بخش ۸۵ - شمس الدین کرمانی علیه الرّحمة
آن جناب از عارفین کامل و محققین واصل و به شمس الدین طغان مشهور است. شیخی صاحب کمال و فصیحی شیرین مقال. فاضلی گرانمایه و عالمی بلندپایه. از اوست:
مِنْغزلیاته
رباعی
ای جانِ جانِ جانها جان را به لطف جان ده
آنی که آن آنی دل را به رحمت آن ده
درد کمم فزون کن جانم ز عشق خون کن
هجرم ز دل برون کن در وصل خود امان ده
تو مالک جهانی مولای انس و جانی
ما را ز بی نشانی از خود به خود نشان ده
در میکدهٔ عشق شرابی دگر است
در شرع محبت احتسابی دگر است
مستان تو فارغند از روز حساب
زین طایفه در حشر حسابی دگر است
٭٭٭
می خورده ز خانقاه میباید رفت
بی توشه و برگ راه میباید رفت
آلودهٔ صد گناه میباید مرد
شرمنده و روسیاه میباید رفت
٭٭٭
هر نقش که بر تختهٔ هستی پیداست
آن صورت آن کس است کان نقش آراست
دریای کهن چو برزند موجی نو
موجش خوانند و در حقیقت دریاست
٭٭٭
از واعظ شهر کی مرا عار شود
با کفر من اسلام کجا یار شود
گر حبل متین به گردنم درفکنند
بیم است ز کفر من که زنّار شود
بخش ۸۴ - شمس سیستانی علیه الرّحمة: وهُوَ شمس الدین محمد السگزی. چون اصلش از سیستان است، سگزی خوانندش. زیرا که اهل آن ولایت را به این نام خوانندو سجزی معرب آن است. وی از فضلای زمان خود بوده. کتب متعدده تألیف فرموده. من جمله کتاب مجمع البحرین و با ملک تاج الدین معاصر و زبان بیان از اوصافش قاصر، در مواعظ و تذکیر بی عدیل و نظیر، جامع علم ظاهر و باطن بود و جمعی را تربیت نموده. ملک تاج الدین به وی اخلاص داشته. این دو رباعی از اوست. رباعی اول در نصیحت ملک مذکور است:بخش ۸۶ - شاه بد خشانی قُدِّسَ سِرُّه: نامش ملاشاه و عارفی است آگاه. بعد از مجالست بسیار با عرفا و فضلا طالب خدمت پیری کامل و شیخی واصل شد. به رهنمایی هادی سبیل سعادت و عنایت و قاید طریق رشد و هدایت در لاهور به خدمت میان شاه میرلاهوری از سلسلهٔ قادریه رسید. چهار ماه در کمال ادب و نهایت طلب بر آستانش معتکف بود و به وی التفاتی از گلزار توجهش نشنود. آخرالامر گفت ای بدخشانی خارهٔ خود را لعل ساختی و در کورهٔ امتحان گداختی. برخیز و غسلی کرده بیا تا صحبتی بداریم. وی غسلی کرده، باز آمد. اجازهٔ ذکر خفی گرفت و بدان متوجه شد، در اندک وقتی ترقی کلی در احوالش ظاهر شد. بعد از رحلت شیخ خویش، در کشمیر توقف کرد. در دامن کوه ماران در مقابل تخت سلیمان باغی و خانقاهی بنا نمود. بالاخره در زمان دولت شاه جهان علمای دهلی او را تکفیر نمودندو مطعون ساختند و لوای قتلش برافراختند. شاه جهان فتوی علما را گرفته به منزل وی رفته با او صحبت داشت. همت بر ارادتش گماشت. علما گفتند که او شاه را مسحور نموده است. به حکم شریعت خونش هدر و قاتلش را اجری جزیل و ثوابی جمیل است. هر که به حجرهٔ وی رفته، نظرش بر او افتاده اللّه گفته، روی بر خاک نهاده. غرض، پنجاه هزار بیت دیوان دارد. مثنویات بسیار و غزلیات بی شمار. ولیکن رعایت بحور و قرافی را چنانکه باید ننموده است. وفاتش در سنهٔ ۱۰۷۲. از اوست:
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن جناب از عارفین کامل و محققین واصل و به شمس الدین طغان مشهور است. شیخی صاحب کمال و فصیحی شیرین مقال. فاضلی گرانمایه و عالمی بلندپایه. از اوست:
هوش مصنوعی: او شخصی از عارفان کامل و محققان برجسته است که به نام شمس الدین طغان شناخته میشود. او شیخی با کمال و سخنوری دلنشین است و فردی با دانش و مقام بالا به شمار میرود.
ای جانِ جانِ جانها جان را به لطف جان ده
آنی که آن آنی دل را به رحمت آن ده
هوش مصنوعی: ای عزیزتر از جان، جان را با لطف خود زنده کن، آن کسی که حقیقتاً ذاتش بینظیر است، دل را نیز به رحمتش تسکین بده.
درد کمم فزون کن جانم ز عشق خون کن
هجرم ز دل برون کن در وصل خود امان ده
هوش مصنوعی: عزیزم، کمی از درد من را بیفزا، دلم را با عشق پر از خون کن. جدایی را از دل من دور کن و در هنگام وصال، به من اجازه آرامش بده.
تو مالک جهانی مولای انس و جانی
ما را ز بی نشانی از خود به خود نشان ده
هوش مصنوعی: ای سرور و مولای ما، تو صاحب و مالک همه چیز هستی. ما را از عدم و بینشانی به نشانی واضح و مخصوص خودت برسان.
در میکدهٔ عشق شرابی دگر است
در شرع محبت احتسابی دگر است
هوش مصنوعی: در میخانه عشق، شرابی تازه و متفاوت وجود دارد و در قوانین محبت، حساب و کتاب دیگری برقرار است.
مستان تو فارغند از روز حساب
زین طایفه در حشر حسابی دگر است
هوش مصنوعی: مست ها و سرمستیها از روز قیامت بیخبرند، چرا که برای این گروه در بهشت حساب و کتابی متفاوت وجود دارد.
می خورده ز خانقاه میباید رفت
بی توشه و برگ راه میباید رفت
هوش مصنوعی: برای رفتن از خانقاه باید می نوشید، اما بدون نیاز به تهیه توشه و زاد راه به سفر ادامه دادی.
آلودهٔ صد گناه میباید مرد
شرمنده و روسیاه میباید رفت
هوش مصنوعی: انسانی که به گناهان زیادی آلوده شده، باید با احساس شرمندگی و سرافکندگی از این دنیا برود.
هر نقش که بر تختهٔ هستی پیداست
آن صورت آن کس است کان نقش آراست
هوش مصنوعی: هر تصویری که در دنیا دیده میشود، نمایانگر شخصیتی است که آن تصویر را به وجود آورده است.
دریای کهن چو برزند موجی نو
موجش خوانند و در حقیقت دریاست
هوش مصنوعی: دریای قدیمی وقتی که موج جدیدی به وجود میآید، آن موج را نام جدیدی میدهند، اما در واقعیت هنوز هم همان دریا است.
از واعظ شهر کی مرا عار شود
با کفر من اسلام کجا یار شود
هوش مصنوعی: از موعظههای واعظ در شهر، برای من ننگی نیست؛ چون با کفر من، اسلام هیچ جایی برای دوستی ندارد.
گر حبل متین به گردنم درفکنند
بیم است ز کفر من که زنّار شود
هوش مصنوعی: اگر در گردنم یک طناب محکم بیاندازند، میترسم کفر من باعث شود که این طناب به یک کمربند تبدیل شود.