گنجور

بخش ۷۴ - سیف الدّین باخرزی

نام شریفش سعید بن مظفر، ولیکن به لقب معروف شده. او را شیخ العالم نیز نامیده‌اند. معاصر منکوقاآن بن تولی خان بوده و سلطان مذکور او را نهایت احترام می‌نموده. از خلفای جناب شیخ نجم الدین کبری قُدِّسَ سِرُّه و در یک اربعین به مدارج والا و معارج اعلا عارج آمده. جمعی کثیر از مشایخ با وی معاصر و به ملاقات هم رسیده‌اند. شیخ سعدالدین حموی و شیخ نجم الدین رازی و رضی الدین علی لالا و شیخ مجد الدین بغدادی و شیخ فرید الدین عطار و غیرهم از معاصرین آن جناب بودند. وفاتش در سنهٔ ۶۵۸ در بخارا بوده. از رباعیات اوست:

رباعیات
هر شب به مثال پاسبان کویت
می‌گردم گرد آستان کویت
باشد که بر آید ای صنم روزِ شمار
نامم ز جریدهٔ سگان کویت

٭٭٭

کردم به طواف خانهٔ یار آهنگ
سنگی دیدم نهاده آنجا بر سنگ
چون بود تهی زیار ناکرده درنگ
واگردیدم سنگ زنان بر دلِ تنگ

٭٭٭

گر من گنهٔ همه جهان کردستم
عفو تو امید است که گیرد دستم
گفتی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجزتر ازین مخواه، کاکنون هستم

٭٭٭

هر چند گهی ز عشق بیگانه شوم
با عافیت، آشنا و هم خانه شوم
ناگاه پری رخی به من برگذرد
بر گردم از آن حدیث و دیوانه شوم

٭٭٭

بر کس غم و رنج این تن خس ننهم
وز پیش قناعت قدمی پس ننهم
چون بار کسی کشید می‌نتوانم
باری کم از آن که بار بر کس ننهم

٭٭٭

از دیدهٔ سنگ، خون چکاند غم تو
بیگانه و آشنا نداند غم تو
دم درکشم و همه غمت نوش کنم
تا از پس من به کس نماند غم تو

٭٭٭

تا کی بود این جور و جفا کردن تو
بیهوده دل خلایق آزردن تو
تیغی است به دست اهل دل خون آلود
گر در تو رسد خون تو در گردن تو

٭٭٭

بر سنگ قناعت ار عیاری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
گر با همه کس به هر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری

