گنجور

بخش ۱۴۰ - مؤمن یزدی

اسمش حسین و ازفضلای زمان خود بوده. در نزد علما و عرفا کسب کمالات ظاهری و باطنی نموده. مدتها به تصفیه و تزکیهٔ نفس اشتغال داشته، آخر لوای سفر عقبی افراشته، بر عالم فانی دامن افشاند و این رباعیات در عالم از او یادگار مانده:

مِنْرباعیّاتِهِ
نتوان به خدا رسید از علم کتاب
حجت نبرد راه به اقلیم صواب
در وادی معرفت براهین حکیم
چون جاده‌هاست در چراگاه دواب

٭٭٭

فعلِ بد ما چو قّصهٔ بوالعجب است
روز همه در فکرت این قصه شب است
تهمت نشتوان به قدرتِ ناقص کرد
حق هم نتوان گفت که ترکِ ادب است

٭٭٭

مؤمن به بدی نیست کسی مانندت
این طرفه که خلق نیک می‌خوانندت
یک چند چنان بدی که خود می‌دانی
یک چند چنان باش که می‌دانندت

٭٭٭

در پهلوی دل وثاقم از ناله پُر است
جانم ز تب ولبم ز تبخاله پر است
از دیدهٔ خونبار که چشمش مرساد
دامان و کنارم ز گلِ لاله پر است

٭٭٭

ما حرص به نیروی قناعت شکنیم
وندر دل خلق خارِ منّت شکنیم
پا بر سر تاج کیقبادی ننهیم
آنجا که کُله گوشهٔ همت شکنیم

