گنجور

بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

وهُوَ فخرالعارفین و زین الواصلین سید نظام الدین محمود واعظ الملقب به داعی الی اللّه. از سادات حسینی و سلسلهٔ نسبش به نوزده واسطه منتهی گردد به زید بن علی و اجداد او را در انساب همه داعی لقب بوده. غرض، سید، فاضل و کامل و صاحب مقامات و کرامات عالیه بوده و جمعی کثیر از مشایخ معاصرین خود را دیده. ارادت و اخلاص جناب شاه نورالدین نعمة اللّه کرمانی قدّس سرّه گزیده و از اکابر خلفای آن جناب گردیده و جمعی از اعاظم عارفین و کبرای اهل یقین را ملاقات کرده و صحبت داشته و جناب شیخ ابواسحق بهرامی شیرازی که شیخ او بوده، او را ترغیب نمود که به کرمان رفته فیض ارادت جناب شاه نعمت اللّه را دریابد و او متابعت کرده، بعد از وصول گفته:

شدم به خطّهٔ کرمان و جانم آگه شد
که مرشد دل من شاه نعمت اللّه شد

شیخ ابواسحق بهرامی و سلطان سید احمد کبیر را در منظومات خویش ستوده ونیز شیخ حدیث وی شیخ احمد معروف به ابن الحجر بوده. غرض، عربیّاً و فارسیاً، نظماً و نثراً تألیفات و تصنیفات پرداخته. کلیات آن جناب دیده شد. از پنجاه هزار بیت متجاوز است. در سنهٔ ۸۶۰ که از مدت عمرش پنجاه و پنج سال گذشته بود، به جمع آن رخصت داد. غزلیاتش سه دیوان است. قدسیات، واردات، صادرات. شش مثنوی دارد که آن را ستّه گویند. بدین موجب مثنوی مشاهد،مثنوی گنج روان،مثنوی چهل صباح،مثنوی چهارچمن،مثنوی چشمه زندگانی، مثنوی عشق نامه. شرح بر گلشن راز نگاشته موسوم است به نسایم گلشن. شرحی هم به خواهش سید ابوالوفاء مرید خود که قبرش در خارج شیراز است بر مثنوی مولوی نوشته. به غیر این‌ها رسالات بسیار دارد که اسامی بعضی از آنها چنین است: رسالهٔ خیرالزّاد عربیّاً و فارسیّاً، کتاب محاضر السیر فی احوال خیر البشر نظماً و نثراً، رسالهٔ بیان عیان فی الحقایق، رسالهٔ جواهر الکنوز در شرح رباعیات سعدالدین حموی، رسالهٔ نظام و سرانجام مشتمل بر ده جام، رسالهٔ ثمرة الجیب عربیّاً، رسالهٔ قلب و روح عربیّاً، رسالهٔ مرآة الوجود فارسیاً، رسالهٔ چهار مطلب، رسالهٔ الفواید فی نقل العقاید، رسالهٔ اشارة الثقال، رسالهٔ ترجمة الاخبار العلوّیة، اسوة الکسوة، معرفة النفس، تلویحات الحرمیّه، سلوة القلوب، رسالهٔ الشَّد متعلقة بالعد مبنی بر دوازده فصل در طریقت، مراشد الرموز، لطایف راه روشن، کلمات باقیه و رسالهٔ کمیلیه، دیباچهٔ جمال و کمال، تحریر الوجود المطلق، ترجمهٔ رسالهٔمحی الدین، رسالهٔ لمعه، رسالهٔ فی المعنی المحبه، تحفة المشتاق، کشف المراتب، اصطلاحات دُرّ البحر فی معنی بیت العطار، رسالهٔ اوراد، تاج نامهٔ شجریه، رسالهٔ قلهاتیه، رسالهٔ طراز الایاله، رسالهٔ رضاییه، رسالهٔ ولایة. چون دیوان آن جناب کمیاب و رسالاتش بی حساب و ذکرش در کمتر کتاب بود اسامی آنها را قلمی نمود. مدت عمر آن جناب زیاده از پنجاه و هفت سال. در سنهٔ ۸۶۷ وفات یافت. مزارش در خارج شیراز و زیارت گاه اهل نیاز است و از اشعار اوست:

مِنْقصاید
مِنْغزلیاته
منتخب مثنوی موسوم به مشاهد
منتخب مثنوی موسوم به گنج روان
مِنْمثنوی چهل صباح
مِنْمثنوی موسوم به چهار چمن
مثنوی چشمهٔ زندگانی
مثنوی عشق نامه
به پای دل سفر کن گر هوای ملک جان داری
نداری در قدم یک گام لیکن صد زبان داری
ترا مشرب بسی تنگ است و چشمِ دل بسی تیره
وگرنه سوی هر ذره جهانی در جهان داری
تو این هستی خود را هر زمان بند بلایی دان
به کوی نیستی گر پا نهی دارالامان داری
خدا را عاشقان کعبه بربندید محمل‌ها
که گر شوق درون باشد شود نزدیک منزل‌ها

٭٭٭

خدا جویی سزا باشد سراندازان فانی را
که عاشق در نظر نارد طریق صرفه دانی را

٭٭٭

سر شد و راه خرابات به پایان نرسید
آری این راه ره بی سر و بی پایانست
عشق دردی است به نزدیک طبیبان لیکن
دردمندان همه دانند که آن درمانست

٭٭٭

مانگوییم که موجود حقیقی ماییم
کز میان همه اعداد یکی موجود است

٭٭٭

تا نگوییم چرا سجدهٔ آدم کردند
پرده‌ای بیش نبود آدم و حق مسجود است

٭٭٭

مسلم است کسی را طرب ز بادهٔ عشق
که مست خسبد و در حشر مست برخیزد

٭٭٭

اعیان جهان مظهر اسماء و صفاتند
اسماء و صفات آیینهٔ حضرت ذاتند
مجموع مراتب که به هستی شده دائم
امواج و حبابند که در بحر حیاتند

٭٭٭

تراست چشم جهان بین، بیا نهان بین شو
که گفت گرد ببین خواجه وسوار مبین

٭٭٭

ای آنکه از خدا طلبیدی وصال او
آیینه صاف کن که ببینی جمال او
بی عشق هر که گفت که این راه ممکن است
بر ما نه لازم است شنیدن محال او