٭٭٭

ای مردان، های و ای جوانمردان، هوی
مردی کنی و نگاه داری سر کوی
گر تیرآید چنانکه بشکافد موی
زنهار که از دوست نگردانی روی
بخش ۷۳ - سلطان ولد رومی قُدِّسَ سِرُّه: اسم شریف آن جناب بهاءالدین محمد، خلف الصدق حضرت مولانا جلال الدین محمد مولوی معنوی صاحب کتاب مثنوی است و به سلطان ولد مشهور است. فاضل و کامل و بالغ و عاقل بود. چنانکه وقتی مولانا وی را به دمشق به استدعای حضور شیخ شمس الدین تبریزی فرستاد چندانکه شمس به وی اصرار فرمود که سوارشو. وی قبول ننمودو تمامی راه پیاده، در رکاب شمس الدین راه می‌پیمود. شمس به مولوی گفت: ما سری داشتیم و سرّی. در راه تو سرّ خود را به یک پسرت دادیم و سرّ خود را به پسر دیگرت دادیم. چنانکه عاقبت در دست علاء الدین محمد فرزند ناخلف مولوی به سعادت شهادت رسید. بالجمله مولانا بهاءالدین از محققین و عارفین بود. به غیر خاتمهٔ دفتر ششم مثنوی، اشعار در حالات و مقامات مولوی گفته. تیمّناً و تبرّکاً یک رباعی و چند بیتی از مثنوی‌اش نوشته شد:بخش ۷۵ - سحابی استرابادی قُدِّسَ سِرُّه: عارفی است کامل و عاشقی است واصل. شهودش مدام و حضورش بر دوام. فکرش خالی ازوسواس و ذکرش عاری از حواس. طبعش عالی و قولش حالی. بعضی او را از اهل شوشتر دانسته. تحقیق آن است که مولدش در شوشتر و اصل از جرجان است. موطنش نجف اشرف علی ساکنها الف التحیّة و التحف. ظهورش در زمان شاه عباس صفوی. چهل سال در نجف، انزوا اختیار کرد و روی توجه به عبادت آورده. هم در آنجا فوت و مدفون شد. علاوه بر غزلیات شش هزار رباعی محققانه فرموده است:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نام شریفش سعید بن مظفر، ولیکن به لقب معروف شده. او را شیخ العالم نیز نامیده‌اند. معاصر منکوقاآن بن تولی خان بوده و سلطان مذکور او را نهایت احترام می‌نموده. از خلفای جناب شیخ نجم الدین کبری قُدِّسَ سِرُّه و در یک اربعین به مدارج والا و معارج اعلا عارج آمده. جمعی کثیر از مشایخ با وی معاصر و به ملاقات هم رسیده‌اند. شیخ سعدالدین حموی و شیخ نجم الدین رازی و رضی الدین علی لالا و شیخ مجد الدین بغدادی و شیخ فرید الدین عطار و غیرهم از معاصرین آن جناب بودند. وفاتش در سنهٔ ۶۵۸ در بخارا بوده. از رباعیات اوست:
هوش مصنوعی: سعید بن مظفر که به لقب معروف شده، شخصیت برجسته‌ای است که به شیخ العالم نیز شناخته می‌شود. او معاصر منکوقاآن بن تولی خان بود و سلطان به او احترام فراوانی می‌گذاشت. او از خلفای شیخ نجم الدین کبری بود و در یک دوره خاص به درجات بالایی دست یافته بود. بسیاری از مشایخ آن زمان او را می‌شناختند و با وی ملاقات کرده بودند، از جمله شیخ سعدالدین حموی، شیخ نجم الدین رازی، رضی الدین علی لالا، شیخ مجد الدین بغدادی، شیخ فرید الدین عطار و دیگران. او در سال ۶۵۸ هجری شمسی در بخارا درگذشت. برخی از اشعار رباعی او نیز باقی مانده است.
هر شب به مثال پاسبان کویت
می‌گردم گرد آستان کویت
هوش مصنوعی: هر شب مانند یک نگهبان، دور آستان تو گردش می‌کنم.
باشد که بر آید ای صنم روزِ شمار
نامم ز جریدهٔ سگان کویت
هوش مصنوعی: امیدوارم روزی فرا برسد که نام من در فهرست پرندگان تو، جایگاه ویژه‌ای پیدا کند و به یاد سگان شهر تو نباشد.
کردم به طواف خانهٔ یار آهنگ
سنگی دیدم نهاده آنجا بر سنگ
هوش مصنوعی: به دور خانه محبوبم گردش کردم و در آنجا سنگی را دیدم که بر روی سنگ گذاشته شده بود.
چون بود تهی زیار ناکرده درنگ
واگردیدم سنگ زنان بر دلِ تنگ
هوش مصنوعی: وقتی که بی‌هدف و بدون تفکر پیش می‌رفتم، ناگهان به خود آمدم و دیدم که سنگینی غم و اندوه بر قلبم نشسته است.
گر من گنهٔ همه جهان کردستم
عفو تو امید است که گیرد دستم
هوش مصنوعی: اگر من به همه گناهان دنیا نیز مبتلا شده‌ام، امید دارم که بخشش تو به کمکم بیاید.
گفتی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجزتر ازین مخواه، کاکنون هستم
هوش مصنوعی: گفتی وقتی که ناتوانی، از من کمک بخواه، اما اکنون بیشتر از این نمی‌توانم ناتوان باشم.
هر چند گهی ز عشق بیگانه شوم
با عافیت، آشنا و هم خانه شوم
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است از عشق دور شوم و به آرامش و راحتی پناه ببرم، اما باز هم به عشق و محبت نزدیک خواهم شد و با آن زندگی خواهم کرد.
ناگاه پری رخی به من برگذرد
بر گردم از آن حدیث و دیوانه شوم
هوش مصنوعی: ناگهان دختری زیبا به من می‌گذرد و من از هر چیزی که در ذهنم بود، دور می‌شوم و دچار شگفتی و دیوانگی می‌شوم.
بر کس غم و رنج این تن خس ننهم
وز پیش قناعت قدمی پس ننهم
هوش مصنوعی: من برای کسی غم و رنج این بدن را تحمل نمی‌کنم و از قناعت هرگز یک گام عقب‌نشینی نمی‌کنم.
چون بار کسی کشید می‌نتوانم
باری کم از آن که بار بر کس ننهم
هوش مصنوعی: زمانی که بار کسی را به دوش می‌کشم، نمی‌توانم بار کمتری از آنچه خودم بر دوش کسی می‌گذارم، تحمل کنم.
از دیدهٔ سنگ، خون چکاند غم تو
بیگانه و آشنا نداند غم تو
هوش مصنوعی: غم تو به قدری عمیق و دردناک است که حتی سنگ هم از دیدن آن اشک می‌ریزد. اما هیچ‌کس، چه کسانی که با تو آشنا هستند و چه کسانی که بیگانه‌اند، واقعاً نمی‌دانند چه اندازه از این غم سنگین را تحمل می‌کنی.
دم درکشم و همه غمت نوش کنم
تا از پس من به کس نماند غم تو
هوش مصنوعی: می‌خواهم وقتی به سراغت می‌آیم، همه غم‌هایت را ببلعم تا بعد از من دیگر کسی غم تو را حس نکند.
تا کی بود این جور و جفا کردن تو
بیهوده دل خلایق آزردن تو
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی به این شکل با مردم رفتار کنی و بی‌دلی و بی‌رحمی کنی؟ چرا به دل مردم بی‌دلیل آسیب می‌زنی؟
تیغی است به دست اهل دل خون آلود
گر در تو رسد خون تو در گردن تو
هوش مصنوعی: تیغی در دستان عاشقان وجود دارد که اگر به تو برسد، خون تو بر گردنت خواهد بود.
بر سنگ قناعت ار عیاری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
هوش مصنوعی: اگر در قناعت، هوش و ذکاوتی داشته باشی، می‌توانی از خوبی‌ها و بدی‌های این دنیا فاصله بگیری و آرامش پیدا کنی.
گر با همه کس به هر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری
هوش مصنوعی: اگر با هر کسی بر سر هر موضوعی درگیر شوی، باید منتظر پیامدها و مشکلات بیشتری باشی.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌هایی که تا مهر ماه 2023 وجود داشته، آموزش دیده‌اید.
ای مردان، های و ای جوانمردان، هوی
مردی کنی و نگاه داری سر کوی
هوش مصنوعی: ای مردان و ای جوانمردان، آیا مردی و شجاعت خود را حفظ کرده‌ای و به سراغ راه درست رفته‌ای؟
گر تیرآید چنانکه بشکافد موی
زنهار که از دوست نگردانی روی
هوش مصنوعی: اگر تیر به قدری برآمد و با دقت به هدف برخورد کند که حتی موی تو را هم بشکافد، مواظب باش که از دوستت رو برنگردانی.