گنجور

بخش ۷۲ - سعد الدّین حموی جوینی قُدِّسَ سِرُّه

وهُوَ شیخ محمد بن المؤید بن ابی بکر بن حسن بن محمد بن حموه. از اکابر مشایخ و از اصحاب شیخ نجم الدین کبری است. صاحب کرامات و مقامات و به فارسی و تازی او را خیالات و رسالات است. گویند وقتی مدت سیزده روز روح از بدن وی منسلخ شده بود و وی به مانند قالبی بی جان افتاده بود. پس از مدت مذکور به خویش باز آمده. سوگند خورد که از این کیفیت خبری ندارم. غرض، فرید زمان و وحید دوران بوده. کتاب سجنجل الارواح و محبوب الاولیا از تصانیف آن جناب است. وفاتش در روز عید اضحی در سنهٔ ۶۰۵ و این رباعیات از افکار ابکار اوست:

رباعیات
می‌دان به یقین که هم بد و خیر از اوست
در کوی قدر شر هم ازو خیر از اوست
شور و شغب مسجد و میخانه ازو
و آشوب و فغان و فتنهٔ دیر ازوست

٭٭٭

آنم که جهان چو حقه در مشت من است
وین قوّت حق ز قوّت پشت من است
کونین و مکان و هرچه در عالم هست
در قبضهٔ قدرت دو انگشت من است

٭٭٭

دل وقت سماع ره به دیدار برد
جان ره به سراپردهٔ اسرار برد
این نغمه چو مرکبی است مر روح ترا
بردارد و خوش به عالم یار برد

٭٭٭

یک نقطه الف گشت و الف جمله حروف
در هر حرفی الف به اسمی موصوف
چون نقطه تمام گشت و آمد به سخن
ظرفیست الف، نقطه در او چون مظروف

٭٭٭

هفتاد و دو ملتند بر یک سر حرف
فی الجمله کسی نه که گشاید در حرف
من نقطهٔ حرف بر سر حرف زدم
بگشاد در حرف و شدم بر سر حرف

٭٭٭

گر با غم عشق سازگار آید دل
بر مرکب آرزو سوار آید دل
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل

٭٭٭

در دل ز فراق خستگی‌ها دارم
در کار ز چرخ بستگی‌ها دارم
با این همه غم تو نیز پیمان وفا
مشکن که جز این شکستگی‌ها دارم

٭٭٭

حق جان جهان است و جهان جمله بدن
افلاک و لطایف و حواس آمد تن
افلاک و عناصر و موالید اعضا
توحید همین است و دگرها همه فن

٭٭٭

خورشید حق است و هر دو عالم سایه
آن سایه که نور باشد آن را مایه
افتاده ز پای ما و او بر سر ما
ما غایب ازو و او به ما همسایه

٭٭٭

گر عین خدا به خویش مقرون بینی
در کل جهان خدای بی چون بینی
چون کل جهان آینهٔ کل خداست
در کل جهان غیر خدا چون بینی

