بخش ۱۶۴ - واله داغستانی
اسمش علیقلی خان و ازاعاظم لکزیهٔ داغستان. اجداد و اعمامش در دولت صفویه صاحب مناصب عالیه بودند و درآن ولایت حکومت مینمودند. وی در سنهٔ ۱۱۲۴ متولد شد. چندی در پیش سلطان حسین صفوی بود. پس از طغیان طایفهٔ افاغنه و فتور آن دولت علیه به هندوستان رفت و به خدمت خلیفه ابراهیم بدخشانی ارادت داشت. با وجود منصب، درویش مشرب همواره با درویشان مجالس و با صفاکیشان موأنس. تذکرة الشعرایی هم در آن ولایت نگاشته. دیوانش تخمیناً چهار هزار بیت میشود، در سنهٔ ۱۱۶۵ فوت شد. چندبیتی از غزلیات و رباعیات او نوشته شد:
مِنْغزلیّاته
مِنْرباعیّاته
اندیشه کسی راه به کنه تو ندارد
هرچیز که هست از تو نشان هست ونشان نیست
٭٭٭
یک نغمه تراود ز لب قمری و بلبل
قانون وفامختلف آواز نباشد
٭٭٭
عشق بازان سخن حق همه جا میگویند
از که ترسند سردار سلامت باشد
٭٭٭
کفر کافر به ز دین ناقص است
این چنین فرمود پیر کاملم
٭٭٭
چون به قاف عدمم راه تماشا افتاد
هر کجادیده گشودم همه عنقا دیدم
قطره بودم سر هم چشمی بحرم میبود
نظر از خویش چو بستم رهِ دریا دیدم
٭٭٭
چاک میشد به برت خرقهٔ تقوی چون ما
گر تو هم میشدی ای شیخ گرفتارِ کسی
٭٭٭
بگشای سر ترکش مژگان جگردوز
شاید که رسد چاکِ دل ما به رفویی
خوش آنکه به طوف حرم میکده آیم
گه پای خمی بوسم و گه دست سبویی
در معرکهٔ عشق ستیز دگر است
فتح دگر اینجا و گریز دگر است
فریاد و فغان و گریه و ناله و آه
اینها هوس است و عشق چیز دگر است
٭٭٭
ذرات جهان که جمله مرآت تواند
چون قطره به بحر، غرق در ذات تواند
چون موج که هر نفس کشد سر در جیب
در نفی وجود خویش و اثبات تواند
٭٭٭
من زنده به دوستم، نمیرم هرگز
مغزی بی پوستم نمیرم هرگز
هر کس که نه اوست مردهاش دان ز ازل
من خود همه اوستم نمیرم هرگز
٭٭٭
گاهی به فلک مهر درخشان بودم
گاهی به هوا ذرّهٔ پویان بودم
گاهی دل و گاه تن، گهی جان بودم
زین پس همه آن شوم که هم آن بودم
٭٭٭
مرآت جمال حق تعالی شدهام
در مملکتِ وجود والی شدهام
در بحر خدا شکسته ظرفم چو حباب
از دوست پر و ز خویش خالی شدهام
بخش ۱۶۳ - واثق نیشابوری: صداقت کیشی است عاشق و درویشی است صادق. سالکین را به وی وثوق بوده و در وثاقش فقیران آسوده. بعد از مراجعت از هند در قمشه فوت و دفن شد. از اوست:بخش ۱۶۵ - وصفی کرمانی قُدِّسَ سِرِّه: اسم شریف آن جناب میر عبداللّه و زبدهٔ محققین آگاه بود. چون در ترقیم خط نسخ، ناسخ نسخ نویسان بود، به میر عبداللّه مشکین قلم شهرت نمود، والدش میر سید مظفر وسلسلهٔ نسبش به واسطهای به جناب شاه نعمت اللّه ولی منتهی میگرددو اجدادش از هندوستان به ایران افتاده و سید در سنهٔ الف در دهلی قدم به عرصهٔ امکان نهاده. در علم و فضل و اخلاق و سلوک مرتبهٔ عالی تحصیل فرموده. بالاخره در آن ولایت به ولایت مشهور آمد. میر محمدمؤمن متخلص به عرشی مؤلف کتاب مناقب و میر صالح کشفی ازفرزندان آن جناباند. مدت عمرش شصت و سه سال. وفاتش در سنهٔ ۱۰۶۳ در اجمیر واقع شده. از اوست:
