گنجور

بخش ۷۰ - هاشم شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

و هُوَ قدوة العارفین و شیخ المتاخرین آقامحمد هاشم بن میرزا اسماعیل. آن جناب در عنفوان شباب نویسندگی سلطان عهد را می‌نمود. در اواسط حال از منصب استیفا استعفا فرمود. سر ارادت برپای جناب عارف فاضل و سید کامل سید قطب الدین شیرازی که از مشایخ سلسلهٔ علیّهٔ ذهبیّهٔ کبرویه، بود نهاد. در خدمت آن حضرت به درجات عالیه فایض شد. شرف مصاهرت و خلافت دریافت. گویند آن جناب را حالات و کرامات عظیمه بود وپیوسته اوقات به عبادات و مجاهدات قلبیه و قالبیه مبادرت می‌نمود. آستانش مرجع طالبان طریقت و صومعه‌اش مجمع عالمان شریعت. نفسش مرده و دلش زنده. جسمش افسرده و روانش پاینده. عمر معقولی دریافته و آخرالامر در سنهٔ]۱۱۹۹[به جنت شتافته. مرقد آن جناب در خارج شیراز در جنب خواجه شمس الدین محمدحافظ زیارتگاه اهل نیاز است. آن جناب را رسالات معرفت دلالات است مانند مناهل التحقیق و ولایت نامه و غیره. از اوست:

مِن غزلیاته قُدِّسَ سِرُّه
مِنْ مثنوی موسوم به ولایت نامه
ای دوستان ای دوستان رفتم ز خود من بارها
تا آنکه دیدم یار را در کسوت اغیارها
وحدت چو آمد در نظر کثرت شد از پیش بصر
بت‌ها شکستم سر به سر وارستم از ادبارها
ز نیک و بد ز چه رنجیم چون که می‌دانیم
که هرچه بر سر ما می‌رود مشیت اوست
هرچند نبینند عیان مهر چو خفاش
خورشید نهان نیست ز صاحب نظری چند
غواص صفت غوطه درین لُجّهٔ توحید
خوردیم بسی تا که برآمد گهری چند
حجاب روی تو نبود بجز شؤون کمال
منم که روی ترا بی حجاب می‌بینم
ظاهر نشان آن یار از هر کسی و یاری
بینم جمال رویش در وجه هر نگاری
چون بتابد بر دل آن نور خدا
رنگ باطل‌ها شود ازوی جدا
شبهه و شک نیست در ذات قدیم
که بود محتاج اثبات ای حکیم
این ولایت راه عشق دوست است
لُبّ دین است این نه قشر و پوست است
تا نباشد جذب معشوقان ز پیش
عاشقان کی بگذرند از جان خویش
شاخ جنبان بینی اما باد نه
برگ رقصان بینی و شمشاد نه
جمله عالم همچو جامی پر شراب
عکس خورشید است کافتاده در آب
جمله ظلمت دیده و انوار نه
عکس‌ها بینند روی یار نه
نقش‌ها بینی تو و نقاش نه
دانه‌ها بینی و دانه پاش نه
چون که برق نار عشق از دل بجست
طور و موسی هر دو گردیدند مست
قلب درویشان حق خانهٔ شه است
اعظم از کعبه است کاین جا اللّه است
حفر کن این چاه و گل از وی برآر
تا خوری زین چاه آب خوشگوار
ظرف اگر صد هست می‌باشد یکی
گفتمت گر عارف این مسلکی
جمله اشیا ظرف می می واحد است
می در آنها وصف خود را شاهد است
این حباب از آن پیدا چون قِباب
آب باشد ثابت و صنفی حباب
ما علوم عشق از بر خوانده‌ایم
نز کتاب و نقش دفتر خوانده‌ایم
چون ز سرّ عشق ما آگه شدیم
از خرد بیگانه و ابله شدیم
عشق روح و ماش همچون قالبیم
از دل و جان عشق را ما طالبیم
الحذر زان مردمان بدخیال
کانبیا قولند و شیطانی فعال
لیس محضم نیستم من هیچ شیء
هستی از حق باشد و بنده است نی
آنچه دارد عبد زان مولی است
زین جهت عبد است گر خود فانی است
خواب و خور از من گرفت و چشم و گوش
رفتم از خود او مرا شد عقل و هوش
ساخت مجنونم چو کرد از خود جدا
همچو نی پیچید در من این صدا