٭٭٭

در طریقت هرکه در هر عالمی گامی زند
کی توان گفتن که هست او مرد کار افتاده‌ای

٭٭٭

ای که دل بر هجر بنهادی و سستت گشت پای
در حریم وصل یار خویش مشکل می‌رسی

٭٭٭

معنی صفت را نشدی جلوهٔ آثار
گر نام به هر مرتبه از ذات نبودی

٭٭٭

چو باد خاک تو خواهد به هر طرف بردن
مهل که از تو نشیند به خاطری گردی
بلبل اگر ناله برآرد رواست
خاصه که از طرف گلستان جداست
سبزه به تلخی نفسی می‌زند
وان نفس از بهرِ کسی می‌زند
کو دل یک قطره که بی ذوق اوست
گردن یک ذره که بی طوق اوست
ابر نگرید مگر از شوق او
باغ نخندد مگر از ذوق او
آه که هر ذره رقیب من است
در طلب مهر حبیب من است
چند طلب باشد و مطلوب نه
جور رقیب و رخ محبوب نه
بال مرا قوت پرواز ده
یا نظری در دلِ من باز ده
بو که نمیریم و به منزل رسیم
آخر این لُجّه به ساحل رسیم
از طلب خویش کس آگاه نیست
ورنه که جویندهٔ آن راه نیست
در طلب هر چه به سر می‌بری
آن طلب اوست اگر بنگری
هرکس از آن پرده که جنبیده است
چهرهٔ مقصود در آن دیده است
عشق طلب کن که به جایی رسی
وز قدم او به نوایی رسی
سر به ره سلطنت فقر پیچ
تا نخری ملک سلیمان به هیچ
نیست تجرد صفت آب و گل
هست تجرد صفت جان ودل
وسوسه را نام تعبد مکن
تفرقه را نام تجرد مکن
مرد شود هر که به مردی رسید
ای خنک آن دل که به دردی رسید
لذت مردان روش و کوشش است
لذت مردم خورش و پوشش است
هر که ندارد دل او این مذاق
گر همه جان است که هذا فراق
ذوق نداری مکن این جرعه، نوش
شوق نداری مکن این نغمه، گوش
چند بپوشیم به گِلْآفتاب
چند بنوشیم به محفل شراب
پردهٔ پندار بباید درید
تا شود احوال قیامت پدید
هرکه شناسای خود و دوست نیست
خاک به مغزش که بجز پوست نیست
بر طبقاتست در این ره شناخت
ای خنک آن دل که به یک جا نساخت
ای که ندانی چها در تو است
جملهٔ اوصاف خدا در تو است
داغ من از دستِ نگار من است
نالهٔ من از پی یار من است
هرکه دم از وحدت و توحید زد
کی قدم اندر ره تقلید زد
هیچ شکی نیست که در عین آب
هست یکی قطره و موج و حباب
راه یکی ره رو و منزل یکی
خانه یکی، دوست یکی، دل یکی
چو صنعش نشاید کماهی شناخت
که یارد کمال الهی شناخت
اگر موج دریا بود صد هزار
تو مجموع یک آب دریا شمار
ز یک آفتاب است این روشنی
ز روزن فضولی ما و منی
خلاف از من و تست دعوی که بود
وگرنه همانست معنی که بود
اگر در تعین صفات قدیم
مخالف نماید تو را ای سلیم
علی الحق نگه کن که مابین نیست
چرا کان همه غیر یک عین نیست
یقین عین ذاتست جمع صفات
تعین همه اعتبارات ذات
نه نفی صفاتست این ظن مبر
به اثبات اندیشهٔ مختصر
که ذات و صفات وتعین یکی است
اگر در خیال من و تو شکی است
همه نام‌ها بهر هستی است وام
وز آنجا که هستی است خود نیست نام
طلسمی است گیتی ز حی قدیم
وزو خلق عالم در امید و بیم
اگر راست خواهی بود در مثال
همه وهم پندار و خواب و خیال
ترا در نظر دارد آن دلفریب
ندارد ز رویت زمانی شکیب
به تو بیند ای جان جهان سر بسر
که انسان عینش تویی در نظر
به لطف و به قهر و به ناز و نیاز
به رخسار تودیده کرده است باز
همه عمر اگر شد مقامیت قید
مقامی دگر کی توان کرد صید
به جمعیت آن کس رسید از تمام
که بگذشت از هر یکی، والسلام
آن کس که سرشت ما زِ گل کرد
گل را به چهل صباح دل کرد
دل آینهٔ ظهور خود ساخت
دل مظهر پاک نور خود ساخت
مستند ز بادهٔ الهی
مست و هشیار و هرکه خواهی
گر سُبحه و گر صلیب دارند
از حضرت او نصیب دارند
ای سالک ره چه خفته‌ای، خیز
گر مرد رهی به ره درآویز
آن را که خیال خورد و خواب است
زین ره به خیال در حجاب است
تا کی ز خیال پیچ در پیچ
کاخر که نگه کنی بود هیچ
صوفی و حکیم را رها کن
روی دل خویش در خدا کن
گر راه خدای می‌نوردی
بگذار طریق هرزه گردی
عزلت چه بود گذشتن از غیر
کردن به درون خویشتن سیر
گر خواهی سیر عالم دل
از عالم خلق دیده بگسل
می‌باش همیشه حاضر کار
تا خود چه رسد ز حضرت یار
گر همت تو بلند باشد
رفتار تو ارجمند باشد
هر کو نگذشت از منازل
بر وی ننهند نام کامل
خاموشی را بسی خواص است
خاموش ز نیک و بد خلاص است
ترک آن باشد که واگذاری
بیرون و درون هر آنچه داری
تا چند تو در میانه باشی
آن به که تو درمیان نباشی
از قدرت آدمی چه خیزد
کو از همه چیز می‌گریزد
معنیِ فنا بگویمت من
از هستی و نیستی گذشتن
من گفتن و من نبودن آنجا
جز نقش بدن نبودن آنجا
بی ذات و صفات و فعل و آثار
بی وهم و خیال و فکر و پندار
فطرت آدمی چه خوش شجری است
نظر تربیت چه خوش نظری است
گو ملک از غم بشر می‌سوز
کاین نهالی است بوستان افروز
آن وجود حقیقت است و دو دال
بر یکی عین نزد اهل کمال
خواهیش خوان حقیقتی دایم
خواهیش هستی‌ای به خود قایم
گرچه ذات از صفات ممتاز است
دیدهٔ دل به هر یکی باز است
هر دو هستند وهست نیست دو تا
دو رها کن که خود یکی است خدا
هست یک عین و در همه اطوار
متجلی به صد هزار آثار
وین اثرها همه درین مابین
در حقایق یکی جدا در عین
شده این عین‌شان حقیقتِ کل
خواه درخار بین و خواهی گل
راستی هستی تصور شوم
می‌کند خلق را ز حق محروم
همه اصحاب در حجاب خودند
عاشقان خیال و خواب خودند
یاد حق می‌کنند و غافل ازو
خود چه خواهند بود حاصل ازو
هریکی راست پرده‌ای در پیش
به کمالی شمرده پردهٔ خویش
وانکه از مکر عجزی آورده