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسمش علیقلی خان و ازاعاظم لکزیهٔ داغستان. اجداد و اعمامش در دولت صفویه صاحب مناصب عالیه بودند و درآن ولایت حکومت مینمودند. وی در سنهٔ ۱۱۲۴ متولد شد. چندی در پیش سلطان حسین صفوی بود. پس از طغیان طایفهٔ افاغنه و فتور آن دولت علیه به هندوستان رفت و به خدمت خلیفه ابراهیم بدخشانی ارادت داشت. با وجود منصب، درویش مشرب همواره با درویشان مجالس و با صفاکیشان موأنس. تذکرة الشعرایی هم در آن ولایت نگاشته. دیوانش تخمیناً چهار هزار بیت میشود، در سنهٔ ۱۱۶۵ فوت شد. چندبیتی از غزلیات و رباعیات او نوشته شد:
هوش مصنوعی: علیقلی خان فردی از منطقهٔ لکزیهٔ داغستان و از خانوادههای برجسته است. اجداد و عموهای او در دوران حکومت صفوی، عهدهدار مقامهای بالایی بودند و در آن منطقه فرمانروایی میکردند. او در سال ۱۱۲۴ متولد شد و مدتی در دربار سلطان حسین صفوی حضور داشت. پس از آنکه طایفهٔ افاغنه به حکومت صفوی حمله کردند و آن دولت دچار آشفتگی شد، به هندوستان رفت و به خلیفه ابراهیم بدخشانی ارادت و خدمت کرد. علیقلی خان با وجود اینکه در مقام و منصب بود، روحیهٔ درویشمسلکی داشت و همواره در مجالس درویشان و دیگر اهل صفا شرکت میکرد. او همچنین اثری به نام "تذکرة الشعرایی" در آن منطقه نوشته و دیوان اشعارش تقریباً چهار هزار بیت است. او در سال ۱۱۶۵ درگذشت و چندین غزل و رباعی از او باقی مانده است.
اندیشه کسی راه به کنه تو ندارد
هرچیز که هست از تو نشان هست ونشان نیست
هوش مصنوعی: فکر دیگران نمیتواند به عمق وجود تو پی ببرد. هر آنچه در تو هست، نشانهای از خود تو دارد، ولی خود نشانه به تنهایی کافی نیست.
یک نغمه تراود ز لب قمری و بلبل
قانون وفامختلف آواز نباشد
هوش مصنوعی: یک نغمه از لب قمری و بلبل به گوش میرسد، اما هر یک از آنها صدای متفاوتی دارند و هر کدام قوانین خاص خود را در آواز خواندن دارند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههای موجود تا مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
عشق بازان سخن حق همه جا میگویند
از که ترسند سردار سلامت باشد
هوش مصنوعی: عاشقان راستگو هر جا که باشند، حقیقت را بیان میکنند و از هیچ کس نمیترسند، چرا که فرمانده ی سلامت و امنیت در کنار آنهاست.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی تا مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
کفر کافر به ز دین ناقص است
این چنین فرمود پیر کاملم
هوش مصنوعی: کسی که کافر است، نداشتن ایمان او بهتر از داشتن دین ناتمام است. این جمله را استاد بزرگ من فرموده است.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههای موجود تا октبر 2023 آموزش دیدهاید.
چون به قاف عدمم راه تماشا افتاد
هر کجادیده گشودم همه عنقا دیدم
هوش مصنوعی: وقتی که به مرز عدم رسیدم و از آنجا به چیزها نگاه کردم، در هر جایی که چشم گشودم، فقط مرغی افسانهای و غیر واقعی را مشاهده کردم.
