گنجور

بخش ۱۳۲ - کاتبی ترشیزی

نامش محمدبن عبداللّه، از علوم صوریه و معنویه آگاه. از شعرای مشهور و از معاصرین تیمور به خدمت سید شهید سید سیمی رسید و ارادتش گزید و به تجرید کوشید و بادهٔ توحید نوشید. بر مواقف واقف و به معارف عارف گردید. در مناقب و حقایق اشعار آبدار فرمود. مثنوی ذوبحرین و ذوقافیتین موسوم به مجمع البحرین منظوم کرده و مثنوی دیگر مُسمّی به محب و محبوب به قید نظم آورده. دیوانی نیز دارد. غرض، از ارباب سلوک و عرفان و اصحاب مجاهده و ایقان بود و در سنهٔ ۸۳۸ در استرآباد رحلت نمود. چند بیتی از مثنوی و غزلیاتش قلمی می‌شود:

ای شده از قدرت تو ماء و طین
لوحهٔ دیباچهٔ دنیا و دین
قهر تو بی برگیِ ساز جهان
پیشِ تو پیدا همه رازِ نهان
طالبِ تو از همه دارد فراغ
در شب تار از جگر آرد چراغ
مسکن عشاق تو شهرِ بلاست
شربتِ مشتاق تو زهرِ فناست
طالبِ این گلشن دنیا مباش
خاره‌یی اندر رهِ عُقبی مباش
در گذر از لالهٔ باغ امل
سوزش دل بنگر و داغ اجل
واصل انسان همه پیچ است و پیچ
حاصلِ دوران همه هیچ است هیچ
حاتم و آن بخشش عامش کجاست
طی شده آن نامه و نامش هباست
نسخهٔ این عالم کل را بمان
نامهٔ پیچ و خم دل را بخوان
بادهٔ این مصطبه قهر است و بس
شربت این مشربه زهر است و بس
غزلیات
ما کاروانی‌ایم و جهان کاروانسراست
در کاروانسرا نکند کاروان سرا

٭٭٭

هیچ کس یک سرِ مو از دهنت آگه نیست
دم از آنجا نتوان زد که سخن را ره نیست

٭٭٭

چو خیر و شر نه به دست منست یک سر موی
اگر ثواب ندارم مرا گناهی نیست

٭٭٭

دلا جان باختن دعوی مکن چندان که یار آید
شود معلوم کار هرکسی چون وقت کار آید

٭٭٭

ز چشم اهل نظر کسب کن حیات ابد
که آبِ خضر ازین جویبار می‌گذرد

٭٭٭

پیِ درد تو مهمانخانه‌ای ساخت
چو برهم زد قضا آب و گِل من

٭٭٭

آن گنج که جستم ز کسان درگه و بی گاه
بی منت کس یافتم المنّةُ لِلّه

٭٭٭

پس از هلاک چو هر ذره‌ام فتد جایی
بود به مهر تو هر ذره را تماشایی

٭٭٭

جانم فدای آنکه شد جانش فدای چون تویی
گر جان فدا سازد کسی باری برای چون تویی
بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی: نام شریف آن جناب محمد و شیخعلی نیز گفته‌اند و از قدمای مشایخ بوده است و در خدمت و صحبت اصحاب کمال اکتساب علوم معنوی نموده. صاحب تاریخ گزیده او را از مریدان شیخ عبداللّه خفیف شیرازی دانسته و برادر پیر حسین شیروانی شمرده. گویند سببِ هدایت وی آن بوده که به دختر پادشاه زمان خود عاشق شد و چون به هیچ وجه وصال منظور به جهت وی متصور و ممکن نبود از روی مصلحت در کوه خارج شهر به عبادت و صلاح مشغول شد. اهالی شهر از حالت و طاعت او خبر یافتند و به تواتر صیت زهد او گوشزد سلطان شد. سلطان به صومعهٔ او رفته و اعتقادی به او به هم رسانید. او را به مصاهرت خود تکلیف نمود. چو چاشنی عبادت و ایمان در مذاق آن جناب شیرین آمده و تقلیدش به تحقیق بدل شده بود، از قبول ابا نمود و قرب معشوق حقیقی را بر وصل محبوب مجازی اختیار نمود. بِناءً عَلیه پایهٔ معرفت و عبادت آن جناب به مدارج اقصی و معارج اعلی رسید و جذبهٔ محبت آن عاشق صادق محبوب صوری خود را به جانب خود کشید. گویند که هر دو در آن کوه به عبادت مشغول بودند تا در سنهٔ ۴۴۲ رحلت نمودند. لهذا به بابای کوهی مشهور است. سعدی در بوستان می‌گوید: شنیدی که بابای کوهی چه گفت.بخش ۱۳۳ - لطف اللّه نیشابوری: اسم شریفش مولانا لطف اللّه. سالکی است صاحب جاه در زمان امیر تیمور و شاهرخ میرزا بوده. جناب شاه نورالدین نعمت اللّه را ملاقات نموده. شیخ آذری طوسی در جواهرالاسرار یکی از رباعیات مصنوعهٔ وی را نگاشته. در قدم گاه امام ثامن ضامنؑزاویه‌ای داشته، در سنهٔ ۷۸۶ وفات یافت و به روضهٔ رضوان شتافت. غالب اشعارش در مدایح ائمهٔ اطهار است:

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نامش محمدبن عبداللّه، از علوم صوریه و معنویه آگاه. از شعرای مشهور و از معاصرین تیمور به خدمت سید شهید سید سیمی رسید و ارادتش گزید و به تجرید کوشید و بادهٔ توحید نوشید. بر مواقف واقف و به معارف عارف گردید. در مناقب و حقایق اشعار آبدار فرمود. مثنوی ذوبحرین و ذوقافیتین موسوم به مجمع البحرین منظوم کرده و مثنوی دیگر مُسمّی به محب و محبوب به قید نظم آورده. دیوانی نیز دارد. غرض، از ارباب سلوک و عرفان و اصحاب مجاهده و ایقان بود و در سنهٔ ۸۳۸ در استرآباد رحلت نمود. چند بیتی از مثنوی و غزلیاتش قلمی می‌شود:
هوش مصنوعی: محمد بن عبداللّه، فردی با دانش در علوم ظاهری و باطنی بود. او یکی از شاعران معروف و معاصر تیمور بود که به محضر سید شهید سید سیمی رسید و به او ارادت ورزید. او به کسب معرفت و شناخت حقایق پرداخت و اشعاری پرمحتوا و دلنشین سرود. از جمله آثارش مثنوی «ذوبحرین» و «ذوقافیتین» و همچنین مثنوی دیگری به نام «محب و محبوب» است. او دیوانی نیز داشته و در عرصه سلوک و عرفان و مجاهدت تلاش کرده است. در سال ۸۳۸ هجری در استرآباد وفات یافت. برخی از اشعار و غزلاتش همواره به یاد می‌ماند.
ای شده از قدرت تو ماء و طین
لوحهٔ دیباچهٔ دنیا و دین
هوش مصنوعی: تو با قدرت خود، آب و گل را به گونه‌ای شکل داده‌ای که لوح زیبای دنیا و دین را ترسیم کند.
قهر تو بی برگیِ ساز جهان
پیشِ تو پیدا همه رازِ نهان
هوش مصنوعی: خشم تو باعث می‌شود که دنیا بدون هیچ تزیین و زینتی به خود بگیرد و همه رازها و اسرار در مقابل تو نمایان شود.
طالبِ تو از همه دارد فراغ
در شب تار از جگر آرد چراغ
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی توست، در دل شب تار می‌تواند از درد و رنجش، نوری بسازد.
مسکن عشاق تو شهرِ بلاست
شربتِ مشتاق تو زهرِ فناست
هوش مصنوعی: محل زندگی عاشقان، سرزمین زحمت و درد است و نوشیدنی خواهان تو همانند زهر فنا و زوال است.
طالبِ این گلشن دنیا مباش
خاره‌یی اندر رهِ عُقبی مباش
هوش مصنوعی: به دنبال خوشی‌ها و زیبایی‌های دنیا نباش، مانند یک خار در مسیر آخرت نمان.
در گذر از لالهٔ باغ امل
سوزش دل بنگر و داغ اجل
هوش مصنوعی: در مسیر گل‌های لالهٔ باغ امید، بر زخم دل و نشانه‌های حتمی مرگ توجه کن.
واصل انسان همه پیچ است و پیچ
حاصلِ دوران همه هیچ است هیچ
هوش مصنوعی: انسان پیچی است که در زندگی‌اش به دوران مختلف می‌رسد و در نهایت، همه این تجربه‌ها و پیچیدگی‌ها در واقع به هیچ معنا نمی‌انجامد.
حاتم و آن بخشش عامش کجاست
طی شده آن نامه و نامش هباست
هوش مصنوعی: حاتم و بخشندگی معروف او کجا رفته است؟ نامه و یاد او فراموش شده و بی‌اهمیت است.
نسخهٔ این عالم کل را بمان
نامهٔ پیچ و خم دل را بخوان
هوش مصنوعی: نسخه‌ای که برای تمام این عالم وجود دارد، مانند نامه‌ای است که باید چگونگی و پیچ و خم‌های دل را در آن بخوانی.
