گنجور

بخش ۱۳۶ - مجدالدین بغدادی

وهو ابوسعید شرف بن مؤید بن ابوالفتح بغدادی. بعضی او را از بغدادک خوارزم شمرده‌اند. مرید حضرت شیخ نجم الدین کبری است. وقتی در حالت سکر و غلبهٔ حال گفته که بیضهٔ بط بودیم بر کنار دریا افتاده و شیخ ما مرغی بود ما را در زیر بال گرفت تا از بیضه بیرون آمدیم و چون بیضهٔ بط بودیم ما به دریا رفتیم و شیخ ما به ساحل ماند. شیخ نجم الدین این سخن شنود و متغیر شد. گفت: در دریا میراد. مجدالدین عذر خواست. شیخ فرمود ایمان به سلامت بردی، اما سر سپردی. مصداق این مقال این که شیخ مجدالدین را به حکم سلطان محمد خوارزم شاه در دجله انداخته، هلاک کردند و شیخ نجم الدین پس از اطلاع، خوارزم شاه را نفرین کرد و فتنهٔ چنگیزی ظاهر شد و سرها در سَرِ سَرِ مجدالدین بر باد رفت و خود نجم الدین هم در آن فتنه شهید شد. چنانکه تفصیل آن در کتب ثبت است. شهادت شیخ مجدالدین در سنهٔ ۶۰۶ اتفاق افتاد. این چند رباعی منسوب به آن جناب است:

فردا که شود مدت عالم کم و کاست
سرها همه از خاک برآید چپ و راست
بیچاره تنِ شهیدِ من غرقه به خون
از خاکِ سر کویِ تو خواهد برخاست

٭٭٭

از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سر نشترِ عشق بر رگِ روح زدند
یک قطره فرو چکید و نامش دل شد

٭٭٭

شمعی است رخِ خوب تو پروانه منم
دل خویشِ غم تواست و بیگانه منم
زنجیر سر زلف تو بر گردن تست
در گردنِ من فکن که دیوانه منم

این رباعی که نوشته خواهد شد صاحب آتشکده در احوال شمس الدین محمد به نام مجدالدین یزدی نوشته. آنچه از نفحات و مجالس العشاق و مجالس المؤمنین و سایر کتب معلوم شد از جناب شیخ مجدالدین است:

