گنجور

بخش ۴۲ - فانی اصفهانی رَحِمَة اللّه

اسم شریفش آقا سید رضا. خلف الصدق جناب آقا میر فاضل هندوستانی. آبا و اجدادش همه سادات عالی درجات و فضلای ستوده حالات بوده‌اند. حالا]والد[ماجدش میر فاضل به ایران توجه فرموده و در دارالسلطنهٔ اصفهان توطن نموده. شجرهٔ سلسلهٔ علیهٔ سیادتش به بیست واسطه کمابیش به ابراهیم بن امام همام موسی الکاظمؑمی‌پیوندد و در سنهٔ هزار و دویست و بیست و دو به جوار رحمت الهی پیوسته. خود جناب سید رضا بعد ازتحصیل علوم ظاهری به تصفیهٔ نفس و سلوک پرداخته و رشتهٔ صحبت از میر و ملوک قطع ساخته به ریاضات شرعیه و عبادات قلبیه کوشیده و بادهٔ ذوق و حال نوشید. به مراتب عالی فایض شد و در سنهٔ]۱۲۲۲[رحلت نمود. گویند از صحبت اهل دنیا رسته و با اصحاب حال پیوسته بود و گاهی فکر شعری می‌نمود، غزلی و مثنوی موزون می‌فرموده. فقیر اشعار او را مرتب و مدون نموده، دیباچهٔ مختصر بر دیوان او نگاشته و این ابیات را از آن منتخب داشته و در این دفتر مرقوم و ثبت نمود:

مِنْغزلیّاته قُدِّسَ رِوْحُه
مِنْ رباعیّاته
دارد آن لحظه فراغ از غم عالم دل ما
که سر کوی خرابات بود منزل ما
بوی حسرت شنود تا ابد ار بوید کس
هر گیاهی که پس از مرگ دمد از گل ما
مپرس از من حدیث کفر ودین را
که من مستم ندانم آن و این را
امینی کو که با او باز گویم
رموز حضرت روح الامین را
به هفتم آسمان بر شد چو فانی
بدل کرد آسمان را و زمین را
ای همسفران قطع ره وادی مقصود
بی ما و شما سهل بود ما و شما را
شد صاف به پیش قدم ما همه اتلال
تا پیش گرفتیم ره اهل صفا را
چون ناظر و منظور و نظر جمله تویی تو
لاَاَنْظُرُ اِلّا بِکَ سِرّاً وَ جِهارَا
ای گنج ترا طلسم کونین
زان گنج بده زکات ما را
این جمله صفات محو گردان
در پرتو نور ذات ما را
این هستی ما از می نابست نه از ماست
آن گونه چو مامست و خرابست نه از ماست
از ما نبود آنچه زما بوده خطایی
وین نیز که خود عین صوابست نه از ماست
در کوی خرابات به هر ره گذری نیست
کز بادهٔ عشق تو در آن بی خبری نیست
هرچند خرد دیدهٔ ارباب عقول است
در معرفت ذات تو جز بی بصری نیست
در هرچه نظر می‌کنم آن یار عیان است
ز اغیار نهان است و ز اخیار عیان است
گه جویمش از صومعه گاهی ز کلیسا
کز سبحه گهی گاه ز زنار عیان است
روی ترا که آینهٔ پاک حق نماست
هر کو نظر نکرد ز اهل نظر نگشت
درآ به مشهد توحید و بین که شاهد ما
ز چشم خویش نهان در شهود خویشتن است
اگر چه قبلهٔ جان است طاق ابروی او
هم‌اوست کز سرو جان در سجود خویشتن است
دشمن ما خرم و دل شاد باد
دایماً از قید غم آزاد باد
آنکه نامد پای او بر سنگ عشق
سر ز گبر و نخوتش پر باد باد
هر که در دنیا طلبکار بقاست
آن عجوز بکر را داماد باد
بود هر ذره منصوری درین دار
فَمَا فِی الدَّارِ غَیرُ اللّهِ دیّارُ
ز جام عشق او کون و مکان مست
ولی در عین مستی جمله هشیار
متاب ای دل که شد سررشته باریک
مسافت بی حد و مقصود نزدیک
جهان آیینهٔ حسن است مطلق
نبینی هیچ بد گر بنگری نیک