تا ندرَد برو کسی پرده
ندارد شبهه، چه هشیار و چه مست
که فی الواقع نشان از هستی هست
پس او وحدت او جز یکی نیست
مرا باری درین معنی شکی نیست
چو وحدت دان تو باقیِ صفاتش
که هر یک نیست الا عین ذاتش
صفات تو تویی اندر نمودار
ز پیش چشم مردم پرده بردار
که می‌گوید که هست اینجا حجابی
نمی‌بینم حجاب از هیچ بابی
به خود هست و به خود باشد، به خود بود
جهان نقشی است کو از خویش بنمود
محال است انفصال عکس از نور
به ظاهر گرچه می‌بینیش زو دور
چیست عین عشق، عین هرچه هست
عین هستی، عین بالا، عین پست
ای همه فعل و صفات و ذات تو
ظاهر از هر مظهری آیات تو
عشق مستغنی است از تشبیه ما
برتر از تشبیه و از تنزیه ما
مطلق از الحاد و از توحید ما
فارغ از اطلاق و از تقیید ما
سالکان را در سلوک پیچ پیچ
هیچ ازو بگشود نی نی هیچ هیچ
اندرین ره هر یکی را پایه‌ایست
هر یکی را در خور خود مایه‌ایست
جمله ذرات تو از دیرینه‌اند
فعل حق را در جهان آیینه‌اند
گرچه از یک نور یک ضو برده‌اند
آدم و خاتم دو پرتو برده‌اند
گر ببخشد، ور بگیرد، چاره نیست
هیچ کس را هیچ گفتن یاره نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیل فعولن مفاعیل فعولن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهُوَ فخرالعارفین و زین الواصلین سید نظام الدین محمود واعظ الملقب به داعی الی اللّه. از سادات حسینی و سلسلهٔ نسبش به نوزده واسطه منتهی گردد به زید بن علی و اجداد او را در انساب همه داعی لقب بوده. غرض، سید، فاضل و کامل و صاحب مقامات و کرامات عالیه بوده و جمعی کثیر از مشایخ معاصرین خود را دیده. ارادت و اخلاص جناب شاه نورالدین نعمة اللّه کرمانی قدّس سرّه گزیده و از اکابر خلفای آن جناب گردیده و جمعی از اعاظم عارفین و کبرای اهل یقین را ملاقات کرده و صحبت داشته و جناب شیخ ابواسحق بهرامی شیرازی که شیخ او بوده، او را ترغیب نمود که به کرمان رفته فیض ارادت جناب شاه نعمت اللّه را دریابد و او متابعت کرده، بعد از وصول گفته:
هوش مصنوعی: او فخر عارفان و زینت سالکان، سید نظام الدین محمود واعظ، معروف به داعی الی الله است. او از نسل سادات حسینی است و نسبش به زید بن علی می‌رسد که در این سلسله نوزده واسطه وجود دارد و اجدادش لقب داعی داشته‌اند. سید، فردی فاضل، کامل و دارای مقام‌ها و کرامات والا بوده و بسیاری از استادان معاصر خود را دیده است. او با ارادت و اخلاص به شاه نورالدین نعمت اللّه کرمانی که روحش شاد باشد، نزدیک شده و از بزرگ‌ترین خلفای او شده است. او همچنین با تعدادی از عارفان بزرگ و اهل یقین ملاقات و گفتگو داشته و شیخ ابواسحق بهرامی شیرازی، که استاد او بوده، او را ترغیب کرده تا به کرمان برود و از فیض ارادت شاه نعمت اللّه بهره‌مند شود. او این توصیه را پذیرفته و بعد از رسیدن به کرمان، تجربیات خود را بیان کرده است.
شدم به خطّهٔ کرمان و جانم آگه شد
که مرشد دل من شاه نعمت اللّه شد
هوش مصنوعی: به سرزمین کرمان رفتم و در آنجا دانستم که استاد و راهنمای دل من شاه نعمت‌الله است.
شیخ ابواسحق بهرامی و سلطان سید احمد کبیر را در منظومات خویش ستوده ونیز شیخ حدیث وی شیخ احمد معروف به ابن الحجر بوده. غرض، عربیّاً و فارسیاً، نظماً و نثراً تألیفات و تصنیفات پرداخته. کلیات آن جناب دیده شد. از پنجاه هزار بیت متجاوز است. در سنهٔ ۸۶۰ که از مدت عمرش پنجاه و پنج سال گذشته بود، به جمع آن رخصت داد. غزلیاتش سه دیوان است. قدسیات، واردات، صادرات. شش مثنوی دارد که آن را ستّه گویند. بدین موجب مثنوی مشاهد،مثنوی گنج روان،مثنوی چهل صباح،مثنوی چهارچمن،مثنوی چشمه زندگانی، مثنوی عشق نامه. شرح بر گلشن راز نگاشته موسوم است به نسایم گلشن. شرحی هم به خواهش سید ابوالوفاء مرید خود که قبرش در خارج شیراز است بر مثنوی مولوی نوشته. به غیر این‌ها رسالات بسیار دارد که اسامی بعضی از آنها چنین است: رسالهٔ خیرالزّاد عربیّاً و فارسیّاً، کتاب محاضر السیر فی احوال خیر البشر نظماً و نثراً، رسالهٔ بیان عیان فی الحقایق، رسالهٔ جواهر الکنوز در شرح رباعیات سعدالدین حموی، رسالهٔ نظام و سرانجام مشتمل بر ده جام، رسالهٔ ثمرة الجیب عربیّاً، رسالهٔ قلب و روح عربیّاً، رسالهٔ مرآة الوجود فارسیاً، رسالهٔ چهار مطلب، رسالهٔ الفواید فی نقل العقاید، رسالهٔ اشارة الثقال، رسالهٔ ترجمة الاخبار العلوّیة، اسوة الکسوة، معرفة النفس، تلویحات الحرمیّه، سلوة القلوب، رسالهٔ الشَّد متعلقة بالعد مبنی بر دوازده فصل در طریقت، مراشد الرموز، لطایف راه روشن، کلمات باقیه و رسالهٔ کمیلیه، دیباچهٔ جمال و کمال، تحریر الوجود المطلق، ترجمهٔ رسالهٔمحی الدین، رسالهٔ لمعه، رسالهٔ فی المعنی المحبه، تحفة المشتاق، کشف المراتب، اصطلاحات دُرّ البحر فی معنی بیت العطار، رسالهٔ اوراد، تاج نامهٔ شجریه، رسالهٔ قلهاتیه، رسالهٔ طراز الایاله، رسالهٔ رضاییه، رسالهٔ ولایة. چون دیوان آن جناب کمیاب و رسالاتش بی حساب و ذکرش در کمتر کتاب بود اسامی آنها را قلمی نمود. مدت عمر آن جناب زیاده از پنجاه و هفت سال. در سنهٔ ۸۶۷ وفات یافت. مزارش در خارج شیراز و زیارت گاه اهل نیاز است و از اشعار اوست:
