گنجور

بخش ۱۰۴ - علاء الدّولهٔ سمنانی قُدِّسَ سِرُّهُ

وهو شیخ رکن الدین علاء الدوله احمدبن محمد البیابانکی. در عهد شباب جذبه‌ای از جذبات الهیه به او رسید و از ملازمت استعفا گزید، به عبادات و ریاضات مشغول شد. دستِ ارادت به شیخ محمد دهستانی داد و پایِ صحبت به مجلس شیخ عبدالرحمن اسفرائینی نهاد. در مدّتِ شانزده سال صد و چهل اربعین برآورد. از سایر اوقات مختلفه نیز صد و سی اربعین به سر آورد. صاحب مجالس المؤمنین نوشته که در مدت هفتاد و هفت سال عمر دویست و هفتاد اربعین مجاهده نمود. با شیخ کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در مسئلهٔ توحید وجودی و شهودی و مطاعن صاحب فتوحات معارضه نمود. مکاتیب ایشان در نفحات مسطور است. وفات شیخ در سنهٔ ۷۳۶ اتفاق افتاده. این رباعیات از آن جناب است:

رباعیّات
این ذوق و سماع ما مجازی نبود
وین وجد که می‌کنیم بازی نبود
با بی خبران بگو که ای بی خردان
بیهوده سخن به این درازی نبود

٭٭٭

گفتم که ز غصه مشکلی بنویسم
وز محنت هجر حاصلی بنویسم
کو دل که بدو حال دلی شرح دهم
کو دست کزو درد دلی بنویسم

٭٭٭

این من نه منم اگر منی هست تویی
ور در برِ من پیرهنی هست تویی
در راه غمت نه تن به من ماند و نه جان
ور زانکه مرا جان و تنی هست تویی

