گنجور

بخش ۶۹ - وحدت هندوستانی

اسم شریفش شیخ محمد و مناسب تخلصش، موحد. اصلش از کلکته، من اعمال بنگاله و والدش از قضات آن شهر واز علوم ظاهریه بابهر. خود در ریعان شباب از آن کشور مسافرت گزیده و بعضی از ولایات را دیده. در ایران به خدمت جمعی از عرفای عظام و علمای کرام رسیده مانند جناب حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی و جناب حاجی محمد جعفر همدانی و غیرهم. تحصیل علوم متداوله نیز نموده و در حکمت طبیعی ربط معقولی داشته و در شاعری نیز همت بر دریافت مضامین نیکو می‌گماشته. در شیراز در سرای جناب آقا عبداللّه متخلص به طبیب که سبق ذکر یافت ساکن و به صحبت آن جناب به سر می‌برده و او را با فقیر مجالست و ملاطفت بسیار بوده و فقیر نیز با اورشتهٔ موافقت مستحکم نموده. بسیار خوش مشرب وعالی همت و صداقت کیش و سالکی معرفت اندیش. گاهی هم به دام محبت اهل جمال صید می‌گشته و دیده به خونابهٔ سرشک می‌آغشته. غرض، عالمی واقف و شاعری عارف، رفیقی صادق و حکیمی حاذق بوده و اشعار بسیار لطیف بیان نموده. بالاخره از شیراز به زیارت عتبات عالیات رفته و اکنون در بغداد به سر می‌برد. چون اشعارش حاضر نبود بدین چند بیت اختصار نمود. از اوست:

شست وشوکرده‌ام ازگرددوعالم‌دل‌را
جزخیال تو کسی نیست دراین خانه بیا
در ره عقل است پستی و بلندی‌ها بسی
در ره عشق آ که فارغ گردی از بالا و شیب
به طفل مکب خود نشمرد فلاطون را
کسی که در فن اشراق عشق استاد است
هر سوی ره عشق تو صد قافله دارد
هر قافله از دوری منزل گله دارد
آزاد شد از کشمکش فکر دو عالم
هر دل که ز زلف تو به پا سلسله دارد
زاهد ار پاک دامنی خواهی
خرقه رادر خم شراب انداز
سرّ عشق ای حکیم گر طلبی
دفتر حکمتت در آب انداز
خواهی که هما ظلّ همایون تو خواهد
سیمرغ صفت از نظر خلق نهان باش
تا نفس ترا در به به در و خوار نسازد
در سایهٔ دیوار قناعت به امان باش
ای که خود را نشناسی و خدا می‌گویی
جان درویش کجایی ز کجا می‌گویی
آنکه دیده است رخ یار به خود حیرانست
من به حیرت که تو نادیده چه‌ها می‌گویی
دلت جلوه می‌خواست بی پرده گشتی
نگویی که بر بنده احسان نمودن
بخش ۶۸ - وصال شیرازی: و هُوَ زبدة السالکین و العارفین وافصح المتأخّرین و المعاصرین میرزا محمد شفیع، الشّهیر به میرزا کوچک. والد آن جناب از اعزّه و اشراف آن شهر و عمش از طریقهٔ فقر به ابهر و میرزا قاسم نام داشته و مرید جناب مرحوم آقا محمد هاشم شیرازی بوده و چندی قبل از این وفات نموده. غرض، جناب میرزا در آغاز حال در نزد علما و حکمای معاصرین تحصیل علوم نمود و صحبت عرفای زمان را نیز طالب بود. چند تن از این طایفه را دیده و عاقبت ارادت حضرت شیخ الواصلین و اوحدالموحدین حاج میرزاابوالقاسم شیرازی را گزیده و به یمن خدمت آن حضرت به مقامات و حالات عالیه رسیده و اکنون در کنج عزلت به افادهٔ کمالات و کتابت کتاب اللّه اشتغال دارند و احبا صحبت ایشان را غنیمت می‌شمارند. آن جناب را کمالات چند حاصل است که در هر یک از آنها مسلم و کامل است. اولاً جمعیت فنون علم و حکمت ادبیه و عربیه، دیگر حصول صوت حسن و صورت مستحسن، دیگر مکارم اخلاق و استحضار از علوم انفس و آفاق، دیگر سلیقهٔ مستقیم و طبع سلیم، دیگر اینکه همهٔ خطوط را خوش می‌نگارد و در خط نسخ بر متقدمین و متأخّرین املحیت دارد. از ولایات بعیده طالب نوشتجات وی شده به شیراز آمده هدیه نموده می‌برند. الحق سالهاست که در