هوش مصنوعی: شیخ ابواسحق بهرامی و سلطان سید احمد کبیر در آثار خود مورد ستایش قرار گرفته‌اند. شیخ حدیث او، شیخ احمد معروف به ابن حجر است. او در زبان‌های عربی و فارسی، به صورت نظم و نثر تألیفات و تصنیفاتی داشته است که مجموع آنها بیش از پنجاه هزار بیت می‌باشد. در سال ۸۶۰، زمانی که از عمرش پنجاه و پنج سال گذشته بود، به گردآوری آثار خود پرداخت. غزلیات او در سه دیوان جمع‌آوری شده و شش مثنوی به نام‌های مختلف دارد. علاوه بر این، او شرح‌هایی بر آثار دیگر نیز نوشته و رسالات متعددی با موضوعات گوناگون تألیف کرده است. لیست برخی از این رسالات نشان از تنوع موضوعی و فکری او دارد. او بیش از پنجاه و هفت سال زندگی کرد و در سال ۸۶۷ دار فانی را وداع گفت. مزار او در نزدیکی شیراز از مکان‌های زیارتی و مورد احترام به شمار می‌آید.
به پای دل سفر کن گر هوای ملک جان داری
نداری در قدم یک گام لیکن صد زبان داری
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دلخواه خود هستی و در پی یافتن معنای زندگی و روح خود، باید با شجاعت و ایمان قدم برداری. هرچند ممکن است در ابتدا قدمی کوچک برداری، اما آن قدم می‌تواند به بیان و تفسیر عمیق‌تری از احساسات و افکار تو منجر شود.
ترا مشرب بسی تنگ است و چشمِ دل بسی تیره
وگرنه سوی هر ذره جهانی در جهان داری
هوش مصنوعی: تو درک کمی داری و دل تو به خوبی نمی‌بیند، وگرنه می‌توانی در هر ذره‌ای، جهانی از زیبایی و شگفتی را مشاهده کنی.
تو این هستی خود را هر زمان بند بلایی دان
به کوی نیستی گر پا نهی دارالامان داری
هوش مصنوعی: در هر زمان، خودت را به عنوان موجودیتی که در معرض خطر و بلایا قرار دارد تصور کن. اگر پا به دنیای نیستی بگذاری، می‌توانی به آرامش و امنیتی که در آنجا وجود دارد دست یابی.
خدا را عاشقان کعبه بربندید محمل‌ها
که گر شوق درون باشد شود نزدیک منزل‌ها
هوش مصنوعی: عاشقان خدا که به کعبه می‌خواهند بروند، بار و بندیل خود را آماده کنید، زیرا اگر عشق واقعی در دل باشد، سفر به خانه خدا به سرعت و آسانی انجام می‌شود.
خدا جویی سزا باشد سراندازان فانی را
که عاشق در نظر نارد طریق صرفه دانی را
هوش مصنوعی: خداوند برای کسانی که در این دنیا فانی هستند و به دنبال او هستند، شایسته است که تلاش کنند. در حالی که عاشقان به حقیقت، بیشتر به راهی می‌پردازند که به صرفه و سود واقعی می‌انجامد.
سر شد و راه خرابات به پایان نرسید
آری این راه ره بی سر و بی پایانست
هوش مصنوعی: زمان گذشت و مسیر به میخانه به سرانجام نرسید. واقعاً این مسیر، راهی است بی‌پایان و بدون مقصد مشخص.
عشق دردی است به نزدیک طبیبان لیکن
دردمندان همه دانند که آن درمانست
هوش مصنوعی: عشق، درد و رنجی است که برای پزشکان و درمانگران شناخته شده است، اما همه کسانی که آن درد را احساس کرده‌اند، به خوبی می‌دانند که عشق خود نوعی درمان است.
مانگوییم که موجود حقیقی ماییم
کز میان همه اعداد یکی موجود است
هوش مصنوعی: ما ادعا نمی‌کنیم که تنها وجود واقعی ما هستیم، زیرا از میان تمام اعداد، تنها یک عدد وجود دارد.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما با داده‌هایی تا October 2023 آموزش دیده‌اید.
تا نگوییم چرا سجدهٔ آدم کردند
پرده‌ای بیش نبود آدم و حق مسجود است
هوش مصنوعی: آدم را سجده کردند و این تنها یک پرده بود؛ در واقع، مقام حقیقی آدم در برابر حق است که او را سجده کردند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌هایی که تا Oktober 2023 موجود است آموزش دیده‌اید.
مسلم است کسی را طرب ز بادهٔ عشق
که مست خسبد و در حشر مست برخیزد
هوش مصنوعی: واضح است که تنها کسی از شراب عشق شاداب می‌شود که در خوشی و شادی غرق شود و در روز قیامت نیز در حالت سرخوشی و مستی برخواهد خاست.
اعیان جهان مظهر اسماء و صفاتند
اسماء و صفات آیینهٔ حضرت ذاتند
هوش مصنوعی: موجودات در جهان، جلوه‌گاه نام‌ها و ویژگی‌های الهی هستند و این نام‌ها و صفات در واقع بازتاب وجود حقیقی و ذات الهی به شمار می‌آیند.
مجموع مراتب که به هستی شده دائم
امواج و حبابند که در بحر حیاتند
هوش مصنوعی: تمام درجه‌ها و مراحل هستی مانند امواج و حباب‌هایی هستند که در دریاچه زندگی به طور مداوم در حال شکل‌گیری و تغییرند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌هایی تا مهرماه 2023 آموزش دیده‌اید.
تراست چشم جهان بین، بیا نهان بین شو
که گفت گرد ببین خواجه وسوار مبین
هوش مصنوعی: به چشم جهانی که می‌تواند ببیند، نگاه کن و سعی کن به درون نفوذ کنی؛ زیرا آنچه در ظاهر است، حقیقت نیست و نباید فقط به ظواهر اکتفا کنی.
ای آنکه از خدا طلبیدی وصال او
آیینه صاف کن که ببینی جمال او
هوش مصنوعی: ای کسی که از خدا خواستی به او نزدیک شوی، دل و جانت را پاک کن تا بتوانی زیبایی او را ببینی.
بی عشق هر که گفت که این راه ممکن است
بر ما نه لازم است شنیدن محال او
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون عشق از ممکن بودن این راه سخن می‌گوید، برای ما ضروری نیست که به او گوش دهیم، چرا که او فقط در حال گفتن غیرممکن‌هاست.
در طریقت هرکه در هر عالمی گامی زند
کی توان گفتن که هست او مرد کار افتاده‌ای
