گنجور

بخش ۱۰۳ - عین القضات همدانی قُدِّسَ سِرُّه

فاضلی است گرانمایه و کاملی است بلند پایه. ابوالفضایل محمدبن عبداللّه میانجئی نام و لقب اوست. شیخ احمد غزالی او را به محبوبیت تربیت کرده. رسالهٔ سوانح العشاق را به محبت وی به قید تصنیف درآورده. شیخ را شراب زنجبیلی جذبه بر نشاء کافوری سلوک غالب و رهایی طایر لاهوتی روح را از قفس ناسوتی جسم طالب بوده. در کتب این طایفه آمده که به دعای وی احیاء و امانت حاصل شده. خود نیز در تمهیدات بیان می‌کند. آخرالامر او را به دعوی الوهیت متهم ساخته. محضری بر قتلش پرداخته. به سعی ابوالقاسم درگزینی وزیر خلیفه پوست او را کندند، در مدرسهٔ خودش بردار کرده، پس از آن به زیر آورده، در بوریای به نفت آلوده پیچیده، سوختند. چنانکه خود گفته است:

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته‌ایم
وان هم به سه چیزِ کم بها خواسته‌ایم
گر دوست چنین کند که ما خواسته‌ایم
ما آتش و نفت و بوریا خواسته‌ایم

در کتاب تمهیدات گوید: بعضی از سالکان این راه در مقام بیهوشی گمان برده‌اند که مساوی الطرفین شده‌اند. چون صفرا غالب بود زنّار بستند و اناالحق گویان بردارِ فنا برآمدند. بعضی طعمهٔ شمشیر شدند و بعضی را سوختند و با فقیر نیز همین آش در کاسه است و من خود از خدا خواسته‌ام. دریغا هنوز دور است کی باشد و کی. غرض، شیخی است عیسوی مشرب و منصوری مذهب. شهادتش در سنهٔ ۵۳۳ واقع گردیده. آن جناب را تصانیف عالیه است مِن جمله رسالهٔ لوایح و کتاب زبدة الحقایق که به تمهیدات معروف است. از آن جناب است:

رباعی
بیش نه آن کت به چشم بیشتر آید
بیش نه آن کس که از تو پیش تر آید
بیشی و پیشی به دانش است و توانش
از دل پاک آید آن نه از پدر آید

٭٭٭

در کوی امید منزلی باید و نیست
در کشتهٔ عشق حاصلی باید و نیست
گفتی که به صبر کار تو نیک شود
با صبر تو دانی که دلی باید و نیست

٭٭٭

ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر
بردی دل و جان نام و نشان نیز ببر
گر هیچ اثر بماند از من به جهان
تأخیر روا مدار و آن نیز ببر

٭٭٭

در انجمنی نشسته دیدم دوشش
نتوانستم گرفت در آغوشش
صد بوسه زدم به زلف عنبر پوشش
یعنی که حدیث می‌کنم در گوشش