٭٭٭

یا رَاحةَ بَهْجَتی وَنورَ بَصَری
اِستَیْقَظَ قَلْبی بِکَ وَقْتَ سَحَری
ناجَیْتُ ضَمیرَ خاطِری یا قَمَرِی
إِنِّی َأَنافِیْکَ وَأَنْتَ لی فی نَظَری
بخش ۷۱ - زین الدّین تایبادی نَوَّرَ اللّهُ روحه: والی ملک ولایت، هادی راه هدایت، در زمان ملوک کرت بوده. امیر تیمور صاحبقران به وی ارادت داشته و در توزک تیموری که آن کتابی است به لغت توری، امیر مذکور برخی از حالات وی را نگاشته. در سنهٔ ۷۹۱ وفات یافت. این رباعی را به ملک غیاث الدین نوشته:بخش ۷۳ - سلطان ولد رومی قُدِّسَ سِرُّه: اسم شریف آن جناب بهاءالدین محمد، خلف الصدق حضرت مولانا جلال الدین محمد مولوی معنوی صاحب کتاب مثنوی است و به سلطان ولد مشهور است. فاضل و کامل و بالغ و عاقل بود. چنانکه وقتی مولانا وی را به دمشق به استدعای حضور شیخ شمس الدین تبریزی فرستاد چندانکه شمس به وی اصرار فرمود که سوارشو. وی قبول ننمودو تمامی راه پیاده، در رکاب شمس الدین راه می‌پیمود. شمس به مولوی گفت: ما سری داشتیم و سرّی. در راه تو سرّ خود را به یک پسرت دادیم و سرّ خود را به پسر دیگرت دادیم. چنانکه عاقبت در دست علاء الدین محمد فرزند ناخلف مولوی به سعادت شهادت رسید. بالجمله مولانا بهاءالدین از محققین و عارفین بود. به غیر خاتمهٔ دفتر ششم مثنوی، اشعار در حالات و مقامات مولوی گفته. تیمّناً و تبرّکاً یک رباعی و چند بیتی از مثنوی‌اش نوشته شد:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهُوَ شیخ محمد بن المؤید بن ابی بکر بن حسن بن محمد بن حموه. از اکابر مشایخ و از اصحاب شیخ نجم الدین کبری است. صاحب کرامات و مقامات و به فارسی و تازی او را خیالات و رسالات است. گویند وقتی مدت سیزده روز روح از بدن وی منسلخ شده بود و وی به مانند قالبی بی جان افتاده بود. پس از مدت مذکور به خویش باز آمده. سوگند خورد که از این کیفیت خبری ندارم. غرض، فرید زمان و وحید دوران بوده. کتاب سجنجل الارواح و محبوب الاولیا از تصانیف آن جناب است. وفاتش در روز عید اضحی در سنهٔ ۶۰۵ و این رباعیات از افکار ابکار اوست:
هوش مصنوعی: شیخ محمد بن مؤید بن ابی بکر از بزرگان علمای دین و یکی از شاگردان شیخ نجم‌الدین کبری بود. او ویژگی‌های خاصی داشت و آثار مهمی به زبان‌های فارسی و عربی از خود برجا گذاشته است. گفته می‌شود که او به مدت سیزده روز بدون روح در حال بی‌حرکتی به سر برده و بعد از این مدت به حالت طبیعی خود بازگشته و قسم خورده که از آن وضعیت خبری ندارد. او در زمان خود فردی بی‌نظیر و منحصر به فرد بود. از نوشته‌های او می‌توان به کتاب‌های «سجنجل الارواح» و «محبوب الاولیا» اشاره کرد. شیخ محمد در روز عید قربانی در سال 605 هجری فوت کرد و این رباعیات بخشی از افکار و احساسات اوست.
می‌دان به یقین که هم بد و خیر از اوست
در کوی قدر شر هم ازو خیر از اوست
هوش مصنوعی: بدان که به یقین، هم خوبی و هم بدی از اوست. در دنیای قدر، حتی بدی‌ها نیز از او نشأت می‌گیرند و از او خوبی‌ها نیز به وجود می‌آیند.
شور و شغب مسجد و میخانه ازو
و آشوب و فغان و فتنهٔ دیر ازوست
هوش مصنوعی: شور و هیاهو در مسجد و میخانه به خاطر اوست و هر نوع آشفتگی، فریاد و آشوب در دیر نیز از او سرچشمه می‌گیرد.
آنم که جهان چو حقه در مشت من است
وین قوّت حق ز قوّت پشت من است
هوش مصنوعی: من کسی هستم که جهان مانند یک حقه در دستان من است و این قدرت حقی که دارم از نیروی پشتم ناشی می‌شود.
کونین و مکان و هرچه در عالم هست
در قبضهٔ قدرت دو انگشت من است
هوش مصنوعی: جهان و هرچیزی که در آن وجود دارد، در تسلط و اختیار من است.
دل وقت سماع ره به دیدار برد
جان ره به سراپردهٔ اسرار برد
هوش مصنوعی: دل در زمان شنیدن نغمه‌ها و آوازها به دیدار می‌شتابد و جان نیز به عمق رازها و اسرار می‌رود.
این نغمه چو مرکبی است مر روح ترا
بردارد و خوش به عالم یار برد
هوش مصنوعی: این آهنگ مانند اسبی است که روح تو را به دنیای زیبایی می‌برد و تو را با دوستت به عالم خوشی‌ها می‌برد.
یک نقطه الف گشت و الف جمله حروف
در هر حرفی الف به اسمی موصوف
