اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و هُوَ شیخ محمد بن علی البحرانی والد آن جناب است. اصلا از اهالی بحرین و در شیراز سکونت فرموده و چون شیخ مذکور در آنجا متولد شد، لهذا به شیرازی شهرت نموده است. غرض، آن جناب از بدو شباب از تحصیل علوم فیض یاب با خلق مختلف چنین سلوک دارد که هر کس او را هم مشرب خود میشمارد و او را محفلی است دلگشا و اوضاعی غم زدا. همه چیزش در کمال لطافت، همه کارش در نهایت شرافت. بلی خود چون مردی لطیف است همهٔ اسبابش نظیف است. به مضمون الظّاهر عنوان الباطن صفای باطن دلیل بر صفای دل و نزهت ظاهر برهان تنزیه خاطر، لهذا بین الاکابر و الاصاغر به محامد صفات و نیکی ذات و ضیاء فطرت و صفای جبلت مذکور و در مجالس و محافل اراذل و افاضل به سلیقهٔ مستقیم و طبع سلیم و اخلاص مستحسن مشهور. به مدلول اللّهُ وِتْرٌ و یُحِبُّ الوِتْر آن یگانهٔ زمانه و مجرد فرزانه تأهل نگزیده و هنوز متأهل نگردیده. عدم قبول ازدواجش برهان تفرید و آزادگی و اختفای اظهار احتیاجش دلیل تجربه وافتادگی. باتنگدستی در عین گشاده رویی و مناعت و با معاشرت جویی درگوشه گیری و قناعت. همواره طالب صحبت درویشان و محفلش مجمع ایشان. از رسوم محبت صوری و معنوی آگاه و با خبر و به ارادت عارفان در شهر مشتهر. در محفل اغنیاش کمال عزت و با فقیرش نهایت الفت است. از اوست:
هوش مصنوعی: شیخ محمد بن علی البحرانی پدر آن شخص است. او اصالتاً اهل بحرین است و در شیراز زندگی میکرد. چون در آنجا به دنیا آمد، به شیرازی معروف شد. از جوانی به تحصیل علم پرداخت و با افراد مختلفی معاشرت داشت. او به گونهای با دیگران رفتار میکند که هر شخصی او را همافق خود میبیند و محفلش برای کسی دلگشا و مفرح است. همه چیز او با لطافت و شرافت همراه است. او شخصیتی لطیف دارد و به همین دلیل، امورش هم به نرمی و دقت انجام میشود. باطنی پاک و دل صاف دارد و ظاهری نیکو نشان از روحی منزه دارد. به همین دلیل، هم در جمع بزرگان و هم در جمع افراد کممقدار، به خاطر صفات خوب و نیکیهایش مورد تحسین قرار میگیرد و به دنبال صلح و صفا در معاشرت است. او فردی است که بدون ازدواج مانده و این موضوع نشان دهنده آزادگی و خودکفاییاش است. او با وجود تنگدستی، همیشه دلیر و باوقار است و از معاشرت با درویشان لذت میبرد. او به عشق و محبت واقعی آگاه است و در محافل ثروتمندان هم منزلت و احترام دارد و در کنار فقرا به خوبی میزند.
زهریست که در فراق خوردیم
آن سبزه که روید از گل ما
هوش مصنوعی: ما در دوری و جدایی خود، زهر را چشیدیم؛ همان زهر که از آن سبزهای میروید که به خاطر گل ماست.
نه مسلمانی و نه کفر به کاری آید
این قدر هست که هرکسی ز پی کاری هست
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نه انجام عمل عبادی خاصی به خودی خود کافی است و نه عدم ایمان. در واقع، مهم این است که هر فرد به دنبال هدف و کاری مشخص است.
بگذر ز سرجان و دل و دین به ره عشق
خواهی اگر این راه کنی طی به سلامت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در مسیر عشق قدم بگذاری، از هر آنچه که به جان، دل و دین مربوط میشود بگذر و این راه را با تمام وجود طی کن تا به آسایش برسی.
باشد به سرم شوق خرابات که عمریست
حاصل نشد از مدرسهام غیر ندامت
هوش مصنوعی: در سرم آرزوی رفتن به میخانه هست، زیرا سالها از یادگیری در مدرسه چیزی جز پشیمانی برایم به ارمغان نیامده است.
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که اولین قدمش صد هزار فرسنگ است
هوش مصنوعی: به محله عشق بیدلیل نرو، چرا که اولین قدم در این راه هزاران فرسنگ فاصله دارد و بسیار دشوار است.
هرکه دیده است ترا حال مرا داند چیست
خاصه آن کس که چو من دیدهٔ بینا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را دیده، میداند حال و اوضاع من چیست، به ویژه آن کسی که مانند من چشم بینا دارد و تو را به خوبی میشناسد.
چه حاصل گر کند دیگر نگاهی
که از اول نگاهش رفتم از هوش
هوش مصنوعی: چه سودی دارد اگر دوباره به من نگاه کند، وقتی که از همان نگاه اول بیهوش شدم؟
ندانم قانع از لعلش چه بشنید
که با چندین زبان گردید خاموش
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی از آن لعل (گوینده) شنید که با وجود خیلی زبانها، سکوت اختیار کرد.
تا نپنداری من دیوانه را بی خانمان خانهای از سنگ طفلان بهر خود بر پا کنند
هوش مصنوعی: تا نخواهی پنداشت که من دیوانهای هستم که بیخانمان است، در حالی که کودکان برای خود خانهای سنگی بسازند.
در کوچه و بازارعیان جلوه کنانی
در حیرتم از این که ندانم به کجایی
هوش مصنوعی: در کوچه و بازار، تو خودت را به نمایش میگذاری و من حیرانم که نمیدانم به کجا میروی.
خوشا میخانه و مستی که گاهی
نبستم هیچ طرف از خانقاهی
هوش مصنوعی: خوش به حال میخانه و حال مستی که گاهی هیچ وابستگی به خانقاه ندارم.