بخش ۶۹ - وحدت هندوستانی: اسم شریفش شیخ محمد و مناسب تخلصش، موحد. اصلش از کلکته، من اعمال بنگاله و والدش از قضات آن شهر واز علوم ظاهریه بابهر. خود در ریعان شباب از آن کشور مسافرت گزیده و بعضی از ولایات را دیده. در ایران به خدمت جمعی از عرفای عظام و علمای کرام رسیده مانند جناب حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی و جناب حاجی محمد جعفر همدانی و غیرهم. تحصیل علوم متداوله نیز نموده و در حکمت طبیعی ربط معقولی داشته و در شاعری نیز همت بر دریافت مضامین نیکو می‌گماشته. در شیراز در سرای جناب آقا عبداللّه متخلص به طبیب که سبق ذکر یافت ساکن و به صحبت آن جناب به سر می‌برده و او را با فقیر مجالست و ملاطفت بسیار بوده و فقیر نیز با اورشتهٔ موافقت مستحکم نموده. بسیار خوش مشرب وعالی همت و صداقت کیش و سالکی معرفت اندیش. گاهی هم به دام محبت اهل جمال صید می‌گشته و دیده به خونابهٔ سرشک می‌آغشته. غرض، عالمی واقف و شاعری عارف، رفیقی صادق و حکیمی حاذق بوده و اشعار بسیار لطیف بیان نموده. بالاخره از شیراز به زیارت عتبات عالیات رفته و اکنون در بغداد به سر می‌برد. چون اشعارش حاضر نبود بدین چند بیت اختصار نمود. از اوست:بخش ۷۱ - همدم شیرازی: آقا نجفعلی نام دارد. برادر کهتر منظور است. در عنفوان جوانی و مشهور به افسانه خوانی. در حضرت فرمانفرمای ملک فارس ملازم است و به دریافت مرتبهٔ اعلی جازم است. به صحبت اهل کمالش میل و اغلب با این طایفه معاشرت می‌کند. مردی است عاشق پیشه و جوانی نیکو اندیشه. مدتهاست که با فقیر انیس و جلیس است. گاهی فکر شعری می‌نماید. از فنون شعر بیشتر غزل می‌سراید. این ابیات از غزلیات او نوشته شد:

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ قدوة العارفین و شیخ المتاخرین آقامحمد هاشم بن میرزا اسماعیل. آن جناب در عنفوان شباب نویسندگی سلطان عهد را می‌نمود. در اواسط حال از منصب استیفا استعفا فرمود. سر ارادت برپای جناب عارف فاضل و سید کامل سید قطب الدین شیرازی که از مشایخ سلسلهٔ علیّهٔ ذهبیّهٔ کبرویه، بود نهاد. در خدمت آن حضرت به درجات عالیه فایض شد. شرف مصاهرت و خلافت دریافت. گویند آن جناب را حالات و کرامات عظیمه بود وپیوسته اوقات به عبادات و مجاهدات قلبیه و قالبیه مبادرت می‌نمود. آستانش مرجع طالبان طریقت و صومعه‌اش مجمع عالمان شریعت. نفسش مرده و دلش زنده. جسمش افسرده و روانش پاینده. عمر معقولی دریافته و آخرالامر در سنهٔ]۱۱۹۹[به جنت شتافته. مرقد آن جناب در خارج شیراز در جنب خواجه شمس الدین محمدحافظ زیارتگاه اهل نیاز است. آن جناب را رسالات معرفت دلالات است مانند مناهل التحقیق و ولایت نامه و غیره. از اوست:
هوش مصنوعی: آقامحمد هاشم بن میرزا اسماعیل الگویی از عارفان و پیشوای بزرگان زمان خود بود. او در جوانی نویسنده‌ای تاثیرگذار محسوب می‌شد و در میانسالی از مقام استیفا کناره‌گیری کرد. سپس با ارادت به سید قطب الدین شیرازی، یکی از مشایخ بزرگ، به خدمات او مشغول شد و به مقام‌های بلند دست یافت. گفته می‌شود که او دارای حالاتی و کرامات بزرگی بود و همیشه در اعمال عبادی و مجاهدت‌های روحی و جسمی فعال بود. مکانش برای جویندگان حقیقت، پناهگاهی بود و محفلش مگس دانشمندان شریعت. او قلبی زنده و روحی پایدار داشت، هرچند جسمش به خواب رفته بود. عمرش به پایان معقول خود رسید و در سال ۱۱۹۹ به دیار باقی شتافت. آرامگاه او در نزدیکی شیراز، نزدیک مزار حافظ معروف به زیارتگاه نیازمندان است. همچنین تألیفاتش درباره معرفت شامل آثاری چون مناهل التحقیق و ولایت نامه و برخی دیگر است.