مملکت ایران چنین وجود شریفی که مجموعهٔ کمالات صوری و معنوی باشد از کتم عدم به عرصهٔ وجود نخرامیده. در هنگام نگارش این مطلب قطعه گفته شد:بخش ۷۰ - هاشم شیرازی قُدِّسَ سِرُّه: و هُوَ قدوة العارفین و شیخ المتاخرین آقامحمد هاشم بن میرزا اسماعیل. آن جناب در عنفوان شباب نویسندگی سلطان عهد را می‌نمود. در اواسط حال از منصب استیفا استعفا فرمود. سر ارادت برپای جناب عارف فاضل و سید کامل سید قطب الدین شیرازی که از مشایخ سلسلهٔ علیّهٔ ذهبیّهٔ کبرویه، بود نهاد. در خدمت آن حضرت به درجات عالیه فایض شد. شرف مصاهرت و خلافت دریافت. گویند آن جناب را حالات و کرامات عظیمه بود وپیوسته اوقات به عبادات و مجاهدات قلبیه و قالبیه مبادرت می‌نمود. آستانش مرجع طالبان طریقت و صومعه‌اش مجمع عالمان شریعت. نفسش مرده و دلش زنده. جسمش افسرده و روانش پاینده. عمر معقولی دریافته و آخرالامر در سنهٔ]۱۱۹۹[به جنت شتافته. مرقد آن جناب در خارج شیراز در جنب خواجه شمس الدین محمدحافظ زیارتگاه اهل نیاز است. آن جناب را رسالات معرفت دلالات است مانند مناهل التحقیق و ولایت نامه و غیره. از اوست:

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسم شریفش شیخ محمد و مناسب تخلصش، موحد. اصلش از کلکته، من اعمال بنگاله و والدش از قضات آن شهر واز علوم ظاهریه بابهر. خود در ریعان شباب از آن کشور مسافرت گزیده و بعضی از ولایات را دیده. در ایران به خدمت جمعی از عرفای عظام و علمای کرام رسیده مانند جناب حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی و جناب حاجی محمد جعفر همدانی و غیرهم. تحصیل علوم متداوله نیز نموده و در حکمت طبیعی ربط معقولی داشته و در شاعری نیز همت بر دریافت مضامین نیکو می‌گماشته. در شیراز در سرای جناب آقا عبداللّه متخلص به طبیب که سبق ذکر یافت ساکن و به صحبت آن جناب به سر می‌برده و او را با فقیر مجالست و ملاطفت بسیار بوده و فقیر نیز با اورشتهٔ موافقت مستحکم نموده. بسیار خوش مشرب وعالی همت و صداقت کیش و سالکی معرفت اندیش. گاهی هم به دام محبت اهل جمال صید می‌گشته و دیده به خونابهٔ سرشک می‌آغشته. غرض، عالمی واقف و شاعری عارف، رفیقی صادق و حکیمی حاذق بوده و اشعار بسیار لطیف بیان نموده. بالاخره از شیراز به زیارت عتبات عالیات رفته و اکنون در بغداد به سر می‌برد. چون اشعارش حاضر نبود بدین چند بیت اختصار نمود. از اوست:
هوش مصنوعی: شیخ محمد، که با نام موحد نیز شناخته می‌شود، از کلکته‌ است. پدرش یکی از قضات این شهر بوده و او نیز از علوم ظاهری بهره‌مند بود. در جوانی از کشورش مسافرت کرده و مناطق مختلفی را دیده است. در ایران با گروهی از عرفا و علمای بزرگ، مانند حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی و حاجی محمد جعفر همدانی، ملاقات کرده و به یادگیری علوم متداول پرداخته است. در حکمت طبیعی نیز دانش خوبی داشت و در شاعری به دنبال مضامین زیبا بود. او مدتی در شیراز در کنار آقا عبدالله، فردی با نام طبیب، زندگی می‌کرد و رابطه نزدیکی با او داشت. بسیار خوش‌خلق و انسان سالمی بود و همواره به جستجوی معرفت و حقیقت می‌پرداخت. عشق به زیبایی‌ها گاهی او را دچار احساساتی عمیق می‌کرد. او که عالمی دانا و شاعری عارف بود، اشعار لطیفی سروده است. در نهایت از شیراز به زیارت عتبات عالیات رفته و اکنون در بغداد به سر می‌برد. اشعاری از او به یادگار مانده است.