٭٭٭

دل چیست درون سینه سوزی و تفی
تن چیست غم و رنج و بلا را هدفی
القصه به قصد جان ما بسته صفی
مرگ از طرفی وزندگی از طرفی
بخش ۱۳۹ - مسعود بخارایی عَلَیهِ الرَّحْمَةُ: اصلش از قریهٔ بک از توابع بخاراست. مدت‌ها در ماوراءالنهر حکومت کرد. سال‌ها نیز تحصیل علوم نمود. عاقبت از طلب مطلوب حقیق دردی در دلش ظاهر شد. بعد از سیاحت‌ها به دهلی آمده، در آن ولایت دست ارادت به دامان باسعادت جناب شیخ نصیرالدین دهلوی مشهور به چراغ دهلی از خلفای شیخ نظام اولیا زده، به یمن خدمت و عزلت در خانقاه، شیخ به مدارج عرفان و معارج ایقان ارتقاء و ارتفاع جست. او را کتب است: نورالعیون و امّ الصفایح و مرآت العارفین از اوست. در مرآت العارفین گوید با شیخ خود می‌رفتم گذار ما به سر منزل مجذوبی افتاد که هرچه پیش او می‌آمد به حسب نور شهود، هذا ربی گفته، سجده می‌نمود، پس از سجده می‌گفت: اَللّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنْاَنْاُشْرِکَ بِکَ شیئاً. با خود گفتم ای عجب قولش این و فعلش آن. پیر روشن ضمیر فرمود انکار به حالش مکن که در این حالت از استغراق حال در آینهٔ وجود خلق به جز حق نمی‌بیند. این دو رباعی از او قلمی گردید:بخش ۱۴۱ - مشفقی دهلوی: اسمش شیخ مکهّن و از مشایخ دهلی. اصلش از مضافات صوبهٔ شاه جهان آباد بوده. وجودش در عهد سلطنت اکبرشاه و جهانگیر از مکمنِ غیب ظهور نموده. مجموعهٔ فرخنده خصالی و صاحب پایهٔ عالی بوده. این دو رباعی را از وی قلمی نمود:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسمش حسین و ازفضلای زمان خود بوده. در نزد علما و عرفا کسب کمالات ظاهری و باطنی نموده. مدتها به تصفیه و تزکیهٔ نفس اشتغال داشته، آخر لوای سفر عقبی افراشته، بر عالم فانی دامن افشاند و این رباعیات در عالم از او یادگار مانده:
هوش مصنوعی: حسین نامش است و از افراد برجسته زمان خود به شمار می‌رود. او در نزد علمای دین و عرفا برای دستیابی به کمالات خارجی و باطنی تلاش کرده است. سال‌ها در زمینه تصفیه و پاکسازی نفس خود کوشیده و در نهایت، پس از جدایی از این دنیا، یادگاری از خود به جای گذاشته که این اشعار رباعی اوست.
نتوان به خدا رسید از علم کتاب
حجت نبرد راه به اقلیم صواب
هوش مصنوعی: نمی‌توان به خداوند تنها با دانش کتاب و استدلال به دست آمده از آن دست یافت، زیرا این روش به تنهایی شما را به حقیقت و درستی نخواهد رساند.
در وادی معرفت براهین حکیم
چون جاده‌هاست در چراگاه دواب
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت و علم، استدلال‌های حکیم مانند راه‌هایی است که در مرتع برای چرانیدن چهارپایان وجود دارد.
فعلِ بد ما چو قّصهٔ بوالعجب است
روز همه در فکرت این قصه شب است
هوش مصنوعی: کارهای ناپسند ما مانند داستانی شگفت‌انگیز است که تمام روز را به فکر آن می‌گذرانیم و شب‌ها هیچ‌گاه از یادمان نمی‌رود.
تهمت نشتوان به قدرتِ ناقص کرد
حق هم نتوان گفت که ترکِ ادب است
هوش مصنوعی: تهمت‌زدن به کسی که قدرت کافی ندارد، باعث می‌شود که نتوان به حقیقت یا حقایق اشاره کرد و این نشان‌دهنده‌ی بی‌ادبی است.
مؤمن به بدی نیست کسی مانندت
این طرفه که خلق نیک می‌خوانندت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند تو نیست که به بدی شهرت نداشته باشد، جالب اینجا است که مردم تو را به خوبی می‌شناسند.
یک چند چنان بدی که خود می‌دانی
یک چند چنان باش که می‌دانندت
هوش مصنوعی: به مدت زمانی خاص به نحوی رفتار کن که خودت می‌دانی نادرست است و به مدت دیگری به شکلی باش که دیگران از تو انتظار دارند.
در پهلوی دل وثاقم از ناله پُر است
جانم ز تب ولبم ز تبخاله پر است
هوش مصنوعی: در کنار دل من، ناله‌های زیادی به گوش می‌رسد و جانم از تب و التهاب رنج می‌برد. لب‌هایم نیز از این حالت به شدت داغ و بی‌تاب‌اند.
از دیدهٔ خونبار که چشمش مرساد
دامان و کنارم ز گلِ لاله پر است
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک است و در همین حال، او به من نظر می‌کند. دامن و اطرافم پر از گل‌های لاله است.
ما حرص به نیروی قناعت شکنیم
وندر دل خلق خارِ منّت شکنیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر قناعت و بسندگی، حریص و نیازمند نمی‌شویم و در دل مردم نیز بار گران منّت را نمی‌گذاریم.
پا بر سر تاج کیقبادی ننهیم
آنجا که کُله گوشهٔ همت شکنیم
هوش مصنوعی: ما پا بر روی تاج پادشاهی کسی نمی‌گذاریم، اما در جایی که به هدف و تلاش خود می‌رسیم، با قدرت و عزم راسخ عمل می‌کنیم.
دل چیست درون سینه سوزی و تفی
تن چیست غم و رنج و بلا را هدفی
هوش مصنوعی: دل در درون سینه مانند شعله‌ای سوزان است و وجود انسان پر از غم، رنج و دردهایی است که هدفی دارند.
القصه به قصد جان ما بسته صفی
مرگ از طرفی وزندگی از طرفی
هوش مصنوعی: در نهایت، ما در وضعیتی هستیم که مرگ از یک سو و زندگی از سوی دیگر ما را تحت فشار قرار داده‌اند.