ای دوستان ای دوستان رفتم ز خود من بارها
تا آنکه دیدم یار را در کسوت اغیارها
هوش مصنوعی: ای دوستان، من بارها از خودم جدا شدم تا اینکه یار را در لباس دیگران دیدم.
وحدت چو آمد در نظر کثرت شد از پیش بصر
بت‌ها شکستم سر به سر وارستم از ادبارها
هوش مصنوعی: هنگامی که به معنای واحد در جهان نگاه می‌کنیم، همه چیزهای گوناگون و متنوع از جلو چشمم محو می‌شوند. من بت‌های فریبنده را یک‌باره شکست می‌زنم و از تمام بدی‌ها و مشکلات آزاد می‌شوم.
ز نیک و بد ز چه رنجیم چون که می‌دانیم
که هرچه بر سر ما می‌رود مشیت اوست
هوش مصنوعی: ما چرا از خوبی‌ها و بدی‌ها رنج می‌بریم، وقتی می‌دانیم که هر چیزی که برای ما پیش می‌آید، نتیجه اراده و خواست اوست؟
هرچند نبینند عیان مهر چو خفاش
خورشید نهان نیست ز صاحب نظری چند
هوش مصنوعی: اگرچه برخی نتوانند زیبایی و عشق را به وضوح ببینند، اما مانند خفاش که در روشنایی خورشید پنهان است، واقعیت و حقیقت برای اهل نظر و دانش پنهان نیست.
غواص صفت غوطه درین لُجّهٔ توحید
خوردیم بسی تا که برآمد گهری چند
هوش مصنوعی: ما در دریای عمیق توحید غوطه‌ور شدیم و چندین گوهر ارزشمند از آن به دست آوردیم.
حجاب روی تو نبود بجز شؤون کمال
منم که روی ترا بی حجاب می‌بینم
هوش مصنوعی: حجاب و پوششی که بین من و تو وجود ندارد، تنها به خاطر ویژگی‌های عالی من است که توانسته‌ام چهره‌ات را بدون هیچ پوششی ببینم.
ظاهر نشان آن یار از هر کسی و یاری
بینم جمال رویش در وجه هر نگاری
هوش مصنوعی: من هر جا که نگاه می‌کنم، نشانه‌هایی از محبوبم را می‌بینم و زیبایی چهره‌اش را در صورت هر نقاشی می‌یابم.
چون بتابد بر دل آن نور خدا
رنگ باطل‌ها شود ازوی جدا
هوش مصنوعی: وقتی که نور خدا بر دل بتابد، تمام زشتی‌ها و چیزهای بی‌اساس از آن دل دور می‌شود.
شبهه و شک نیست در ذات قدیم
که بود محتاج اثبات ای حکیم
هوش مصنوعی: شکی در وجود خداوند قدیم نیست، زیرا او نیازی به اثبات ندارد، ای حکیم.
این ولایت راه عشق دوست است
لُبّ دین است این نه قشر و پوست است
هوش مصنوعی: این سرزمین، راهی است که به عشق دوستان منجر می‌شود و جوهره دین در آن نهفته است، نه فقط ظاهر و شکل آن.
تا نباشد جذب معشوقان ز پیش
عاشقان کی بگذرند از جان خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که معشوقان از دل عاشقان دور نباشند، چگونه می‌توانند جان خود را از عشق رها کنند؟
شاخ جنبان بینی اما باد نه
برگ رقصان بینی و شمشاد نه
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک صحنه طبیعی می‌پردازد. در آن، دو عنصر طبیعی به نام‌های "باد و برگ" و "شمشاد" مطرح شده‌اند. در واقع، شاعر به ما می‌گوید که اگر دقت کنیم، تنها حرکات شاخ درختان را می‌بینیم که به خاطر وزش باد به شکلی زیبا در حال رقص هستند، در حالی که هیچ نشانه‌ای از برگ‌ها یا شمشادها در حال حرکت نیست. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده آرامش و سکون در میان جنبش و فعالیت‌های طبیعی است.
جمله عالم همچو جامی پر شراب
عکس خورشید است کافتاده در آب
هوش مصنوعی: تمام دنیا مانند جامی پر از شراب است که تصویر خورشید در آن آب منعکس شده است.