دلا زان غمزهٔ فتان بپرهیز
گرت عقل است اَلایْماءُ یَکْفِیکْ
شکنج دام جسم تیره جان است
فشار قبر منزلگاه تاریک
نمی‌شاید نشان از بی نشان جست
نشان یابی چو گشتی بی نشان لیک
به دلدار آن چنان است آشنا دل
که نتوان یافت دلدار است یا دل
چو گیرد رنگ جان دیگر نگنجد
چو جان در حیطهٔ ارض و سماء دل
ما به غیر از خدا نمی‌دانیم
وز خود، او را جدا نمی‌دانیم
همه اوییم و او نمی‌بینیم
همه ماییم و ما نمی‌دانیم
من که در هرچه نظر می‌کنم او می‌بینم
هرچه می‌بینم از آن روی نکومی‌بینم
زاد مسافر در قطع این راه
قطع امید است از ما سوی اللّه
استغفراللّه می‌گفتم از عشق
زان گفته اکنون استغفراللّه
ای که درخانهٔ تقلید مقامی داری
شرم بادت که عجب عیش حرامی داری
آن کس که ز اسرار ازل آگاه است
غایب ز خود است و حاضر درگاه است
در هرچه نظر کند خدا را بیند
این معنی لا إلهَ إلّا اللّه است
هر نقش که در کون و مکان پیدا شد
از جلوهٔ آن جان جهان پیدا شد
هم خود به لباس این و آن گشت نهان
هم خود به صفات و این و آن پیدا شد
منشین از پا وگرنه پابست شوی
وز پای اگر نیفتی از دست شوی
هشیار گر آیی برِ ما مست شوی
وز هستی اگر نیست شوی هست شوی
بخش ۴۱ - فخری ایروانی قُدِّسَ سِرُّه: اسمش میرزا عباس، الشهیر به حاجی میرزا آقاسی. خلف الصدق جناب میرزا مسلم ایروانی بوده و مراتب علمی را در بدو شباب در خدمت جناب حقایق مآب شیخ کامل و عالم عامل فخرالدین عبدالصمد همدانی قُدِّسَ سرّه العزیز تحصیل کرده. مدت‌ها در عتبات عالیات عرش درجات به تحصیل علم و حال اشتغال داشته. مولانای مذکور او را از شهادت خود در قضیهٔ طایفهٔ وهابی اخبار فرموده. بعد از شهادت مولانا آن جناب عیال آن شیخ سعید شهید را به همدان آورده و خود به آذربایجان که موطن اصلی ایشان بوده، رفته‌اند. در آن سنوات به واسطهٔ فضل و کمال و علم و حال، امیرزادگان آذربایجان و فرزندان نواب نایب السلطنه عباس میرزا مایل به تلمذ در نزد آن جناب شده‌اند. نواب امیرزاده اعظم، محمد میرزا نیز به آن جناب میلی و محبتی حاصل کرده که به ارادت رسیده و همانا آن جناب مژدهٔ سلطنتی به آن حضرت داده. بعد از رحلت نواب نایب السلطنه به مرتبهٔ ولایت عهد ونیابت سلطنت رسیدند و چون خاقان صاحبقران فتحعلی شاه متخلص به خاقان عالم فانی را بدرود گفتند حضرت نایب السلطنه و ولیعهد محمد میرزا به حکم ولایت عهد ووراثت رتبهٔ سلطنت ایران ارتقا یافتند لهذا مزید حسن ظن و ارادت گردیده، جناب ایشان را به صدارت و وزارت خاصهٔ خود تکلیف فرمودند. بالکلیه زمام ملک و مملکت را در کف کفایت آن جناب نهاده، تفویض امور نمودند. لهذا مدت چهارده سال که ایام ملک سلطان گیتی ستان مغفور بود استقلالاً به رتق و فتق امورات ملکی پرداختند. بعد از رحلت آن پادشاه جمجاه و اختلاف امرای درگاه به عتبات عالیات رفته ساکن شدند و در سنهٔ ۱۲۶۵ هزار و دویست و شصت و پنج به حکم تقدیر وصیت کرده، در شب جمعه عشرثانی رمضان المبارک بی مرضی شدید رحلت کردند و به جوار رحمت ایزدی پیوست.