٭٭٭

بستردنی است آنچه بنگاشته‌ایم
افکندنی است آنچه بفراشته‌ایم
سودا بوده است آنچه پنداشته‌ایم
دردا که به هرزه عمر بگذاشته‌ایم
بخش ۱۰۲ - علی رامتینی بخارایی علیه الرحمه: نامش علی النّساج ملقب به خواجه عزیزان. از اهل رامتین مِنْمضافات بخارا و از اعاظم طبقهٔ نقشبندیه. مرید خواجه فغنوی. مولوی در مدح او فرموده است:بخش ۱۰۴ - علاء الدّولهٔ سمنانی قُدِّسَ سِرُّهُ: وهو شیخ رکن الدین علاء الدوله احمدبن محمد البیابانکی. در عهد شباب جذبه‌ای از جذبات الهیه به او رسید و از ملازمت استعفا گزید، به عبادات و ریاضات مشغول شد. دستِ ارادت به شیخ محمد دهستانی داد و پایِ صحبت به مجلس شیخ عبدالرحمن اسفرائینی نهاد. در مدّتِ شانزده سال صد و چهل اربعین برآورد. از سایر اوقات مختلفه نیز صد و سی اربعین به سر آورد. صاحب مجالس المؤمنین نوشته که در مدت هفتاد و هفت سال عمر دویست و هفتاد اربعین مجاهده نمود. با شیخ کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در مسئلهٔ توحید وجودی و شهودی و مطاعن صاحب فتوحات معارضه نمود. مکاتیب ایشان در نفحات مسطور است. وفات شیخ در سنهٔ ۷۳۶ اتفاق افتاده. این رباعیات از آن جناب است:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فاضلی است گرانمایه و کاملی است بلند پایه. ابوالفضایل محمدبن عبداللّه میانجئی نام و لقب اوست. شیخ احمد غزالی او را به محبوبیت تربیت کرده. رسالهٔ سوانح العشاق را به محبت وی به قید تصنیف درآورده. شیخ را شراب زنجبیلی جذبه بر نشاء کافوری سلوک غالب و رهایی طایر لاهوتی روح را از قفس ناسوتی جسم طالب بوده. در کتب این طایفه آمده که به دعای وی احیاء و امانت حاصل شده. خود نیز در تمهیدات بیان می‌کند. آخرالامر او را به دعوی الوهیت متهم ساخته. محضری بر قتلش پرداخته. به سعی ابوالقاسم درگزینی وزیر خلیفه پوست او را کندند، در مدرسهٔ خودش بردار کرده، پس از آن به زیر آورده، در بوریای به نفت آلوده پیچیده، سوختند. چنانکه خود گفته است:
هوش مصنوعی: فاضلی برجسته و شخصیتی والا به نام ابوالفضایل محمد بن عبدالله میانجئی وجود دارد. او با تربیت شیخ احمد غزالی به محبوبیت دست یافته است. رساله‌ای به نام "سوانح العشاق" به خاطر محبت او نوشته شده است. شیخ به دنبال تجربه‌ای معنوی بوده و روح خود را از قیدهای مادی آزاد می‌خواست. در کتب مربوط به این گروه ذکر شده که دعای او باعث زنده شدن و حفظ امانت شده است. وی همچنین در آثارش به این موضوع اشاره کرده است. در نهایت، او به اتهام ادعای الوهیت مورد تعقیب قرار گرفت. در این راستا، ابوالقاسم درگزینی وزیر خلیفه در پی محکوم کردن او تلاش کرد. پوست او را کندند و سپس او را در مدرسه‌اش آتش زدند، در حالی که او خودش در این باره بیان کرده است.
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته‌ایم
وان هم به سه چیزِ کم بها خواسته‌ایم
هوش مصنوعی: ما از خدا درخواست کرده‌ایم که به ما مرگ و شهادت عطا کند و این خواسته را با ارزش‌های اندکی از دنیا طلب کرده‌ایم.
گر دوست چنین کند که ما خواسته‌ایم
ما آتش و نفت و بوریا خواسته‌ایم
هوش مصنوعی: اگر دوست به ما آن‌چنان که می‌خواهیم رفتار کند، ما تنها آتش و نفت و یک گلیم ساده خواسته‌ایم.
