گنجور

بخش ۱۳۸ - معین چشتی هروی قُدِّسَ سِرُّهُ

وهُوَ خواجه معین الدین حسن سنجری. اصل آن جناب از قریهٔ چشت مِنْتوابع هرات بوده، و لهذا این سلسله به نام وی به چشتی شهرت نموده. ناهج مناهج حقیقت و سالک مسالک طریقت است. آن جناب در هندوستان مروج دین نبوی و طریقهٔ علوی گردید. صاحب کرامات و مقامات و خوارق عادات. تربیت از خواجه عثمان هروی یافته بوده، قطب الدین بختیار کاکی و ضیاءالدین بلخی و شهاب الدین غوری وشمس الدین غوری از مریدان آن جنابند. تیمّناً و تبرّکاً از اشعار او قلمی می‌شود:

مِنْغزلیّاتِهِ
رباعی
به حق او که به کونین دیده نگشایم
که تا نخست نبینم جمالِ مولی را
اگر در آتش عشقت بسوختم چه عجب
که کوه تاب نیاورد این تجلی را
معین به چشم خرد حسن دوست ننماید
ببین به دیدهٔ مجنون جمالِ لیلی را

٭٭٭

سیل را نعره از آن است که از بحر جداست
وانکه با بحر درآمیخته خاموش آمد
نکته‌ها دوش لبم گفت وشنید از لب یار
که نه هرگز به زبان رفت و نه در گوش آمد
هرکه را هوش و قراریست می‌اش ده ساقی
که مُعینش ز ازل بی خود و مدهوش آمد

٭٭٭

ای ترا بر طور دل هر دم تجلای دگر
طالبِ دیدار تو هر گوشه موسای دگر
یک دو حرفی خوانده‌ام در پیش استاد ازل
تاابد بر دل رسد هر لحظه معنای دگر
عاشق همه دم فکرِ رخ دوست کند
معشوق کرشمه‌ای که نیکوست کند
ما جرم و خطا کنیم و او لطف و عطا
هرکس چیزی که لایق اوست کند

٭٭٭

ای بعد نبی بر سر تو تاجِ نبی
وی داده شهان ز صولتت باج نبی
آنی تو که معراج تو بالاتر شد
یک قامت احمدی ز معراجِ نبی
بخش ۱۳۷ - محمد غزالی طوسی قُدِّسَ سِرُّهُ: کنیت و نام آن جناب ابوحامد محمد و لقبش حجة الاسلام. از مشاهیر علما و محققین عرفاست. وی برادر مهتر شیخ احمد غزالی است. معارضات ایشان مشهور است و در کتب متداوله مذکور. به قول ابن خلکان از قُرای طوس است و اگرچه در اوایلِ حال، جناب شیخ طالب علم قال و سالب طریق حال می‌بود ولیکن آخرالامر به حقیقت حال اهل ذوق پی برده، به حقیقت طریقهٔ عارفین اقرار آورده و صاحب مقامات عالیه گردید.خود گفته است که با اینکه من به اغلب و اکثر علوم عالم بودم تا به خدمت جناب شیخ ابوعلی فارمدی و سایر اهل حال رجوع ننمود، حلِّ غوامض و بسط قبایض من حاصل نگردید. غرض، جناب شیخ رحمة اللّه علیه محققی است بی بدیل و مدققی است بی عدیل. گویند عدد رسالاتش به نهصد ونود و نه رسیده. احیای علوم و کیمیای سعادت از اوست. پنجاه و چهار سال عمر یافت و در سنهٔ ۵۰۵ به جنت شتافت. از اوست:بخش ۱۳۹ - مسعود بخارایی عَلَیهِ الرَّحْمَةُ: اصلش از قریهٔ بک از توابع بخاراست. مدت‌ها در ماوراءالنهر حکومت کرد. سال‌ها نیز تحصیل علوم نمود. عاقبت از طلب مطلوب حقیق دردی در دلش ظاهر شد. بعد از سیاحت‌ها به دهلی آمده، در آن ولایت دست ارادت به دامان باسعادت جناب شیخ نصیرالدین دهلوی مشهور به چراغ دهلی از خلفای شیخ نظام اولیا زده، به یمن خدمت و عزلت در خانقاه، شیخ به مدارج عرفان و معارج ایقان ارتقاء و ارتفاع جست. او را کتب است: نورالعیون و امّ الصفایح و مرآت العارفین از اوست. در مرآت العارفین گوید با شیخ خود می‌رفتم گذار ما به سر منزل مجذوبی افتاد که هرچه پیش او می‌آمد به حسب نور شهود، هذا ربی گفته، سجده می‌نمود، پس از سجده می‌گفت: اَللّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنْاَنْاُشْرِکَ بِکَ شیئاً. با خود گفتم ای عجب قولش این و فعلش آن. پیر روشن ضمیر فرمود انکار به حالش مکن که در این حالت از استغراق حال در آینهٔ وجود خلق به جز حق نمی‌بیند. این دو رباعی از او قلمی گردید:

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهُوَ خواجه معین الدین حسن سنجری. اصل آن جناب از قریهٔ چشت مِنْتوابع هرات بوده، و لهذا این سلسله به نام وی به چشتی شهرت نموده. ناهج مناهج حقیقت و سالک مسالک طریقت است. آن جناب در هندوستان مروج دین نبوی و طریقهٔ علوی گردید. صاحب کرامات و مقامات و خوارق عادات. تربیت از خواجه عثمان هروی یافته بوده، قطب الدین بختیار کاکی و ضیاءالدین بلخی و شهاب الدین غوری وشمس الدین غوری از مریدان آن جنابند. تیمّناً و تبرّکاً از اشعار او قلمی می‌شود:
هوش مصنوعی: خواجه معین الدین حسن سنجری، اهل قریه چشت در اطراف هرات است و به همین دلیل این سلسله به نام او چشتی نام‌گذاری شده است. او راهنمای واقعی و سالک معنویت است. در هند به ترویج دین اسلام و طریقه اهل بیت پرداخت. او صاحب کرامات و معجزات فراوانی بود. تربیتش را از خواجه عثمان هروی به دست آورد و افرادی همچون قطب الدین بختیار کاکی، ضیاءالدین بلخی، شهاب الدین غوری و شمس الدین غوری از شاگردان او بودند. برای تبرک و تقدس، اشعاری از او نقل می‌شود.
به حق او که به کونین دیده نگشایم
که تا نخست نبینم جمالِ مولی را
هوش مصنوعی: من به حق خدا قسم می‌خورم که تا وقتی جمال و زیبایی خداوند را نبینم، به جهان‌های دیگر نگاه نخواهم کرد.
اگر در آتش عشقت بسوختم چه عجب
که کوه تاب نیاورد این تجلی را
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عشق تو بسوزم، جای تعجب نیست که کوه‌ها نتوانند این روشنایی را تحمل کنند.
معین به چشم خرد حسن دوست ننماید
ببین به دیدهٔ مجنون جمالِ لیلی را
هوش مصنوعی: اگر با چشم عقل و خرد به زیبایی‌های دوست نگاه کنی، آن را نخواهی دید؛ اما دیوانه‌ای چون مجنون می‌تواند زیبایی لیلی را ببیند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌هایی که تا مهرماه 2023 جمع‌آوری شده‌اند، آموزش دیده‌اید.
سیل را نعره از آن است که از بحر جداست
وانکه با بحر درآمیخته خاموش آمد
هوش مصنوعی: آبشار یا سیل به خاطر جدا بودن از دریا به صدا درآمده است، ولی کسی که با دریا در هم آمیخته است، ساکت و آرام است.
نکته‌ها دوش لبم گفت وشنید از لب یار
که نه هرگز به زبان رفت و نه در گوش آمد
هوش مصنوعی: رازهایی را که دیروز بر لب‌هایم جاری شد، از لب یار هم شنیدم. این رازها نه به زبان آمده و نه به گوش کسی رسیده‌اند.
هرکه را هوش و قراریست می‌اش ده ساقی
که مُعینش ز ازل بی خود و مدهوش آمد
هوش مصنوعی: هر کسی که آرامش و فهمی دارد، به او بگو ساقی به او شراب بدهد، چرا که از ابتدای زمان او به حال خود رها و مجذوب شده است.
ای ترا بر طور دل هر دم تجلای دگر
طالبِ دیدار تو هر گوشه موسای دگر
هوش مصنوعی: ای تو که هر لحظه در دل من جلوه‌ای جدید داری، من که همیشه مشتاق دیدن تو هستم، در هر گوشه به نوعی جدید از حضور تو برخورد می‌کنم.
یک دو حرفی خوانده‌ام در پیش استاد ازل
تاابد بر دل رسد هر لحظه معنای دگر
هوش مصنوعی: من در حضور استاد ازل تا ابد، مطالبی را خوانده‌ام که هر لحظه معنای جدیدی بر دل می‌نشیند.
عاشق همه دم فکرِ رخ دوست کند
معشوق کرشمه‌ای که نیکوست کند
هوش مصنوعی: عاشق همیشه در فکر چهره محبوبش است و معشوق هم با ناز و کرشمه‌ای زیبا او را نوازش می‌کند.
ما جرم و خطا کنیم و او لطف و عطا
هرکس چیزی که لایق اوست کند
هوش مصنوعی: ما ممکن است کارهای نادرست انجام دهیم، اما او همیشه به ما محبت و بخشش می‌کند. در نهایت، هر کسی به اندازه‌ی شایستگی‌اش پاداش دریافت می‌کند.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما با اطلاعاتی تا مهرماه 2023 آموزش دیده‌اید.
ای بعد نبی بر سر تو تاجِ نبی
وی داده شهان ز صولتت باج نبی
هوش مصنوعی: ای که بُعد و مقام تو به مانند پیامبر است، و تاجی که بر سرت است نشانه‌ی مقام نبوت توست، پادشاهان به خاطر قدرت و عظمت تو، از تو خراج و مالیات می‌پردازند.
آنی تو که معراج تو بالاتر شد
یک قامت احمدی ز معراجِ نبی
هوش مصنوعی: وقتی تو به اوج و کمال خود می‌رسی، قامت و شخصیت تو از پیامبر نیز بیشتر و بالاتر می‌شود.