بخش ۴۳ - قانع شیرازی: و هُوَ شیخ محمد بن علی البحرانی والد آن جناب است. اصلا از اهالی بحرین و در شیراز سکونت فرموده و چون شیخ مذکور در آنجا متولد شد، لهذا به شیرازی شهرت نموده است. غرض، آن جناب از بدو شباب از تحصیل علوم فیض یاب با خلق مختلف چنین سلوک دارد که هر کس او را هم مشرب خود می‌شمارد و او را محفلی است دلگشا و اوضاعی غم زدا. همه چیزش در کمال لطافت، همه کارش در نهایت شرافت. بلی خود چون مردی لطیف است همهٔ اسبابش نظیف است. به مضمون الظّاهر عنوان الباطن صفای باطن دلیل بر صفای دل و نزهت ظاهر برهان تنزیه خاطر، لهذا بین الاکابر و الاصاغر به محامد صفات و نیکی ذات و ضیاء فطرت و صفای جبلت مذکور و در مجالس و محافل اراذل و افاضل به سلیقهٔ مستقیم و طبع سلیم و اخلاص مستحسن مشهور. به مدلول اللّهُ وِتْرٌ و یُحِبُّ الوِتْر آن یگانهٔ زمانه و مجرد فرزانه تأهل نگزیده و هنوز متأهل نگردیده. عدم قبول ازدواجش برهان تفرید و آزادگی و اختفای اظهار احتیاجش دلیل تجربه وافتادگی. باتنگدستی در عین گشاده رویی و مناعت و با معاشرت جویی درگوشه گیری و قناعت. همواره طالب صحبت درویشان و محفلش مجمع ایشان. از رسوم محبت صوری و معنوی آگاه و با خبر و به ارادت عارفان در شهر مشتهر. در محفل اغنیاش کمال عزت و با فقیرش نهایت الفت است. از اوست:

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اسم شریفش آقا سید رضا. خلف الصدق جناب آقا میر فاضل هندوستانی. آبا و اجدادش همه سادات عالی درجات و فضلای ستوده حالات بوده‌اند. حالا]والد[ماجدش میر فاضل به ایران توجه فرموده و در دارالسلطنهٔ اصفهان توطن نموده. شجرهٔ سلسلهٔ علیهٔ سیادتش به بیست واسطه کمابیش به ابراهیم بن امام همام موسی الکاظمؑمی‌پیوندد و در سنهٔ هزار و دویست و بیست و دو به جوار رحمت الهی پیوسته. خود جناب سید رضا بعد ازتحصیل علوم ظاهری به تصفیهٔ نفس و سلوک پرداخته و رشتهٔ صحبت از میر و ملوک قطع ساخته به ریاضات شرعیه و عبادات قلبیه کوشیده و بادهٔ ذوق و حال نوشید. به مراتب عالی فایض شد و در سنهٔ]۱۲۲۲[رحلت نمود. گویند از صحبت اهل دنیا رسته و با اصحاب حال پیوسته بود و گاهی فکر شعری می‌نمود، غزلی و مثنوی موزون می‌فرموده. فقیر اشعار او را مرتب و مدون نموده، دیباچهٔ مختصر بر دیوان او نگاشته و این ابیات را از آن منتخب داشته و در این دفتر مرقوم و ثبت نمود:
هوش مصنوعی: آقا سید رضا، فردی از خانواده‌ای با مقام و علم است که اجدادش همگی از سادات با فضیلت و محترم بوده‌اند. پدر بزرگوار او، میر فاضل، به ایران آمده و در اصفهان ساکن شده است. نسب او به حدود بیست نسل به ابراهیم، فرزند امام موسی کاظم می‌رسد. سید رضا پس از فراگیری علوم، به تصفیه نفس و سلوک پرداخت و به عبادات و ریاضت‌های شرعی روی آورد. او از دنیا جدا شد و به جمع افرادی با حال و مقام پیوست و گاهی به سرودن شعر نیز مشغول بود. اشعار او گردآوری و تنظیم شده و مقدمه‌ای برای دیوانش نوشته شده است.