در کتاب تمهیدات گوید: بعضی از سالکان این راه در مقام بیهوشی گمان برده‌اند که مساوی الطرفین شده‌اند. چون صفرا غالب بود زنّار بستند و اناالحق گویان بردارِ فنا برآمدند. بعضی طعمهٔ شمشیر شدند و بعضی را سوختند و با فقیر نیز همین آش در کاسه است و من خود از خدا خواسته‌ام. دریغا هنوز دور است کی باشد و کی. غرض، شیخی است عیسوی مشرب و منصوری مذهب. شهادتش در سنهٔ ۵۳۳ واقع گردیده. آن جناب را تصانیف عالیه است مِن جمله رسالهٔ لوایح و کتاب زبدة الحقایق که به تمهیدات معروف است. از آن جناب است:
هوش مصنوعی: در کتاب تمهیدات گفته شده است که برخی از سالکان این مسیر در حالت بیهوشی فکر کرده‌اند که به کمالی برابر رسیده‌اند. زمانی که مزاج صفرا غالب شده بود، در پی آن رفتند که لباس زنی را بپوشند و با گفتن «انا الحق» به سوی فنا پیش رفتند. برخی قربانی شمشیر شدند و برخی دیگر دچار آتش شدند و وضعیت فقیران نیز مشابه این است و من نیز از خدا درخواست کرده‌ام. افسوس که هنوز زمان این درخواست به پایان نرسیده است. در اینجا سخن از یک شیخ عیسوی مذهب و منصوری مذهب به میان آمده که در سال ۵۳۳ فوت کرده است. او آثار ارزشمندی دارد که از جمله آنها رساله لوایح و کتاب زبدة الحقایق است که به نام تمهیدات شناخته می‌شود.
بیش نه آن کت به چشم بیشتر آید
بیش نه آن کس که از تو پیش تر آید
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به چشم می‌آید، توجه بیشتری جلب می‌کند، مثل کسی که می‌داند از دیگران جلوتر است یا شناخته‌تر است.
بیشی و پیشی به دانش است و توانش
از دل پاک آید آن نه از پدر آید
هوش مصنوعی: افرادی که برتری و پیشرفت در زندگی دارند، این ویژگی‌ها را از علم و آگاهی به دست می‌آورند، و پاکی دل و نیت درست عامل اصلی توانمندی آنهاست، نه ارثی که از پدرانشان به آنها رسیده باشد.
در کوی امید منزلی باید و نیست
در کشتهٔ عشق حاصلی باید و نیست
هوش مصنوعی: در مسیر امید، جایی برای زندگی وجود دارد، اما در عشق، هیچ نتیجه‌ای به دست نمی‌آید.
گفتی که به صبر کار تو نیک شود
با صبر تو دانی که دلی باید و نیست
هوش مصنوعی: گفتی که اگر صبر کنی، کارهایت خوب خواهد شد. اما تو می‌دانی که برای این کار به دل و احساس نیاز است و این دل وجود ندارد.
ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر
بردی دل و جان نام و نشان نیز ببر
هوش مصنوعی: ای دلبر من، تو با عشوه و ناز خود، جان و دل مرا نیز ببر. تو که دل و جانم را ربوده‌ای، نام و نشانم را هم با خود ببر.
گر هیچ اثر بماند از من به جهان
تأخیر روا مدار و آن نیز ببر
هوش مصنوعی: اگر از من در جهان چیزی باقی بماند، تأخیر نکن و آن را نیز از بین ببر.
در انجمنی نشسته دیدم دوشش
نتوانستم گرفت در آغوشش
هوش مصنوعی: در جمعی مشغول گفتگو بودم که نتوانستم او را در آغوش بگیرم.
صد بوسه زدم به زلف عنبر پوشش
یعنی که حدیث می‌کنم در گوشش
هوش مصنوعی: من صد بوسه به موی خوشبو و زیبا او زدم، تا جایی که راز و داستانم را در گوشش بیان کنم.
بستردنی است آنچه بنگاشته‌ایم
افکندنی است آنچه بفراشته‌ایم
هوش مصنوعی: هر آن چیزی که خلق کرده‌ایم، در نهایت یک روز خراب خواهد شد و هر آنچه که به دست آورده‌ایم، ممکن است از بین برود.
سودا بوده است آنچه پنداشته‌ایم
دردا که به هرزه عمر بگذاشته‌ایم
هوش مصنوعی: افسوس که آنچه فکر می‌کردیم ارزشمند بوده، در واقع یک کلاس فرسوده و بیهوده از عمر ما را از بین برده است.