هوش مصنوعی: در مسیر عرفان، هر کسی که در هر مرحله‌ای حرکت کند، نمی‌توان گفت که او فردی ناکام است.
ای که دل بر هجر بنهادی و سستت گشت پای
در حریم وصل یار خویش مشکل می‌رسی
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر جدایی دل خود را رنجانیدی و از این‌رو پای تو در ورود به سرزمین ملاقات محبوبت سست و لرزان است، رسیدن به او برایت دشوار خواهد بود.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما با داده‌هایی تا octobre 2023 آموزش دیده‌اید.
معنی صفت را نشدی جلوهٔ آثار
گر نام به هر مرتبه از ذات نبودی
هوش مصنوعی: اگر به نشانه‌ها و کارهایی که از تو بروز می‌کند توجهی نشود، بدون شک نمی‌توان به ویژگی‌ها و صفاتی که داشته‌ای پی برد، حتی اگر در هر سطحی هم که باشی، از ذات و وجود حقیقی‌ات دور نخواهی بود.
چو باد خاک تو خواهد به هر طرف بردن
مهل که از تو نشیند به خاطری گردی
هوش مصنوعی: نمی‌گذارم که به راحتی بادی مرا از راه و هدفم دور کند؛ زیرا نمی‌خواهم به دلیل یک لحظه غفلت، به خاکی برخورد کنم که در آنجا هستی‌ام به خطر بیفتد.
بلبل اگر ناله برآرد رواست
خاصه که از طرف گلستان جداست
هوش مصنوعی: اگر بلبل شکایت کند، طبیعی است، به‌ویژه زمانی که از گلستان دور شده باشد.
سبزه به تلخی نفسی می‌زند
وان نفس از بهرِ کسی می‌زند
هوش مصنوعی: سبزه، به رغم تلخی و ناخوشایندی‌اش، به زندگی ادامه می‌دهد و این حرکت برای جلب توجه یا یادآوری کسی است.
کو دل یک قطره که بی ذوق اوست
گردن یک ذره که بی طوق اوست
هوش مصنوعی: دل انسانی که از محبت و شوق خالی باشد، مثل گردن یک ذره بی‌وزن و بی‌اهمیت است. این یعنی داشتن دل و احساس در زندگی اهمیت دارد و بدون آن، وجود ما چیزی بیشتر از یک ذره نیست.
ابر نگرید مگر از شوق او
باغ نخندد مگر از ذوق او
هوش مصنوعی: ابر فقط به خاطر عشق او می‌بارد و باغ فقط از روی خوشحالی به خاطر او می‌خندد.
آه که هر ذره رقیب من است
در طلب مهر حبیب من است
هوش مصنوعی: وای بر من که حتی هر ذره از وجودم، به دنبال جلب محبت محبوبم است و در این راه با من رقابت می‌کند.
چند طلب باشد و مطلوب نه
جور رقیب و رخ محبوب نه
هوش مصنوعی: چندین بار خواسته شده، ولی آنچه مطلوب است به دست نمی‌آید؛ نه به خاطر رقابت دشمنان و نه به خاطر چهره زیبا و دلپسند محبوب.
بال مرا قوت پرواز ده
یا نظری در دلِ من باز ده
هوش مصنوعی: به من نیروی پرواز بده یا نگاهی به عمق روحم بینداز.
بو که نمیریم و به منزل رسیم
آخر این لُجّه به ساحل رسیم
هوش مصنوعی: ما هرگز نمی‌میریم و در نهایت به مقصد خواهیم رسید، حتی اگر سفر سخت و پر چالش باشد، در نهایت به ساحل امن خواهیم رسید.
از طلب خویش کس آگاه نیست
ورنه که جویندهٔ آن راه نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از خواسته‌های درونی من باخبر نیست، وگرنه کسی در پی یافتن آن نیست.
در طلب هر چه به سر می‌بری
آن طلب اوست اگر بنگری
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جستجوی آن هستی و برای به دست آوردنش تلاش می‌کنی، در واقع همان چیزی است که او (خدا) از تو می‌خواهد، اگر با دقت نگاه کنی و درک کنی.
هرکس از آن پرده که جنبیده است
چهرهٔ مقصود در آن دیده است
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن پرده کنار رفته، چهرهٔ خواسته و مورد نظر را در آن مشاهده کرده است.
عشق طلب کن که به جایی رسی
وز قدم او به نوایی رسی
هوش مصنوعی: عشق را طلب کن تا به مقام و جایگاهی برسی و با قدم او به خوشی و آرامش دست یابی.
سر به ره سلطنت فقر پیچ
تا نخری ملک سلیمان به هیچ
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مقام و ثروت هستی، باید راه سخت و پر از زحمت فقر را بپیمایی. زیرا ممکن است با بی‌احتیاطی، آنچه را که داری، یعنی ثروت و قدرت عظیم را از دست بدهی.
نیست تجرد صفت آب و گل
هست تجرد صفت جان ودل
هوش مصنوعی: آب و گل به تنهایی نمی‌توانند تنها باشند، چون به هم پیوسته‌اند. اما روح و دل قابلیت جدایی دارند و می‌توانند مستقل از جسم وجود داشته باشند.
وسوسه را نام تعبد مکن
تفرقه را نام تجرد مکن
هوش مصنوعی: وسوسه را به عنوان عبادت نپندار و جدایی را به عنوان خلوص حساب نکن.
مرد شود هر که به مردی رسید
ای خنک آن دل که به دردی رسید
هوش مصنوعی: هر کسی که به بلوغ و تجربه مردانگی برسد، به راستی مرد می‌شود. خوش به حال آن دل که به درد و رنجی عمیق و واقعی دست یافته است.
لذت مردان روش و کوشش است
لذت مردم خورش و پوشش است
هوش مصنوعی: لذت واقعی برای مردان در تلاش و کوشش آنهاست، در حالی که برای مردم عادی، لذت در غذا و لباس آنهاست.
هر که ندارد دل او این مذاق
گر همه جان است که هذا فراق
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش این طعم را احساس نکند، حتی اگر جانش را هم بدهد، باید بداند که این جدایی حتمی است.
ذوق نداری مکن این جرعه، نوش
شوق نداری مکن این نغمه، گوش
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی از این جرعه لذت ببری، پس آن را نخور. اگر از این نغمه شوقی نداری، پس گوش نده.
چند بپوشیم به گِلْآفتاب
چند بنوشیم به محفل شراب