دارد آن لحظه فراغ از غم عالم دل ما
که سر کوی خرابات بود منزل ما
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که از غم و اندوه دنیا آزاد هستیم، دل ما جایی دارد که در کوچه‌های شلوغ و پرهیاهوی میخانه قرار گرفته است.
بوی حسرت شنود تا ابد ار بوید کس
هر گیاهی که پس از مرگ دمد از گل ما
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان می‌کند که اگر کسی بوی حسرت را بشنود، تا ابد با او خواهد بود. این حسرت می‌تواند از این ناشی شود که هر گیاهی که بعد از مرگ، از گل ما (زندگی ما) می‌روید، بوی غمی را به همراه دارد. به عبارت دیگر، هر چیزی که از ما باقی بماند یا در نتیجه وجود ما ظاهر شود، حسی از اندوه و یادآوری را در بر خواهد داشت.
مپرس از من حدیث کفر ودین را
که من مستم ندانم آن و این را
هوش مصنوعی: از من در مورد عقاید و مذهب سوال نکن، زیرا حال من دگرگون است و نمی‌توانم این مسائل را درک کنم.
امینی کو که با او باز گویم
رموز حضرت روح الامین را
هوش مصنوعی: کسی را می‌شناسم که بتوانم با او درباره اسرار روح القدس صحبت کنم.
به هفتم آسمان بر شد چو فانی
بدل کرد آسمان را و زمین را
هوش مصنوعی: به آسمان هفتم رفت و به گونه‌ای تبدیلش کرد که آسمان و زمین تغییر یافتند.
ای همسفران قطع ره وادی مقصود
بی ما و شما سهل بود ما و شما را
هوش مصنوعی: ای همسفران، اگر ما در این راه نباشیم، ادامه دادن مسیر به سوی هدف برای شما آسان خواهد بود.
شد صاف به پیش قدم ما همه اتلال
تا پیش گرفتیم ره اهل صفا را
هوش مصنوعی: به یاد آمد که تمامی موانع و مشکلات از سر راه ما برداشته شد و ما با اراده و خلوص نیت، راهی را که به سوی انسان‌های پاک و باصفا بود، پیش گرفتیم.
چون ناظر و منظور و نظر جمله تویی تو
لاَاَنْظُرُ اِلّا بِکَ سِرّاً وَ جِهارَا
هوش مصنوعی: تو تنها ناظر و هدف نگاه منی، بنابراین جز با تو به هیچ چیز نمی‌توانم بنگرم، چه به صورت آشکار و چه در دل.
ای گنج ترا طلسم کونین
زان گنج بده زکات ما را
هوش مصنوعی: ای گنجی که در دنیای هستی پنهان شده‌ای، لطفاً از آن گنج به ما بده و ما را از برکت‌های آن بهره‌مند کن.
این جمله صفات محو گردان
در پرتو نور ذات ما را
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که ویژگی‌ها و صفات کسانی که زیر تأثیر و نور وجود ما هستند، محو و ناپدید می‌شود. به عبارت دیگر، وجود ما سبب می‌شود که آنچه که از خود دارند، به فراموشی سپرده شود.
این هستی ما از می نابست نه از ماست
آن گونه چو مامست و خرابست نه از ماست
هوش مصنوعی: این وجود ما از شراب ناب سرشار است و نه از خود ما، چرا که مثل ما، حقیقتی سردرگم و خراب است و این نیز به خودی خود از ما نیست.
از ما نبود آنچه زما بوده خطایی
وین نیز که خود عین صوابست نه از ماست
هوش مصنوعی: آنچه از سوی ما خطا بوده، از ما نیست و این که خود حقیقت درست و صحیح است، هم از ما نیست.
در کوی خرابات به هر ره گذری نیست
کز بادهٔ عشق تو در آن بی خبری نیست
هوش مصنوعی: در خیابان‌های خرابات، هر مسافری که عبور می‌کند، بدون شک از عشق تو و تاثیر آن بر باده باخبر است.
هرچند خرد دیدهٔ ارباب عقول است
در معرفت ذات تو جز بی بصری نیست
هوش مصنوعی: با اینکه عقل‌های برتر تو را درک می‌کنند، اما شناختن ذات تو برای آنها همچنان سخت و حتی ناممکن است.