در بحر محیط غوطه خواهم خوردن
یا غرق شدن یا گهری آوردن
کار تو مخاطره است خواهم کردن
یا سرخ کنم روی بدان یا گردن
بخش ۱۳۵ - مُحْی الدِّین اندلسی عَلَیهِ الرَّحمةُ: وَهُوَ أَوْحَدُ الْمُوَحِّدیْنَ مُحْی الدِّیْنِ مُحَمَّدُ بنُ علّی العربیّ الطائیّ الحاتَمِیّ الأَنْدَلُسِیِّ. اندُلس به ضم اول و ثالث و لام و سکون سین، نام شهری است در حدودِ مغرب و شیخ از اعاظم محققین و از اماجد موحدین است. قاضی نوراللّه شوشتری در مجالس المؤمنین نوشته که خرقهٔ وی به یک واسطه به حضرت خضر می‌رسد و آنچه بر مؤلّف این کتاب معلوم شده و در صورت شجرهٔ سلسلهٔ ارادت و اجازت دیده، وی مرید شیخ ابوالحسن علی از خلفای شیخ محی الدین عبدالقادر جیلانی است و سلسلهٔ ایشان به واسطهٔ معروف کرخی به حضرت امام ثامن علی بن موسی الرضا علیه التحیّة و الثنّا می‌رسد و آنچه ازتصریحات اکابر است قدوهٔ قائلین به وحدت وجود جناب شیخ بوده. او گفته که وجود مطلق حق است و به این سخن برخی از عرفا و جمعی از علما وی را تکفیر نموده‌اند. زیرا که کلام او را حمل نموده‌اند به اینکه جناب اقدس الهی را کلی طبیعی یا مثل او می‌داند وممکنان را افراد او می‌شمرد. تَعالَی عَنْذلکَ عُلُّواً کَبیراً. جناب شیخ علاء الدّولهٔ سمنانی در حواشی فتوحات به وی گفته: اَیُّها الصِدّیقُ وَاَیُّها الْوَلیُّ واَیُهّا العارفُ الْحَقّانیِّ خطاب کرده. اما در آنکه حق را وجود مطلق گفته، بر وی برآشفته و در میان او شیخ عبدالرزاق کاشی در این باب مکتوب‌ها رد و بدل شده که مشهور است. و در اغلب کتب خاصه نفحات صورت آن مسطور است. مجملاً جمعی از اهل حال را در این مسأله قال است و همانا آنچه علاءالدوله و امثال او فهم کرده‌اند مراد شیخ نبوده است و ازعبارات مقدّمهٔ فتوحات معلوم می‌شود که شیخ به غایت تنزیه ذات قائل است و از آن اشارات است: تَعالی أَنْتَحِلَّهُ الْحَوادِثُ اَوْیَحِلَّها و طَرِیْقُهُ أَسْلَمُ. واحد دانستن وجود ومتعدددانستن موجود است. لهذا جمعی کثیر از متأخرین این طریقه را قبول و به ذوق المتألهین موسوم ساخته‌اند. یافعی در ارشاد گفته که شیخ عزالدین عبدالسلام دمشقی گفتی که شیخ زندیق است. اتفاقاً روزی صحبت قطب در میان بود. یاران گفتند که ما خواهیم که قطب را دیده باشیم و اشاره به شیخ محی الدین کرد. گفتند تو در وی طعن می‌کردی. گفت: آن از بابت نگه‌داری ظاهر شرع است. ولادتش در سنهٔ ستین و خمس مائه و وفاتش در سنهٔ ثلث و ثلاثین و ستّمائه. مضجعش در ظاهر دمشق است که اکنون به صالحیه معروف است. تألیفات مجملاً و کتبش بین العرفا مشهور و این ابیات از اوست:بخش ۱۳۷ - محمد غزالی طوسی قُدِّسَ سِرُّهُ: کنیت و نام آن جناب ابوحامد محمد و لقبش حجة الاسلام. از مشاهیر علما و محققین عرفاست. وی برادر مهتر شیخ احمد غزالی است. معارضات ایشان مشهور است و در کتب متداوله مذکور. به قول ابن خلکان از قُرای طوس است و اگرچه در اوایلِ حال، جناب شیخ طالب علم قال و سالب طریق حال می‌بود ولیکن آخرالامر به حقیقت حال اهل ذوق پی برده، به حقیقت طریقهٔ عارفین اقرار آورده و صاحب مقامات عالیه گردید.خود گفته است که با اینکه من به اغلب و اکثر علوم عالم بودم تا به خدمت جناب شیخ ابوعلی فارمدی و سایر اهل حال رجوع ننمود، حلِّ غوامض و بسط قبایض من حاصل نگردید. غرض، جناب شیخ رحمة اللّه علیه محققی است بی بدیل و مدققی است بی عدیل. گویند عدد رسالاتش به نهصد ونود و نه رسیده. احیای علوم و کیمیای سعادت از اوست. پنجاه و چهار سال عمر یافت و در سنهٔ ۵۰۵ به جنت شتافت. از اوست:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهو ابوسعید شرف بن مؤید بن ابوالفتح بغدادی. بعضی او را از بغدادک خوارزم شمرده‌اند. مرید حضرت شیخ نجم الدین کبری است. وقتی در حالت سکر و غلبهٔ حال گفته که بیضهٔ بط بودیم بر کنار دریا افتاده و شیخ ما مرغی