جمله ظلمت دیده و انوار نه
عکس‌ها بینند روی یار نه
هوش مصنوعی: همه‌ی تاریکی‌ها فقط سایه‌ها را می‌بینند و قادر نیستند زیبایی واقعی چهره‌ی محبوب را مشاهده کنند.
نقش‌ها بینی تو و نقاش نه
دانه‌ها بینی و دانه پاش نه
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه آثار زیبای تو جلوه‌گر است و هنرمند را ببین که چطور با دقت و ظرافت این آثار را خلق کرده است، نه اینکه فقط به جزئیات و عناصر کوچک آن توجه کنی.
چون که برق نار عشق از دل بجست
طور و موسی هر دو گردیدند مست
هوش مصنوعی: وقتی که پرتو آتش عشق از دل بیرون آمد، موسی و طور هر دو در حالت مستی و شگفتی قرار گرفتند.
قلب درویشان حق خانهٔ شه است
اعظم از کعبه است کاین جا اللّه است
هوش مصنوعی: قلب درویشان محلی برای حضور خداوند است که از کعبه نیز مقام بالاتری دارد، چرا که در اینجا وجود خدا را می‌توان احساس کرد.
حفر کن این چاه و گل از وی برآر
تا خوری زین چاه آب خوشگوار
هوش مصنوعی: این چاه را بکن و از آن خاک برداشت کن تا از این چاه آب خوشمزه‌ای بنوشی.
ظرف اگر صد هست می‌باشد یکی
گفتمت گر عارف این مسلکی
هوش مصنوعی: اگر ظرفی صد تا باشد، در واقع تنها یک چیز است. به تو گفتم که اگر عارف هستی، این را بدان و بفهم.
جمله اشیا ظرف می می واحد است
می در آنها وصف خود را شاهد است
هوش مصنوعی: تمام اشیاء، فضای موجودی هستند که واحدی از وجود را در خود جای داده‌اند. در این میان، هر یک از آن‌ها نشانه‌ای از ویژگی‌ها و صفات خود را نمایش می‌دهند.
این حباب از آن پیدا چون قِباب
آب باشد ثابت و صنفی حباب
هوش مصنوعی: این حبابی که می‌بینی، مانند آب است که به شکل قیمتی در آمده. این حباب، ظاهری زیبا دارد اما در حقیقت، هیچ چیز دائمی در آن وجود ندارد.
ما علوم عشق از بر خوانده‌ایم
نز کتاب و نقش دفتر خوانده‌ایم
هوش مصنوعی: ما دانش و علوم عشق را از حفظ کرده‌ایم، نه از کتاب و نوشته‌های روی کاغذ.
چون ز سرّ عشق ما آگه شدیم
از خرد بیگانه و ابله شدیم
هوش مصنوعی: وقتی از راز عشق خود آگاه شدیم، از عقل و خرد خود دور افتادیم و مانند افراد نادان و بی‌خود شدیم.
عشق روح و ماش همچون قالبیم
از دل و جان عشق را ما طالبیم
هوش مصنوعی: عشق به ما جان و روح می‌دهد و ما همچون قالبی هستیم که در آن عشق را جستجو می‌کنیم. دل و جان ما همه در پی عشق است.
الحذر زان مردمان بدخیال
کانبیا قولند و شیطانی فعال
هوش مصنوعی: از انسان‌های بداندیش بپرهیزید، چرا که اینها مانند پیامبرانی سخن می‌گویند و کارهای شیطانی انجام می‌دهند.
لیس محضم نیستم من هیچ شیء
هستی از حق باشد و بنده است نی
هوش مصنوعی: من هیچ‌گونه موجودیتی از خود ندارم و تنها به عنوان بنده‌ای از حق وجود دارم.
آنچه دارد عبد زان مولی است
زین جهت عبد است گر خود فانی است
هوش مصنوعی: هر چیزی که بنده دارد، از مولایش است، به همین خاطر او بنده است، حتی اگر خود را فانی ببیند.
خواب و خور از من گرفت و چشم و گوش
رفتم از خود او مرا شد عقل و هوش
هوش مصنوعی: خواب و خوراک و همچنین دیدن و شنیدن را از من گرفت و به طور کلی از خودم دور شدم. او به من عقل و درک عطا کرد.
ساخت مجنونم چو کرد از خود جدا
همچو نی پیچید در من این صدا
هوش مصنوعی: مجنون وقتی از لیلا جدا شد، صدای ناله‌اش در من پیچید و مرا نیز متاثر کرد.