در هرچه نظر می‌کنم آن یار عیان است
ز اغیار نهان است و ز اخیار عیان است
هوش مصنوعی: هر چیزی را که می‌بینم، آن محبوب آشکار است؛ اما در میان دیگران پنهان و در بین دوستان ظاهر است.
گه جویمش از صومعه گاهی ز کلیسا
کز سبحه گهی گاه ز زنار عیان است
هوش مصنوعی: گاهی او را از صومعه و گاهی از کلیسا جست‌وجو می‌کنم، چون می‌بینم که در نقاط مختلف و از اشکال مختلفی می‌توان به او دسترسی پیدا کرد.
روی ترا که آینهٔ پاک حق نماست
هر کو نظر نکرد ز اهل نظر نگشت
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و حقیقت تو توجه نکند، از جمع کسانی که بینش و دیدگاه صحیح دارند، خارج می‌شود.
درآ به مشهد توحید و بین که شاهد ما
ز چشم خویش نهان در شهود خویشتن است
هوش مصنوعی: وارد مکان مقدس توحید شو و ببین که معشوق ما با چشم خود در درک و شناخت خود پنهان است.
اگر چه قبلهٔ جان است طاق ابروی او
هم‌اوست کز سرو جان در سجود خویشتن است
هوش مصنوعی: اگرچه ابروی او موردِ علاقه و محبوب دل من است، اما او خود منبع زیبایی و عشق است که جانم در برابر او در حال عبادت و سپاسگزاری است.
دشمن ما خرم و دل شاد باد
دایماً از قید غم آزاد باد
هوش مصنوعی: دشمن ما خوشحال و شاداب است، کاش همواره از غم و ناراحتی رها باشد.
آنکه نامد پای او بر سنگ عشق
سر ز گبر و نخوتش پر باد باد
هوش مصنوعی: کسی که پایش بر سنگ عشق نرسیده، از غرور و بزرگی خود خالی است و در واقع روحش از خودپرستی پر شده است.
هر که در دنیا طلبکار بقاست
آن عجوز بکر را داماد باد
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به دنبال ماندن و جاودانگی است، باید با واقعیت‌های زندگی کنار بیاید و به خواسته‌های خود به شکلی منطقی نگاه کند.
بود هر ذره منصوری درین دار
فَمَا فِی الدَّارِ غَیرُ اللّهِ دیّارُ
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای از این سرزمین، چیزی از وجود منصوری دارد، و در این مکان جز خداوند، کسی نیست که دارای مقام و منزلت باشد.
ز جام عشق او کون و مکان مست
ولی در عین مستی جمله هشیار
هوش مصنوعی: از جام عشق او، جهان و مکان تحت تأثیر قرار گرفته و مست هستند، اما در عین حال، همه در هوشیاری به سر می‌برند.
متاب ای دل که شد سررشته باریک
مسافت بی حد و مقصود نزدیک
هوش مصنوعی: ای دل، نگران نباش که مسیر زندگی ممکن است دشوار و طولانی به نظر برسد، اما هدف نهایی در نزدیکی ما قرار دارد.
جهان آیینهٔ حسن است مطلق
نبینی هیچ بد گر بنگری نیک
هوش مصنوعی: این دنیا مانند آینه‌ای است که زیبایی را به نمایش می‌گذارد. اگر به درستی به آن بنگری، نمی‌توانی هیچ نکته‌ی منفی را ببینی.
دلا زان غمزهٔ فتان بپرهیز
گرت عقل است اَلایْماءُ یَکْفِیکْ
هوش مصنوعی: ای دل، از آن چشمان فریبنده دوری کن، اگر عقل داری، که این عشق می‌تواند تو را نجات دهد.
شکنج دام جسم تیره جان است
فشار قبر منزلگاه تاریک
هوش مصنوعی: مشکلات و سختی‌های زندگی جسمی انسان، مانند فشار قبر، روح را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این مکان، جایی تیره و غم‌انگیز به شمار می‌آید.
نمی‌شاید نشان از بی نشان جست
نشان یابی چو گشتی بی نشان لیک
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نشانی از چیزی هستی که خود نشان ندارد، باید بدانی که وقتی خود را از دست می‌دهی و بی‌نشان می‌شوی، دیگر نمی‌توانی نشانه‌ای پیدا کنی.