شست وشوکرده‌ام ازگرددوعالم‌دل‌را
جزخیال تو کسی نیست دراین خانه بیا
هوش مصنوعی: دل را از هر چیزی که مربوط به این دنیا باشد پاک کرده‌ام و تنها یاد تو در این خانه باقی مانده است. پس بیا و به این دل سرگشته سر و سامان بده.
در ره عقل است پستی و بلندی‌ها بسی
در ره عشق آ که فارغ گردی از بالا و شیب
هوش مصنوعی: در مسیر عقل، فراز و نشیب‌های زیادی وجود دارد، اما در مسیر عشق، می‌توانی از همه این مشکلات و پیچیدگی‌ها آزاد شوی.
به طفل مکب خود نشمرد فلاطون را
کسی که در فن اشراق عشق استاد است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته به مقام و دانش فلسفی فلاطون در زمینه عشق و روشنایی فکر، همچون کودکی با نادیده‌گرفتن او، بی‌اعتنایی کند.
هر سوی ره عشق تو صد قافله دارد
هر قافله از دوری منزل گله دارد
هوش مصنوعی: در هر جهتی که قدم می‌زنم، عشقت مانند صدها کاروان در حرکت است و هر کاروان از دوری و فاصله‌اش از تو شکایت دارد.
آزاد شد از کشمکش فکر دو عالم
هر دل که ز زلف تو به پا سلسله دارد
هوش مصنوعی: هر دلی که به زلف تو ارتباط دارد، از دغدغه‌های دنیای مادی و معنوی رها می‌شود.
زاهد ار پاک دامنی خواهی
خرقه رادر خم شراب انداز
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زاهدی با دامن پاک باشی، لباس خود را در خم شراب بینداز.
سرّ عشق ای حکیم گر طلبی
دفتر حکمتت در آب انداز
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی راز عشق را بدانی، ای حکیم، کتاب دانش و حکمتت را به آب بسپار.
خواهی که هما ظلّ همایون تو خواهد
سیمرغ صفت از نظر خلق نهان باش
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که سایه‌ای از بزرگی و جلال تو بر دیگران بیفکند، باید مانند سیمرغ در نظر مردم پنهان باشی و نهان زندگی کنی.
تا نفس ترا در به به در و خوار نسازد
در سایهٔ دیوار قناعت به امان باش
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس تو را در تنگنا و ذلت نگذارد، در آرامش و قناعت زندگی کن و در زیر سایه امنیت قرار بگیر.
ای که خود را نشناسی و خدا می‌گویی
جان درویش کجایی ز کجا می‌گویی
هوش مصنوعی: ای کسی که خودت را نمی‌شناسی و ادعای خداوندی می‌کنی، ای درویش! تو کجایی و از کجا این سخنان را بر زبان می‌آوری؟
آنکه دیده است رخ یار به خود حیرانست
من به حیرت که تو نادیده چه‌ها می‌گویی
هوش مصنوعی: کسی که چهره معشوق را دیده، در شگفتی است. اما من که هرگز او را ندیده‌ام، نمی‌توانم بفهمم تو درباره چه چیزهایی صحبت می‌کنی.
دلت جلوه می‌خواست بی پرده گشتی
نگویی که بر بنده احسان نمودن
هوش مصنوعی: دل تو خواسته است که جلوه‌گری کند و به نمایش خود بی‌پرده بپردازد، ولی نمی‌گویی که بر من محبتی کردی.