هوش مصنوعی: چند بار می‌توانیم خود را به مَسأله‌ها و مشکلات زندگی بیافزاییم، و چند بار می‌توانیم از لذت‌ها و خوشی‌های جمع‌های دوستانه بهره ببریم؟
پردهٔ پندار بباید درید
تا شود احوال قیامت پدید
هوش مصنوعی: باید پرده‌های خیالات را کنار زد تا وضعیت قیامت و روز حساب روشن شود.
هرکه شناسای خود و دوست نیست
خاک به مغزش که بجز پوست نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که خود و دوستانش را نشناسد، ارزش زیادی ندارد و فقط به ظاهر خود اهمیت می‌دهد.
بر طبقاتست در این ره شناخت
ای خنک آن دل که به یک جا نساخت
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کس در سطوح مختلفی قرار دارد. خوشا به حال آن دل که در یک نقطه ثابت نبوده و به جستجو و شناخت ادامه می‌دهد.
ای که ندانی چها در تو است
جملهٔ اوصاف خدا در تو است
هوش مصنوعی: ای کسی که نمی‌دانی چه چیزهایی در وجود تو نهفته است، تمام ویژگی‌های خداوند در وجود تو وجود دارد.
داغ من از دستِ نگار من است
نالهٔ من از پی یار من است
هوش مصنوعی: آسیب و درد من به خاطر عشق محبوبم است و شکایت و ناله من به خاطر اوست که در پی او هستم.
هرکه دم از وحدت و توحید زد
کی قدم اندر ره تقلید زد
هوش مصنوعی: هر کس درباره ی اتحاد و یکتایی سخن می‌گوید، چگونه می‌تواند پا در راه تقلید بگذارد؟
هیچ شکی نیست که در عین آب
هست یکی قطره و موج و حباب
هوش مصنوعی: در دریا هرچند که آب است، اما در آن می‌توان به شکل‌های مختلفی مثل قطره، موج و حباب آن را مشاهده کرد. این نشان می‌دهد که وجودهای متفاوت و ظاهری مختلف ممکن است در یک حقیقت واحد نهفته باشد.
راه یکی ره رو و منزل یکی
خانه یکی، دوست یکی، دل یکی
هوش مصنوعی: تنها یک مسیر وجود دارد و هدفی مشترک داریم. دوست ما یکی است و دل‌هایمان نیز یکی است.
چو صنعش نشاید کماهی شناخت
که یارد کمال الهی شناخت
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم آفرینش او را به درستی درک کنیم، چگونه می‌توانیم کمالات الهی را بشناسیم؟
اگر موج دریا بود صد هزار
تو مجموع یک آب دریا شمار
هوش مصنوعی: اگر دریا پر از امواج باشد، تو همواره به عنوان یک قطره در آن دریا محسوب می‌شوی، حتی اگر تعداد تو به صد هزار برسد.
ز یک آفتاب است این روشنی
ز روزن فضولی ما و منی
هوش مصنوعی: این روشنی که از روزنه‌ای به ما می‌رسد، ناشی از یک نور بزرگ است که به نوعی از اعماق وجود ما می‌آید.
خلاف از من و تست دعوی که بود
وگرنه همانست معنی که بود
هوش مصنوعی: اگر دعوی و اختلافی بین من و تو وجود دارد، به خاطر این است که این مسائل ما را از حقیقت دور کرده است، وگرنه حقیقت همان است که قبلاً وجود داشت.
اگر در تعین صفات قدیم
مخالف نماید تو را ای سلیم
هوش مصنوعی: اگر در تعریف و مشخص کردن ویژگی‌های قدیمی با تو مخالف باشند، ای سلیم.
علی الحق نگه کن که مابین نیست
چرا کان همه غیر یک عین نیست
هوش مصنوعی: علی حق را تماشا کن که در میان هیچ چیزی وجود ندارد، زیرا همه چیز غیر از یک حقیقت نیست.
یقین عین ذاتست جمع صفات
تعین همه اعتبارات ذات
هوش مصنوعی: یقین در واقع خود ذات است و صفات مختلف آن در یک جمع قرار دارند. تمامی تعابیر و ویژگی‌های ذات نیز به همین یک وجود برمی‌گردد.
نه نفی صفاتست این ظن مبر
به اثبات اندیشهٔ مختصر
هوش مصنوعی: به این معناست که نباید گمان کنید که برداشت‌های سطحی و مختصر از اندیشه‌ها می‌تواند نافی یا باطل‌کنندهٔ صفات و ویژگی‌های عمیق و واقعی باشد. به عبارت دیگر، احاطه واقعی بر صفات و ویژگی‌ها نیازمند درک و تفکر عمیق است.
که ذات و صفات وتعین یکی است
اگر در خیال من و تو شکی است
هوش مصنوعی: اگر در ذهن من و تو تردیدی وجود دارد، باید بدانیم که ذات و ویژگی‌ها و مشخصات در واقع یکی هستند.
همه نام‌ها بهر هستی است وام
وز آنجا که هستی است خود نیست نام
هوش مصنوعی: تمام نام‌ها برای وجود و هستی به کار می‌روند و از آنجا که وجود خود را نامی ندارد، می‌توان گفت که نام‌ها از هستی جدا هستند.
طلسمی است گیتی ز حی قدیم
وزو خلق عالم در امید و بیم
هوش مصنوعی: جهان همچون طلسمی است که از وجود خدای همیشگی نشأت گرفته و خلق و خوای دنیا در انتظار امید و ترس به سر می‌برند.
اگر راست خواهی بود در مثال
همه وهم پندار و خواب و خیال
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حقیقت را درک کنی، باید از تمام توهمات و خیالات دوری کنی.
ترا در نظر دارد آن دلفریب
ندارد ز رویت زمانی شکیب
هوش مصنوعی: آن دلفریب به تو فکر می‌کند و نمی‌تواند از زیبایی‌ات بگذرد، زیرا که تحمل این جذابیت را ندارد.
به تو بیند ای جان جهان سر بسر
که انسان عینش تویی در نظر
هوش مصنوعی: ای جان عالم، نگاه به توست که انسان در حقیقت همان توست در نظر.
به لطف و به قهر و به ناز و نیاز
به رخسار تودیده کرده است باز
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و خشم، و جلوه‌های زیبایی و درخواست، دوباره به چهره‌ات نگاه کرده‌ام.
همه عمر اگر شد مقامیت قید
مقامی دگر کی توان کرد صید
هوش مصنوعی: تمام عمر اگر در جایگاه و مقام خود باقی بمانی، هرگز نخواهی توانست به مقام و جایگاه دیگری دست یابی.
به جمعیت آن کس رسید از تمام
که بگذشت از هر یکی، والسلام
