گنجور

بخش ۴۳ - قانع شیرازی

و هُوَ شیخ محمد بن علی البحرانی والد آن جناب است. اصلا از اهالی بحرین و در شیراز سکونت فرموده و چون شیخ مذکور در آنجا متولد شد، لهذا به شیرازی شهرت نموده است. غرض، آن جناب از بدو شباب از تحصیل علوم فیض یاب با خلق مختلف چنین سلوک دارد که هر کس او را هم مشرب خود می‌شمارد و او را محفلی است دلگشا و اوضاعی غم زدا. همه چیزش در کمال لطافت، همه کارش در نهایت شرافت. بلی خود چون مردی لطیف است همهٔ اسبابش نظیف است. به مضمون الظّاهر عنوان الباطن صفای باطن دلیل بر صفای دل و نزهت ظاهر برهان تنزیه خاطر، لهذا بین الاکابر و الاصاغر به محامد صفات و نیکی ذات و ضیاء فطرت و صفای جبلت مذکور و در مجالس و محافل اراذل و افاضل به سلیقهٔ مستقیم و طبع سلیم و اخلاص مستحسن مشهور. به مدلول اللّهُ وِتْرٌ و یُحِبُّ الوِتْر آن یگانهٔ زمانه و مجرد فرزانه تأهل نگزیده و هنوز متأهل نگردیده. عدم قبول ازدواجش برهان تفرید و آزادگی و اختفای اظهار احتیاجش دلیل تجربه وافتادگی. باتنگدستی در عین گشاده رویی و مناعت و با معاشرت جویی درگوشه گیری و قناعت. همواره طالب صحبت درویشان و محفلش مجمع ایشان. از رسوم محبت صوری و معنوی آگاه و با خبر و به ارادت عارفان در شهر مشتهر. در محفل اغنیاش کمال عزت و با فقیرش نهایت الفت است. از اوست:

غزلیّات
زهریست که در فراق خوردیم
آن سبزه که روید از گل ما
نه مسلمانی و نه کفر به کاری آید
این قدر هست که هرکسی ز پی کاری هست
بگذر ز سرجان و دل و دین به ره عشق
خواهی اگر این راه کنی طی به سلامت
باشد به سرم شوق خرابات که عمریست
حاصل نشد از مدرسه‌ام غیر ندامت
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که اولین قدمش صد هزار فرسنگ است
هرکه دیده است ترا حال مرا داند چیست
خاصه آن کس که چو من دیدهٔ بینا باشد
چه حاصل گر کند دیگر نگاهی
که از اول نگاهش رفتم از هوش
ندانم قانع از لعلش چه بشنید
که با چندین زبان گردید خاموش