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده است که "الف" به عنوان یک حرف، هم به نقاط و نشانه‌ها اشاره دارد و هم در معنای وسیع‌تر، به تمام حروف و کلمات می‌تواند تعلق داشته باشد. به عبارت دیگر، "الف" به عنوان بنیادی‌ترین عنصر زبان، در همه جا حضور دارد و هر کلمه و مفهوم را می‌تواند توصیف کند.
چون نقطه تمام گشت و آمد به سخن
ظرفیست الف، نقطه در او چون مظروف
هوش مصنوعی: وقتی که نقطه به پایان رسید و به سخن آمد، ظرفی وجود دارد که حرف "الف" در آن است و نقطه مانند محتوایی درون آن ظرف قرار گرفته است.
هفتاد و دو ملتند بر یک سر حرف
فی الجمله کسی نه که گشاید در حرف
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در میان هفتاد و دو ملت، همگی به یک موضوع صحبت می‌کنند، اما هیچ‌کس نمی‌تواند به‌طور کامل در این گفت‌وگو را باز کند یا به آن عمق ببخشد. این بیان نشان‌دهنده تنوع افکار و چالش‌های ارتباطی میان مردم مختلف است.
من نقطهٔ حرف بر سر حرف زدم
بگشاد در حرف و شدم بر سر حرف
هوش مصنوعی: من با نقطه‌گذاری و تأکید بر واژه‌ها، معنای جدیدی از جمله‌ها بیان کردم و توانستم با دقت بیشتری به مفهوم کلام دست پیدا کنم.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌های موجود تا अक्टूबर 2023 آموزش دیده‌اید.
گر با غم عشق سازگار آید دل
بر مرکب آرزو سوار آید دل
هوش مصنوعی: اگر دل با غم عشق کنار بیاید، همچون سوارکاری بر مرکب آرزو خواهد نشست.
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق
ور عشق نباشد به چه کار آید دل
هوش مصنوعی: اگر دل نداشته باشیم، عشق کجا می‌تواند جایی برای خود بیابد؟ و اگر عشق نباشد، دل به چه دردی می‌خورد؟
در دل ز فراق خستگی‌ها دارم
در کار ز چرخ بستگی‌ها دارم
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی از محبوبم در دل خود خستگی‌های زیادی احساس می‌کنم و در زندگی‌ام به خاطر وابستگی‌ها و لذت‌هایی که از چرخ زندگی می‌بینم، گرفتار شده‌ام.
با این همه غم تو نیز پیمان وفا
مشکن که جز این شکستگی‌ها دارم
هوش مصنوعی: با وجود تمام غم‌ها، تو نیز پیمان وفایت را نشکن، زیرا من تنها همین ناراحتی‌ها را دارم.
حق جان جهان است و جهان جمله بدن
افلاک و لطایف و حواس آمد تن
هوش مصنوعی: حقیقت، روح و زندگی بخش جهان است و جهان به مانند یک بدن بزرگ است که تمام آسمان‌ها، لطافت‌ها و حواس در آن به عنوان اعضای بدن عمل می‌کنند.
افلاک و عناصر و موالید اعضا
توحید همین است و دگرها همه فن
هوش مصنوعی: عناصر طبیعی و موجودات جهان، همه به یگانگی و وحدت خداوند اشاره دارند و دیگر چیزها در واقع تجلیات و فرایندهای فرعی از این یگانگی هستند.
خورشید حق است و هر دو عالم سایه
آن سایه که نور باشد آن را مایه
هوش مصنوعی: خورشید حقیقت است و تمام هستی، سایه‌ای از آن. هر نوری که وجود دارد، از همین خورشید نشأت می‌گیرد و او منبع همه‌ چیز است.
افتاده ز پای ما و او بر سر ما
ما غایب ازو و او به ما همسایه
هوش مصنوعی: ما از او دور و غایب هستیم، اما او همچنان در کنار ماست؛ او در حالتی است که ما در برابر او قرار گرفته‌ایم و به نوعی نزدیک به هم هستیم.
گر عین خدا به خویش مقرون بینی
در کل جهان خدای بی چون بینی
هوش مصنوعی: اگر در خود تو نشانه‌هایی از خدا وجود داشته باشد، در تمام جهان نیز خدایی بدون هیچ نقص و کم و کاستی مشاهده خواهی کرد.
چون کل جهان آینهٔ کل خداست
در کل جهان غیر خدا چون بینی
هوش مصنوعی: تمامی جهان بازتابی از وجود خداوند است. پس اگر در سراسر جهان به غیر از خدا چیزی ببینی، در واقع نمی‌دانی که تمام اینجا نشانه‌ای از حقیقت الهی است.
یا رَاحةَ بَهْجَتی وَنورَ بَصَری
اِستَیْقَظَ قَلْبی بِکَ وَقْتَ سَحَری
هوش مصنوعی: ای آرامش شادیم و نور چشمانم، در سحرگاه دل مرا به یاد تو بیدار کردی.
ناجَیْتُ ضَمیرَ خاطِری یا قَمَرِی
إِنِّی َأَنافِیْکَ وَأَنْتَ لی فی نَظَری
هوش مصنوعی: در دل خود با تو راز و نیازی دارم، ای مه زیبا، زیرا تو در نظر من هستی و من نسبت به تو احساس عاطفی دارم.