قطره بودم سر هم چشمی بحرم میبود
نظر از خویش چو بستم رهِ دریا دیدم
هوش مصنوعی: به عنوان یک قطره، وقتی به دریا نگاه میکردم، به خاطر اینکه خودم را از او دور کرده بودم، راه دریا را گم کردم و دیگر نتوانستم او را ببینم.
چاک میشد به برت خرقهٔ تقوی چون ما
گر تو هم میشدی ای شیخ گرفتارِ کسی
هوش مصنوعی: اگر تو هم به کسی گرفتار میشدی، مانند ما، همانطور که خرقهٔ تقویات به خاطر محبت و علاقهات به من پاره میشود.
بگشای سر ترکش مژگان جگردوز
شاید که رسد چاکِ دل ما به رفویی
هوش مصنوعی: چشمهای زیبایت را باز کن تا شاید زخم دل ما به درمانی برسد.
خوش آنکه به طوف حرم میکده آیم
گه پای خمی بوسم و گه دست سبویی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که به دور حرم میکده میرسد؛ گاهی پای خم را میبوسد و گاهی دست سبو را.
در معرکهٔ عشق ستیز دگر است
فتح دگر اینجا و گریز دگر است
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، هر نبرد و جنگی متفاوت است؛ پیروزی و فرار در این میدان به شکل دیگری نمایان میشود.
فریاد و فغان و گریه و ناله و آه
اینها هوس است و عشق چیز دگر است
هوش مصنوعی: این احساسات مثل فریاد، گریه و ناله تنها نشان دهندهی خواستهها و آرزوها هستند، در حالی که عشق حقیقتی عمیقتر و متفاوت است.
ذرات جهان که جمله مرآت تواند
چون قطره به بحر، غرق در ذات تواند
هوش مصنوعی: تمام اجزای جهان میتوانند مانند آینهای باشند که به ذات بینا و بیپایان خدا اشاره دارند، همانطور که یک قطره آب در دریا غرق میشود.
چون موج که هر نفس کشد سر در جیب
در نفی وجود خویش و اثبات تواند
هوش مصنوعی: مانند موجی که با هر دم، سرش را در عمق دریا فرو میبرد، برای نفی وجود خودش و اثبات آنچه هست، حرکت میکند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههایی تا October 2023 آموزش دیدهاید.
من زنده به دوستم، نمیرم هرگز
مغزی بی پوستم نمیرم هرگز
هوش مصنوعی: من همیشه زندهام به خاطر دوستم و هرگز نمیمیرم چون بدون او هیچ ارزشی ندارم.
هر کس که نه اوست مردهاش دان ز ازل
من خود همه اوستم نمیرم هرگز
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و وجود اصلی خودش دست نیافته باشد، همچون مرده است. من از ابتدا هر آنچه هستم، خود او هستم و هرگز نخواهم مرد.
گاهی به فلک مهر درخشان بودم
گاهی به هوا ذرّهٔ پویان بودم
هوش مصنوعی: بعضی اوقات مانند یک ستاره در آسمان درخشان بودم و گاهی اوقات مانند ذرهای ریز در هوا به حرکت درآمده بودم.
گاهی دل و گاه تن، گهی جان بودم
زین پس همه آن شوم که هم آن بودم
هوش مصنوعی: گاهی روح و گاهی جسم، گاهی احساساتی و گاهی وجودم را تجربه کردهام، اما از این به بعد میخواهم همهی آنچه که بودم، باشم.
مرآت جمال حق تعالی شدهام
در مملکتِ وجود والی شدهام
هوش مصنوعی: من به مانند آینهای از زیبایی الهی در جهان وجود جلوهگر شدهام و فرمانروای این سرزمین هستم.
در بحر خدا شکسته ظرفم چو حباب
از دوست پر و ز خویش خالی شدهام
هوش مصنوعی: در دریای پرمهر خدا، مانند حبابی که میشکند، خالی و بیخاصیت شدهام. از محبت دوستان پرم و از خودم چیزی نمانده است.

رضاقلی خان هدایت