلک بدیع البیانِ معانی
در اقسام حکمت نوشتی رسائل
هوش مصنوعی: با قلمی زیبا و با هنر بیان، در زمینه‌های مختلف فلسفه نوشته‌هایی را به تصویر کشیده‌ای.
زدی تکیه بر مسندِ فضل ودانش
نهادند نام تو صدرالافاضل
هوش مصنوعی: تو بر مسند علم و فضل تکیه زده‌ای و به خاطر دانش و فضیلتت، نامت را صدرالافاضل گذاشته‌اند.
چه حاصل که از صوبِ تحقیق درپی
به نزدیک دانا به چندین مراحل
هوش مصنوعی: هیچ سودی ندارد که در جستجوی حقیقت به نزد فرد دانا بروی و در مراحل مختلف تلاش کنی.
در غم اولذّتِ عیش از دل ناشاد رفت
خو به غم کردیم چندانی که عیش از یادرفت
هوش مصنوعی: در غم لذت زندگی، دل ما به شادی نرسید و مدتی طولانی در غم سپری کردیم تا اینکه لذت زندگی از یادمان رفت.
در دهر کسی که عشق را شاید نیست
یاری که ازو دلی برآساید نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا کسی که به عشق دست پیدا کند، یاری ندارد که دلش را آرام کند و به او کمک کند.
صدگونه ملامت که نمی‌باید هست
یک لحظه فراغتی که می‌باید نیست
هوش مصنوعی: در زندگی، ملامت‌ها و انتقادهای فراوانی وجود دارد که نباید به آنها توجه کرد، اما در عوض، آرامشی که باید داشته باشیم، همیشه در دسترس نیست.
گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر محال می‌کنی می‌گذرد
هوش مصنوعی: اگر در تلاش برای رسیدن به کمال هستی، زمان به سرعت می‌گذرد. و اگر درگیر افکار غیرممکن هستی نیز، زمان همچنان به جلو می‌رود.
دنیا همه سر به سر خیال است خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد
هوش مصنوعی: دنیا تنها پر از خیال و تصور است و هر نوع تصوری که در ذهن داشته باشی، در نهایت از بین می‌رود و گذراست.
ماییم که هرگز دم بی غم نزدیم
خوردیم بسی خون دل و دم نزدیم
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که هرگز در مقابل غم و اندوه، دم از بی‌خیالی نزدیم. خیلی رنج کشیدیم و خون دل خوردیم، اما هیچ‌گاه حرفی از آن نزدیم.
بی شعلهٔ آه لب ز هم نگشودیم
بی قطرهٔ اشک چشم بر هم نزدیم
هوش مصنوعی: ما بدون وجود آتش حسرت، لب به گفتگو نگشودیم و بدون اشک، چشمانمان را برهم نزدیم.
آنیم که کوس نیکنامی نزدیم
چون بی خردان دم از تمامی نزدیم
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که به دنبال بدنامی نیستیم و مانند نادان‌ها به هر چیزی اظهار نظر نمی‌کنیم.
هرگز قدمی به خوشدلی ننهادیم
هرگز نفسی به شادکامی نزدیم
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستیم قدمی به سوی خوشحالی برداریم و هرگز نفسی در شادی و خوشی کشیدیم.