تا نپنداری من دیوانه را بی خانمان خانه‌ای از سنگ طفلان بهر خود بر پا کنند

در کوچه و بازارعیان جلوه کنانی
در حیرتم از این که ندانم به کجایی
خوشا میخانه و مستی که گاهی
نبستم هیچ طرف از خانقاهی
بخش ۴۲ - فانی اصفهانی رَحِمَة اللّه: اسم شریفش آقا سید رضا. خلف الصدق جناب آقا میر فاضل هندوستانی. آبا و اجدادش همه سادات عالی درجات و فضلای ستوده حالات بوده‌اند. حالا]والد[ماجدش میر فاضل به ایران توجه فرموده و در دارالسلطنهٔ اصفهان توطن نموده. شجرهٔ سلسلهٔ علیهٔ سیادتش به بیست واسطه کمابیش به ابراهیم بن امام همام موسی الکاظمؑمی‌پیوندد و در سنهٔ هزار و دویست و بیست و دو به جوار رحمت الهی پیوسته. خود جناب سید رضا بعد ازتحصیل علوم ظاهری به تصفیهٔ نفس و سلوک پرداخته و رشتهٔ صحبت از میر و ملوک قطع ساخته به ریاضات شرعیه و عبادات قلبیه کوشیده و بادهٔ ذوق و حال نوشید. به مراتب عالی فایض شد و در سنهٔ]۱۲۲۲[رحلت نمود. گویند از صحبت اهل دنیا رسته و با اصحاب حال پیوسته بود و گاهی فکر شعری می‌نمود، غزلی و مثنوی موزون می‌فرموده. فقیر اشعار او را مرتب و مدون نموده، دیباچهٔ مختصر بر دیوان او نگاشته و این ابیات را از آن منتخب داشته و در این دفتر مرقوم و ثبت نمود:بخش ۴۴ - قطب شیرازی: و هُوَ قطب المحققین و فخرالالهیین سید محمد الحسینی المشهور به قطب الدین. سلسلهٔ نسب آن جناب به بیست و سه واسطه به حضرت امام همام علی بن الحسینؑمنتهی می‌شود. اجداد عظامش اکابر دین و اهل یقین بوده و خود اباً عن جد در قصبهٔ نیریز مِنْقصبات فارس توطن فرموده. بعد از استکمال علوم در بقعهٔ شاه داعی اللّه در خدمت جناب شیخ علی نقی اصطهباناتی طی مقامات سلوک کرده به مصاهرت و خلافت مخصوص گردید. مسلم علمای مخالف و مؤالف شده، در ضمنِ مسافرت بسیاری را تربیت کرده. گویند جناب سید محمد نجفی و شیخ جعفر نجفی و شیخ احمد لحساوی و مولانا محراب جیلانی علوم صوریه و معنویه را از آن حضرت اقتباس نموده‌اند. خلف الصدق آن جناب میرزا سید علی خلیفه. وی با علمای یهود مناظره فرموده و زیاده از صد نفر به دین حقه درآورد وغرض، جناب سید از متأخرین زمان و معاصر سلطان حسین صفوی بوده و مسافرت بسیاری فرموده. از مشایخ عظام سلسلهٔ علیّهٔ ذهبیه است. در سنهٔ ۱۱۷۳ رحلت نموده. آن جناب را رسالات محققانه و اشعار عربیه و فارسیه است. رسالهٔ فصل الخطاب و رسالهٔ شمس الحکمت و کنز الحکمت و انوار الولایة و نورالهدایة و قصیدهٔ عشقیه و غیره از آثار اوست. تیمّناً و تبرّکاً برخی از اشعار عربیه و مثنویاتش قلمی می‌شود:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ شیخ محمد بن علی البحرانی والد آن جناب است. اصلا از اهالی بحرین و در شیراز سکونت فرموده و چون شیخ مذکور در آنجا متولد شد، لهذا به شیرازی شهرت نموده است. غرض، آن جناب از بدو شباب از تحصیل علوم فیض یاب با خلق مختلف چنین سلوک دارد که هر کس او را هم مشرب خود می‌شمارد و او را محفلی است دلگشا و اوضاعی غم زدا. همه چیزش در کمال لطافت، همه کارش در نهایت شرافت. بلی خود چون مردی لطیف است همهٔ اسبابش نظیف است. به مضمون الظّاهر عنوان الباطن صفای باطن دلیل بر صفای دل و نزهت ظاهر برهان تنزیه خاطر، لهذا بین الاکابر و الاصاغر به محامد صفات و نیکی ذات و ضیاء فطرت و صفای جبلت مذکور و در مجالس و محافل اراذل و افاضل به سلیقهٔ مستقیم و طبع سلیم و اخلاص مستحسن مشهور. به مدلول اللّهُ وِتْرٌ و یُحِبُّ الوِتْر آن یگانهٔ زمانه و مجرد فرزانه تأهل نگزیده و هنوز متأهل نگردیده. عدم قبول ازدواجش برهان تفرید و آزادگی و اختفای اظهار احتیاجش دلیل تجربه وافتادگی. باتنگدستی در عین گشاده رویی و مناعت و با معاشرت جویی درگوشه گیری و قناعت. همواره طالب صحبت درویشان و محفلش مجمع ایشان. از رسوم محبت صوری و معنوی آگاه و با خبر و به ارادت عارفان در شهر مشتهر. در محفل اغنیاش کمال عزت و با فقیرش نهایت الفت است. از اوست:
هوش مصنوعی: شیخ محمد بن علی البحرانی پدر آن شخص است. او اصالتاً اهل بحرین است و در شیراز زندگی می‌کرد. چون در آنجا به دنیا آمد، به شیرازی معروف شد. از جوانی به تحصیل علم پرداخت و با افراد مختلفی معاشرت داشت. او به گونه‌ای با دیگران رفتار می‌کند که هر شخصی او را هم‌افق خود می‌بیند و محفلش برای کسی دلگشا و مفرح است. همه چیز او با لطافت و شرافت همراه است. او شخصیتی لطیف دارد و به همین دلیل، امورش هم به نرمی و دقت انجام می‌شود. باطنی پاک و دل صاف دارد و ظاهری نیکو نشان از روحی منزه دارد. به‌ همین دلیل، هم در جمع بزرگان و هم در جمع افراد کم‌مقدار، به خاطر صفات خوب و نیکی‌هایش مورد تحسین قرار می‌گیرد و به دنبال صلح و صفا در معاشرت است. او فردی است که بدون ازدواج مانده و این موضوع نشان دهنده آزادگی و خودکفایی‌اش است. او با وجود تنگدستی، همیشه دلیر و باوقار است و از معاشرت با درویشان لذت می‌برد. او به عشق و محبت واقعی آگاه است و در محافل ثروتمندان هم منزلت و احترام دارد و در کنار فقرا به خوبی می‌زند.
زهریست که در فراق خوردیم
آن سبزه که روید از گل ما
هوش مصنوعی: ما در دوری و جدایی خود، زهر را چشیدیم؛ همان زهر که از آن سبزه‌ای می‌روید که به خاطر گل ماست.
نه مسلمانی و نه کفر به کاری آید
این قدر هست که هرکسی ز پی کاری هست
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نه انجام عمل عبادی خاصی به خودی خود کافی است و نه عدم ایمان. در واقع، مهم این است که هر فرد به دنبال هدف و کاری مشخص است.
بگذر ز سرجان و دل و دین به ره عشق
خواهی اگر این راه کنی طی به سلامت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در مسیر عشق قدم بگذاری، از هر آنچه که به جان، دل و دین مربوط می‌شود بگذر و این راه را با تمام وجود طی کن تا به آسایش برسی.
باشد به سرم شوق خرابات که عمریست
حاصل نشد از مدرسه‌ام غیر ندامت
هوش مصنوعی: در سرم آرزوی رفتن به میخانه هست، زیرا سال‌ها از یادگیری در مدرسه چیزی جز پشیمانی برایم به ارمغان نیامده است.
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که اولین قدمش صد هزار فرسنگ است
هوش مصنوعی: به محله عشق بی‌دلیل نرو، چرا که اولین قدم در این راه هزاران فرسنگ فاصله دارد و بسیار دشوار است.
هرکه دیده است ترا حال مرا داند چیست
خاصه آن کس که چو من دیدهٔ بینا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را دیده، می‌داند حال و اوضاع من چیست، به ویژه آن کسی که مانند من چشم بینا دارد و تو را به خوبی می‌شناسد.
چه حاصل گر کند دیگر نگاهی
که از اول نگاهش رفتم از هوش
هوش مصنوعی: چه سودی دارد اگر دوباره به من نگاه کند، وقتی که از همان نگاه اول بی‌هوش شدم؟
ندانم قانع از لعلش چه بشنید
که با چندین زبان گردید خاموش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی از آن لعل (گوینده) شنید که با وجود خیلی زبان‌ها، سکوت اختیار کرد.
تا نپنداری من دیوانه را بی خانمان خانه‌ای از سنگ طفلان بهر خود بر پا کنند
هوش مصنوعی: تا نخواهی پنداشت که من دیوانه‌ای هستم که بی‌خانمان است، در حالی که کودکان برای خود خانه‌ای سنگی بسازند.
در کوچه و بازارعیان جلوه کنانی
در حیرتم از این که ندانم به کجایی
هوش مصنوعی: در کوچه و بازار، تو خودت را به نمایش می‌گذاری و من حیرانم که نمی‌دانم به کجا می‌روی.
خوشا میخانه و مستی که گاهی
نبستم هیچ طرف از خانقاهی
هوش مصنوعی: خوش به حال میخانه و حال مستی که گاهی هیچ وابستگی به خانقاه ندارم.