به دلدار آن چنان است آشنا دل
که نتوان یافت دلدار است یا دل
هوش مصنوعی: دل من به محبوب آنقدر پیوند خورده که به سختی می‌توان فهمید که آیا او خود محبوب است یا دل من.
چو گیرد رنگ جان دیگر نگنجد
چو جان در حیطهٔ ارض و سماء دل
هوش مصنوعی: زمانی که روح به رنگی دیگر تغییر یابد، دیگر در محدودیت‌های زمین و آسمان نمی‌گنجد. دل نیز از این قیدها آزاد می‌شود.
ما به غیر از خدا نمی‌دانیم
وز خود، او را جدا نمی‌دانیم
هوش مصنوعی: ما هیچ چیزی را جز خدا نمی‌شناسیم و او را از خودمان جدا نمی‌دانیم.
همه اوییم و او نمی‌بینیم
همه ماییم و ما نمی‌دانیم
هوش مصنوعی: ما همه بخشی از یک وجود بزرگ‌تر هستیم، اما این حقیقت را نمی‌بینیم و نمی‌دانیم که در واقع در یک وحدت قرار داریم.
من که در هرچه نظر می‌کنم او می‌بینم
هرچه می‌بینم از آن روی نکومی‌بینم
هوش مصنوعی: من در هر چیزی که نگاه می‌کنم، او را می‌بینم و هرچه می‌بینم، از روی زیبایی اوست.
زاد مسافر در قطع این راه
قطع امید است از ما سوی اللّه
هوش مصنوعی: در مسیر سفر، اگر از این راه وارد شوید، نشان‌دهنده‌ی این است که امیدتان از همه‌چیز جز خدا قطع شده است.
استغفراللّه می‌گفتم از عشق
زان گفته اکنون استغفراللّه
هوش مصنوعی: از عشق، هر بار که می‌گفتم "از خداوند طلب بخشش می‌کنم"، حالا به خاطر همان عشق، دوباره از دل آن گفته به تکرار "طلب بخشش از خداوند" می‌کنم.
ای که درخانهٔ تقلید مقامی داری
شرم بادت که عجب عیش حرامی داری
هوش مصنوعی: ای کسی که در جایگاه تقلید و پیروی از دیگران قرار داری، خوب است که از خودت شرمنده باشی؛ زیرا به جز لذت‌های بی‌اساس، چیزی دیگری نداری.
آن کس که ز اسرار ازل آگاه است
غایب ز خود است و حاضر درگاه است
هوش مصنوعی: کسی که از رازهای نخستین آگاه است، از خود دور است و در مقام و حضور الهی قرار دارد.
در هرچه نظر کند خدا را بیند
این معنی لا إلهَ إلّا اللّه است
هوش مصنوعی: هر چیزی که انسان به آن نگاه کند، در واقع نشانه‌ای از وجود خداست و این مفهوم به نوعی بیانگر یکتایی خداوند است.
هر نقش که در کون و مکان پیدا شد
از جلوهٔ آن جان جهان پیدا شد
هوش مصنوعی: هر تصویری که در دنیا و مکان ظاهر شد، از زیبایی و نور آن جانِ جهان به وجود آمده است.
هم خود به لباس این و آن گشت نهان
هم خود به صفات و این و آن پیدا شد
هوش مصنوعی: انسان در زندگی گاهی با پوشش‌ها و ویژگی‌های مختلفی خود را به‌خوبی پنهان می‌کند و گاهی نیز با صفات و نشانه‌های خاص خود به وضوح نمایان می‌شود.
منشین از پا وگرنه پابست شوی
وز پای اگر نیفتی از دست شوی
هوش مصنوعی: اگر در جایی بنشینی و حرکت نکنی، ممکن است به آنجا وابسته و محدود شوی. ولی اگر از پا نیفتی و همچنان ایستاده بمانی، می‌توانی از دست دادن موقعیت‌ها و فرصت‌ها جلوگیری کنی.
هشیار گر آیی برِ ما مست شوی
وز هستی اگر نیست شوی هست شوی
هوش مصنوعی: اگر با آگاهی و هشیاری به ما نزدیک شوی، شیفته و دلبسته خواهی شد و اگر از وجود خود غافل شوی، به حقیقت وجود پی خواهی برد.