بود ما را در زیر بال گرفت تا از بیضه بیرون آمدیم و چون بیضهٔ بط بودیم ما به دریا رفتیم و شیخ ما به ساحل ماند. شیخ نجم الدین این سخن شنود و متغیر شد. گفت: در دریا میراد. مجدالدین عذر خواست. شیخ فرمود ایمان به سلامت بردی، اما سر سپردی. مصداق این مقال این که شیخ مجدالدین را به حکم سلطان محمد خوارزم شاه در دجله انداخته، هلاک کردند و شیخ نجم الدین پس از اطلاع، خوارزم شاه را نفرین کرد و فتنهٔ چنگیزی ظاهر شد و سرها در سَرِ سَرِ مجدالدین بر باد رفت و خود نجم الدین هم در آن فتنه شهید شد. چنانکه تفصیل آن در کتب ثبت است. شهادت شیخ مجدالدین در سنهٔ ۶۰۶ اتفاق افتاد. این چند رباعی منسوب به آن جناب است:
هوش مصنوعی: ابوسعید شرف بن مؤید بن ابوالفتح بغدادی یکی از شخصیت‌های مهم است که برخی او را از بغدادک خوارزم دانسته‌اند. او شاگرد شیخ نجم الدین کبری بود و در حالتی خاص بیان کرد که در گذشته مانند بیضه‌ای از بط در کنار دریا بوده و شیخ، به عنوان مرشدش، او را زیر بال خود گرفته بود تا از آن بیضه خارج شود. حال آنکه او به دریا رفت و شیخ بر ساحل ماند. وقتی شیخ نجم الدین این سخن را شنید، از آن ناراحت شد و به مجدالدین گفت که ایمان خود را حفظ کرده‌ای اما تسلیم شده‌ای. در نهایت، مجدالدین به دستور سلطان محمد خوارزم شاه به دریا انداخته شد و جان سپرد. پس از این حادثه، نجم الدین خوارزم شاه را نفرین کرد و فتنه‌ای به نام چنگیزی به وقوع پیوست که جان‌های زیادی را گرفت و خود شیخ نجم الدین نیز در این فتنه کشته شد. شهادت او در سال ۶۰۶ هجری رخ داد و تعدادی رباعی به او نسبت داده شده است.
فردا که شود مدت عالم کم و کاست
سرها همه از خاک برآید چپ و راست
هوش مصنوعی: روز قیامت که فرا برسد، زمانه به پایان خود نزدیک می‌شود و همه انسان‌ها از خاک برمی‌خیزند، چه از سمت راست و چه از سمت چپ.
بیچاره تنِ شهیدِ من غرقه به خون
از خاکِ سر کویِ تو خواهد برخاست
هوش مصنوعی: بدبختی بدن شهید من که از خونش غرق شده، از خاک سر کوی تو برخواهد خاست.
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
هوش مصنوعی: عشق همچون شبنمی بر خاک انسان نشسته و باعث شکوفایی و زیبایی آن شده است و به دنبال آن، آشفتگی‌ها و هیجان‌های زیادی در دنیا به وجود آمده است.
سر نشترِ عشق بر رگِ روح زدند
یک قطره فرو چکید و نامش دل شد
هوش مصنوعی: عشق مانند یک نشتر بر رگ‌های روح تاثیر می‌گذارد و از آن یک قطره می‌چکد که نامش دل است.
شمعی است رخِ خوب تو پروانه منم
دل خویشِ غم تواست و بیگانه منم
هوش مصنوعی: چهره زیبا تو مانند شمعی می‌درخشد و من مانند پروانه‌ای هستم که به سوی آن می‌روم. دل من پر از غم توست و در عین حال، همچنان از تو جدا و بیگانه هستم.
زنجیر سر زلف تو بر گردن تست
در گردنِ من فکن که دیوانه منم
هوش مصنوعی: زنجیر موی تو به دور گردن توست، اما می‌توانی آن را به گردن من بگذاری چون من دیوانه‌ات هستم.
این رباعی که نوشته خواهد شد صاحب آتشکده در احوال شمس الدین محمد به نام مجدالدین یزدی نوشته. آنچه از نفحات و مجالس العشاق و مجالس المؤمنین و سایر کتب معلوم شد از جناب شیخ مجدالدین است:
هوش مصنوعی: این رباعی که در ادامه آورده می‌شود، توسط صاحب آتشکده درباره وضعیت شمس‌الدین محمد و به نام مجدالدین یزدی نوشته شده است. اطلاعاتی که از کتاب‌های نفحات، مجالس العشاق، مجالس المؤمنین و سایر منابع به دست آمده، مربوط به جناب شیخ مجدالدین می‌باشد.
در بحر محیط غوطه خواهم خوردن
یا غرق شدن یا گهری آوردن
هوش مصنوعی: می‌خواهم در دنیای وسیع غرق شوم، یا ممکن است در آن نابود شوم، یا شاید چیزی باارزش به دست آورم.
کار تو مخاطره است خواهم کردن
یا سرخ کنم روی بدان یا گردن
هوش مصنوعی: این کار ریسک زیادی دارد. می‌خواهم یا با دلیری به انجامش بپردازم یا با شرمندگی از آن کناره‌گیری کنم.