٭٭٭

صد خانه اگر به طاعت آباد کنی
زان به نبود که خاطری شاد کنی
گر بنده کنی به لطف آزادی را
به زانکه هزار بنده آزاد کنی
بخش ۱۰۳ - عین القضات همدانی قُدِّسَ سِرُّه: فاضلی است گرانمایه و کاملی است بلند پایه. ابوالفضایل محمدبن عبداللّه میانجئی نام و لقب اوست. شیخ احمد غزالی او را به محبوبیت تربیت کرده. رسالهٔ سوانح العشاق را به محبت وی به قید تصنیف درآورده. شیخ را شراب زنجبیلی جذبه بر نشاء کافوری سلوک غالب و رهایی طایر لاهوتی روح را از قفس ناسوتی جسم طالب بوده. در کتب این طایفه آمده که به دعای وی احیاء و امانت حاصل شده. خود نیز در تمهیدات بیان می‌کند. آخرالامر او را به دعوی الوهیت متهم ساخته. محضری بر قتلش پرداخته. به سعی ابوالقاسم درگزینی وزیر خلیفه پوست او را کندند، در مدرسهٔ خودش بردار کرده، پس از آن به زیر آورده، در بوریای به نفت آلوده پیچیده، سوختند. چنانکه خود گفته است:بخش ۱۰۵ - علی همدانی قُدِّسَ رُوْحُهُ: وهو سیدالاجل سید علی بن شهاب الدین محمد. نسب شریفش به چند واسطه به حضرت امام همام زین العابدینؑمنتهی می‌شود جناب میر از دوازده سالگی سالک مسلک سلوک شد. دستِ ارادت به شیخ شرف الدین محمود عبداللّه مزدقانی مرید شیخ علاء الدوله سمنانی داد و کسب طریقت در پیش تقی الدین علی دوستی سمنانی کرد. جامع علوم ظاهر و باطن گشت. سه نوبت ربع مسکون را سیاحت نمود. گویند به صحبت هزار و چهارصد نفر از اولیاءاللّه رسید. غریب‌تر اینکه چهارصد تن را در یک مجلس دید. احوال و اقوالش در کتاب خلاصة المناقب مندرج است. بالاخره در ماوراءالنهر به بلایی درگذشت. نعشش را به ختلان نقل نمودند. مدت عمرش هفتاد و سه سال و وفاتش در سنهٔ ۷۸۶. از اوست:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وهو شیخ رکن الدین علاء الدوله احمدبن محمد البیابانکی. در عهد شباب جذبه‌ای از جذبات الهیه به او رسید و از ملازمت استعفا گزید، به عبادات و ریاضات مشغول شد. دستِ ارادت به شیخ محمد دهستانی داد و پایِ صحبت به مجلس شیخ عبدالرحمن اسفرائینی نهاد. در مدّتِ شانزده سال صد و چهل اربعین برآورد. از سایر اوقات مختلفه نیز صد و سی اربعین به سر آورد. صاحب مجالس المؤمنین نوشته که در مدت هفتاد و هفت سال عمر دویست و هفتاد اربعین مجاهده نمود. با شیخ کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در مسئلهٔ توحید وجودی و شهودی و مطاعن صاحب فتوحات معارضه نمود. مکاتیب ایشان در نفحات مسطور است. وفات شیخ در سنهٔ ۷۳۶ اتفاق افتاده. این رباعیات از آن جناب است:
هوش مصنوعی: شیخ رکن الدین علاء الدوله احمد بن محمد بیابانکی، در جوانی تحت تأثیر حالات روحانی قرار گرفت و از زندگی عادی خود کناره‌گیری کرد تا به عبادت و ریاضت بپردازد. او به شیخ محمد دهستانی ارادت ورزید و در محفل شیخ عبدالرحمن اسفرائینی شرکت کرد. در طول شانزده سال، صد و چهل بار به تجمعات روحانی رفت و همچنین در زمان‌های دیگر نیز صد و سی بار به این محافل پیوست. طبق نوشته‌های صاحب مجالس المؤمنین، او در طول ۷۷ سال عمر خود، دویست و هفتاد بار به مجاهده پرداخته است. او با شیخ کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در مسأله توحید وجودی و شهودی بحث کرد و نوشتارهای ایشان در کتاب نفحات ثبت شده است. در سال ۷۳۶ هجری قمری به دیار باقی شتافت. این رباعیات نیز از ایشان است:
این ذوق و سماع ما مجازی نبود
وین وجد که می‌کنیم بازی نبود
هوش مصنوعی: ما این شادی و شور و نشاط را به صورت حقیقی و عمیق تجربه می‌کنیم و این حالتی که داریم، تنها یک بازی و تظاهر نیست.
با بی خبران بگو که ای بی خردان
بیهوده سخن به این درازی نبود
هوش مصنوعی: به افراد نادان بگو که این گفتگوهای طولانی بی‌فایده است و لازم نیست.
گفتم که ز غصه مشکلی بنویسم
وز محنت هجر حاصلی بنویسم
هوش مصنوعی: گفتم که از اندوه و غم‌ها چیزی بنویسم و از درد جدایی نتیجه‌ای داشته باشم.
کو دل که بدو حال دلی شرح دهم
کو دست کزو درد دلی بنویسم
هوش مصنوعی: کجاست آن دل که با او حال دلم را بیان کنم؟ کجاست آن دستی که بتواند درد دلم را بنویسد؟
این من نه منم اگر منی هست تویی
ور در برِ من پیرهنی هست تویی
هوش مصنوعی: این من که هستم، واقعاً من نیستم. اگر کسی هست که من نامیده می‌شود، آن تویی. و اگر در کنار من لباسی وجود دارد، آن هم از آن توست.
در راه غمت نه تن به من ماند و نه جان
ور زانکه مرا جان و تنی هست تویی
هوش مصنوعی: در مسیر غم تو، نه جسمی برای من باقی مانده و نه روحی، زیرا تمام وجودم، جان و تنم، تو هستی.
صد خانه اگر به طاعت آباد کنی
زان به نبود که خاطری شاد کنی
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که خانه‌های زیادی را بر اساس فرمانبری بسازی، این کار به اندازه‌ای نیست که بتوانی دل کسی را شاد کنی.
گر بنده کنی به لطف آزادی را
به زانکه هزار بنده آزاد کنی
هوش مصنوعی: اگر تو به لطف و کرامت خود یک بنده را آزاد کنی، این کار برترین کار است، زیرا ارزش آن از آزادی هزاران بنده دیگر بیشتر است.