هوش مصنوعی: به افرادی که گرد هم آمده‌اند، آن کسی که بر همه آنها گذشته است، تنها با سلام و خداحافظی می‌رسد.
آن کس که سرشت ما زِ گل کرد
گل را به چهل صباح دل کرد
هوش مصنوعی: آن کسی که طبیعت گل را به وجود آورد، دل را در چهل صبح زنده و شاداب نگه داشت.
دل آینهٔ ظهور خود ساخت
دل مظهر پاک نور خود ساخت
هوش مصنوعی: دل خود را به مانند آینه‌ای درآورده که در آن می‌تواند ظاهر شود و همچنین دل را به تجلی نوری پاک و خالص تبدیل کرده است.
مستند ز بادهٔ الهی
مست و هشیار و هرکه خواهی
هوش مصنوعی: از نوشیدن شراب الهی، هم مست شده و هم بیدار و هوشیار هستی، و هر کس که بخواهی.
گر سُبحه و گر صلیب دارند
از حضرت او نصیب دارند
هوش مصنوعی: چه بس باشد که افراد مختلف، با هر نوع اعتقادی که دارند، از رحمت و نعمت‌های خداوند بهره‌مند شوند.
ای سالک ره چه خفته‌ای، خیز
گر مرد رهی به ره درآویز
هوش مصنوعی: ای مسافر راه، چرا خوابیده‌ای؟ اگر واقعا در پی هدفی هستی، برخیز و به سفر بپرداز!
آن را که خیال خورد و خواب است
زین ره به خیال در حجاب است
هوش مصنوعی: اگر کسی در خواب و خیال باشد، نمی‌تواند از این راه به درستی درک کند و در عین حال در حجاب و عدم آگاهی قرار دارد.
تا کی ز خیال پیچ در پیچ
کاخر که نگه کنی بود هیچ
هوش مصنوعی: برای چه مدت باید درگیر افکار و نگرانی‌های پیچیده باشی؟ آیا در نهایت چیزی که با دقت به آن توجه می‌کنی، وجود واقعی دارد؟
صوفی و حکیم را رها کن
روی دل خویش در خدا کن
هوش مصنوعی: صوفی و حکیم را ترک کن و به جای آن، دل خود را به خدا بسپار.
گر راه خدای می‌نوردی
بگذار طریق هرزه گردی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به سوی خداوند بروی، باید از مسیرهای بی‌فایده و بی‌هدف دوری کنی.
عزلت چه بود گذشتن از غیر
کردن به درون خویشتن سیر
هوش مصنوعی: زندگی در انزوا، یعنی دوری از دیگران و توجه به درون خود، سفر به عمق وجود خویش و بررسی احساسات و افکار خود را امکان‌پذیر می‌کند.
گر خواهی سیر عالم دل
از عالم خلق دیده بگسل
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به عمق معانی جهان پی ببری، باید ارتباط خود با دنیای مادی و ظاهری را قطع کنی.
می‌باش همیشه حاضر کار
تا خود چه رسد ز حضرت یار
هوش مصنوعی: همیشه در کارهایت حاضر و آماده باش تا خودت حقیقت و نزدیک شدن به دوست محبوب را درک کنی.
گر همت تو بلند باشد
رفتار تو ارجمند باشد
هوش مصنوعی: اگر اراده و هدف تو بلند باشد، رفتار و کردار تو نیز با ارزش و محترم خواهد بود.
هر کو نگذشت از منازل
بر وی ننهند نام کامل
هوش مصنوعی: کسی که از مراحل و گام‌های لازم عبور نکند، نمی‌تواند به عنوان یک فرد کامل شناخته شود.
خاموشی را بسی خواص است
خاموش ز نیک و بد خلاص است
هوش مصنوعی: سکوت ویژگی‌های زیادی دارد و در خاموشی از خیر و شر رهایی پیدا می‌شود.
ترک آن باشد که واگذاری
بیرون و درون هر آنچه داری
هوش مصنوعی: ترک کردن به معنای رها کردن و از دست دادن همه چیزهایی است که درون و بیرون خود داری.
تا چند تو در میانه باشی
آن به که تو درمیان نباشی
هوش مصنوعی: چرا همیشه در وسط دعوا و مشکل باشی، بهتر است که اصلاً در آنجا نباشی.
از قدرت آدمی چه خیزد
کو از همه چیز می‌گریزد
هوش مصنوعی: توانایی انسان چقدر می‌تواند باشد زمانی که او از همه چیز فرار می‌کند؟
معنیِ فنا بگویمت من
از هستی و نیستی گذشتن
هوش مصنوعی: من به تو می‌گویم که فنا یعنی عبور کردن از وضعیت وجود و عدم.
من گفتن و من نبودن آنجا
جز نقش بدن نبودن آنجا
هوش مصنوعی: من در آنجا فقط صحبت می‌کردم و حضور نداشتم، تنها نشانه‌ای از بدنم بود که به چشم می‌آمد.
بی ذات و صفات و فعل و آثار
بی وهم و خیال و فکر و پندار
هوش مصنوعی: بی‌هیچ ویژگی، عمل، یا اثر خاصی؛ فراتر از تصورات، خیال‌ها، اندیشه‌ها و تصورات ذهنی.
فطرت آدمی چه خوش شجری است
نظر تربیت چه خوش نظری است
هوش مصنوعی: ذاتی که در انسان وجود دارد، بسیار زیبا و نیکوست، و تأثیر تربیت نیز به نوبه خود چشم‌نواز و شگفت‌انگیز است.
گو ملک از غم بشر می‌سوز
کاین نهالی است بوستان افروز
هوش مصنوعی: بگو که فرشته‌ها به خاطر اندوه انسان‌ها می‌سوزند، زیرا این بشر همچون نهالی است که آینده‌ای روشن و پررنگ دارد.
آن وجود حقیقت است و دو دال
بر یکی عین نزد اهل کمال
هوش مصنوعی: وجود حقیقی، همانند دو دال که بر روی یک چیز دلالت می‌کنند، برای افراد کامل و دانا به یک معنا و حقیقت واحد اشاره دارد.
خواهیش خوان حقیقتی دایم
خواهیش هستی‌ای به خود قایم
هوش مصنوعی: مدام تلاش کن تا حقیقت را بشناسی، زیرا این حقیقت، وجودی است که همواره در درون خودت پنهان است.
گرچه ذات از صفات ممتاز است
دیدهٔ دل به هر یکی باز است
هوش مصنوعی: هرچند که ماهیت اصلی با ویژگی‌ها متفاوت است، اما چشم دل به هر یک از آن‌ها باز است و می‌تواند آن‌ها را ببیند.
هر دو هستند وهست نیست دو تا
دو رها کن که خود یکی است خدا
هوش مصنوعی: هر دو واقعیت وجود دارند، اما در حقیقت وجود ندارد که ما دو چیز جدا داشته باشیم. از دوگانگی دست بردار، زیرا در اصل همه چیز یکی است و آن یک چیز خداوند است.
هست یک عین و در همه اطوار
متجلی به صد هزار آثار