بادهٔ این مصطبه قهر است و بس
شربت این مشربه زهر است و بس
هوش مصنوعی: این نوشیدنی که در این مکان وجود دارد، فقط نابودکننده است و هیچ چیزی دیگر ندارد. این لیوان، تنها زهر را در خود جا داده است و هیچ فایده‌ای در آن نیست.
ما کاروانی‌ایم و جهان کاروانسراست
در کاروانسرا نکند کاروان سرا
هوش مصنوعی: ما مانند کاروانی هستیم و جهان همانند یک کاروانسرا است؛ در این کاروانسرا، کاروان هرگز نمی‌تواند سکونت کند.
هیچ کس یک سرِ مو از دهنت آگه نیست
دم از آنجا نتوان زد که سخن را ره نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از نیت و مقصود تو چیزی نمی‌داند، پس نمی‌توانی از جایی که شناختی نیست، سخن بگویی.
چو خیر و شر نه به دست منست یک سر موی
اگر ثواب ندارم مرا گناهی نیست
هوش مصنوعی: خیر و شر به دست من نیست و من نمی‌توانم آن‌ها را کنترل کنم. اگر نتوانم از کارهای خوب بهره‌مند شوم، پس در قبال کارهای بد نیز مسئولیتی ندارم.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما براساس داده‌ها تا دسامبر 2023 آموزش دیده‌اید.
دلا جان باختن دعوی مکن چندان که یار آید
شود معلوم کار هرکسی چون وقت کار آید
هوش مصنوعی: ای دل، در تلاش برای نشان دادن خودت نباش، زیرا وقتی یار بیاید، واقعیات کار هر کس مشخص خواهد شد. پس ممکن است به زودی حقیقت خود را نشان دهد.
ز چشم اهل نظر کسب کن حیات ابد
که آبِ خضر ازین جویبار می‌گذرد
هوش مصنوعی: از دیدگاه بینش‌مندان، برای به دست آوردن زندگی جاودان، باید از چشمان آن‌ها بهره‌برداری کنی؛ زیرا دانش و حکمت مانند آب خضر از این جویبار می‌گذرد.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌هایی که تا outubro 2023 موجود است، آموزش دیده‌اید.
پیِ درد تو مهمانخانه‌ای ساخت
چو برهم زد قضا آب و گِل من
هوش مصنوعی: به خاطر درد تو، جایی برای میزبانی برپا کردم، اما سرنوشت با خواست من بازی کرد و همه چیز را بر هم ریخت.
آن گنج که جستم ز کسان درگه و بی گاه
بی منت کس یافتم المنّةُ لِلّه
هوش مصنوعی: من آن گنجی را که از دیگران جستجو می‌کردم، در جایی بدون زمان و در احوال خاصی پیدا کردم و بدون هیچ‌گونه درخواست یا تکیه بر کسی، فقط به لطف و رحمت خداوند به آن دست یافتم.
پس از هلاک چو هر ذره‌ام فتد جایی
بود به مهر تو هر ذره را تماشایی
هوش مصنوعی: زمانی که من از بین بروم و هر بخش از وجودم به جایی برسد، هر یک از این بخش‌ها به خاطر محبت تو، باید دیدنی و تماشایی باشد.
٭٭٭
هوش مصنوعی: شما بر اساس داده‌های موجود تا مهر 1402 آموزش دیده‌اید.
جانم فدای آنکه شد جانش فدای چون تویی
گر جان فدا سازد کسی باری برای چون تویی
هوش مصنوعی: دوست دارم جانم را فدای کسی کنم که جانش را فدای تو کرده است. اگر کسی بخواهد جانش را قربان کند، حتماً برای کسی چون توست.