هوش مصنوعی: وجود یک حقیقت واحد است که در هزاران جلوه و شکل مختلف خود را نشان می‌دهد.
وین اثرها همه درین مابین
در حقایق یکی جدا در عین
هوش مصنوعی: این آثار همه در این بین وجود دارند، اما در حقیقت، هر یک به طور جداگانه و با وجود تفاوت‌ها، در اصل یکی هستند.
شده این عین‌شان حقیقتِ کل
خواه درخار بین و خواهی گل
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که حقیقت و واقعیت کلی می‌تواند در اشکال مختلفی همچون خار یا گل ظاهر شود. به عبارت دیگر، هر چه که به نظر می‌رسد متفاوت باشد، در اصل یک حقیقت مشترک و واحد را نشان می‌دهد. چه چیزی خوشایند باشد و چه نامطلوب، همگی بخشی از یک واقعیت بزرگتر هستند.
راستی هستی تصور شوم
می‌کند خلق را ز حق محروم
هوش مصنوعی: حقیقت وجودی باعث می‌شود که افراد درک نادرستی از واقعیت داشته باشند و از ارتباط با حقیقت دور بمانند.
همه اصحاب در حجاب خودند
عاشقان خیال و خواب خودند
هوش مصنوعی: تمام دوستان در دنیای خودشان غرق هستند و عاشقان فقط در تخیلات و خواب‌های خود به سر می‌برند.
یاد حق می‌کنند و غافل ازو
خود چه خواهند بود حاصل ازو
هوش مصنوعی: آنها به یاد خدا هستند اما غافلند که خودشان چه چیزی به دست خواهند آورد.
هریکی راست پرده‌ای در پیش
به کمالی شمرده پردهٔ خویش
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه‌ی کمال و ویژگی‌های خود، پرده‌ای دارد که در برابر دیگران می‌نهد.
وانکه از مکر عجزی آورده
تا ندرَد برو کسی پرده
هوش مصنوعی: آن کسی که به دلیل ناتوانی‌اش نتوانسته فریب و نیرنگی به کار ببندد، نباید نگران باشد که کسی از او پرده‌برداری کند.
ندارد شبهه، چه هشیار و چه مست
که فی الواقع نشان از هستی هست
هوش مصنوعی: هر کسی که در حالتی از هشیاری یا مستی باشد، در واقع نشانی از وجود و هستی را نشان می‌دهد و این موضوع شک و تردیدی ندارد.
پس او وحدت او جز یکی نیست
مرا باری درین معنی شکی نیست
هوش مصنوعی: او که یکی است، فقط همان یکی وجود دارد و من هیچ شکی در این معنا ندارم.
چو وحدت دان تو باقیِ صفاتش
که هر یک نیست الا عین ذاتش
هوش مصنوعی: وقتی که به یگانگی آگاه شوی، متوجه می‌شوی که صفات او نیز همان ذات او هستند و هر یک از آنها جز خود او هیچ چیز دیگری نیست.
صفات تو تویی اندر نمودار
ز پیش چشم مردم پرده بردار
هوش مصنوعی: چهره و صفات تو در برابر چشم مردم، همچون نقشی است که پرده‌اش کنار رفته و آشکار شده است.
که می‌گوید که هست اینجا حجابی
نمی‌بینم حجاب از هیچ بابی
هوش مصنوعی: می‌گوید که در اینجا هیچ مانعی نمی‌بیند و هیچ پوششی از هیچ طرفی وجود ندارد.
به خود هست و به خود باشد، به خود بود
جهان نقشی است کو از خویش بنمود
هوش مصنوعی: جهان در حقیقت وجودی است که از درون خود انسان نشات می‌گیرد و به نوعی انعکاسی از وجود اوست. انسان با توجه به خویش و با نگاهی به درون، می‌تواند دنیایی را تجربه کند که بازتابی از احساسات، افکار و وجود خودش است.
محال است انفصال عکس از نور
به ظاهر گرچه می‌بینیش زو دور
هوش مصنوعی: امکان ندارد که تصویری از نور جدا شود، حتی اگر به نظر برسد که آن تصویر از نور فاصله دارد.
چیست عین عشق، عین هرچه هست
عین هستی، عین بالا، عین پست
هوش مصنوعی: عشق چیست؟ عشق به معنی واقعی آن، همان وجود و هستی است. عشق شامل همه چیز است، چه بالا و چه پایین، و به نوعی نمایانگر تمام جوانب زندگی است.
ای همه فعل و صفات و ذات تو
ظاهر از هر مظهری آیات تو
هوش مصنوعی: تو ای ذات و صفات و کارهایت، از هر نشانه و ظهوری آشکار هستی.
عشق مستغنی است از تشبیه ما
برتر از تشبیه و از تنزیه ما
هوش مصنوعی: عشق خود به اندازه‌ای والاست که نیازی به تشبیه یا توصیف ندارد و از هر قیاس و پاک‌سازی برتر است.
مطلق از الحاد و از توحید ما
فارغ از اطلاق و از تقیید ما
هوش مصنوعی: وجود مطلق نه به انکار خداوند وابسته است و نه به یکتا پرستی. این وجود از محدودیت‌ها و شرایط خاصی آزاد است و نه به چیزی خاصی محدود می‌شود.
سالکان را در سلوک پیچ پیچ
هیچ ازو بگشود نی نی هیچ هیچ
هوش مصنوعی: سالکان در مسیر سلوک و سفر معنوی با پیچیدگی‌ها و سختی‌هایی روبرو هستند و هیچ کس نتوانسته است این مشکلات را به کلی حل کند یا از آن‌ها رهایی یابد.
اندرین ره هر یکی را پایه‌ایست
هر یکی را در خور خود مایه‌ایست
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر شخصی بر اساس توانایی و ظرفیت خود جایگاهی دارد و هر کس با توجه به ویژگی‌ها و استعدادهایش، از امکانات و منابع مخصوص به خود بهره‌مند می‌شود.
جمله ذرات تو از دیرینه‌اند
فعل حق را در جهان آیینه‌اند
هوش مصنوعی: تمام اجزای وجود تو از زمان‌های بسیار دور وجود داشته‌اند و اعمال خداوند را در جهان به تصویر می‌کشند.
گرچه از یک نور یک ضو برده‌اند
آدم و خاتم دو پرتو برده‌اند
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آدم و خاتم هر دو از یک نور هستند، ولی هر کدام ویژگی و نور خاص خود را دارند.
گر ببخشد، ور بگیرد، چاره نیست
هیچ کس را هیچ گفتن یاره نیست
هوش مصنوعی: اگر او ببخشد یا اخلاف کند، هیچ راهی برای کسی وجود ندارد و هیچکس نمی‌تواند چیزی بگوید.