بخش ۳۹ - عارف اصفهانی
اسمش آقا محمدتقی. مردی است متورّع و متقی. پیوسته طبعش به تجارت مایل و راغب و معاش مقرری را از آن ممر طالب است. غنی طبعی است درویش و فقیری صداقت کیش. با عرفا و علمای زمان موأنس و مجالس و خود نیز از سالکان مسلک عرفان و ناهجان منهج ایقان است و اظهار اخلاص و ارادت به جناب حاجی زین العابدین شیروانی مینماید. از اوست:
تا دلم با درد عشقش کرد خوی
دردهایم جمله درمانی گرفت
تا که شور عشق او در سر فتاد
این سر شوریده سامانی گرفت
در زیر پر خویش کشیده است سر از غم
هر مرغ که از دام تو بگریخته دیدم
روز جزا طلب کنم از تو بهای خون خود
تا به گنه بدل شود دعوی بی گناهیم
بخش ۳۸ - علی کرمانی: اسمش علیرضا و از طایفهٔ ذوالعلا. موطنش قلعهٔ عسکر در بردسیر مِنْبلوکات کرمان و مرید العارف باللّه رونق علی شاه بود و فقیر او را ملاقات نمود و این رباعیات از اوست:بخش ۴۰ - غالب طهرانی: نامش اسداللّه خان و اصلش از آذربایجان. در سن شباب از آداب پیری کامیاب به ارباب طریقتش رغبتی است صادق و به تکمیل نفس شائق به اخلاق پسندیده موصوف و به صفای صوری و معنوی معروف با احباب صدیق و مهربان و با اصحاب معنی همدل و هم زبان خویی خوش دارد و رویی دلکش، طبعی رزین و شعری شیرین و غزل را به سیاقت مولوی معنوی گفتن خواهد و غالباً اقتفا به وی کند. با منش لطفی خاص و از غزلیات و مثنویاتش برخی نگاشته شد:
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسمش آقا محمدتقی. مردی است متورّع و متقی. پیوسته طبعش به تجارت مایل و راغب و معاش مقرری را از آن ممر طالب است. غنی طبعی است درویش و فقیری صداقت کیش. با عرفا و علمای زمان موأنس و مجالس و خود نیز از سالکان مسلک عرفان و ناهجان منهج ایقان است و اظهار اخلاص و ارادت به جناب حاجی زین العابدین شیروانی مینماید. از اوست:
هوش مصنوعی: آقا محمدتقی فردی با تقوا و پرهیزکار است. او همیشه به تجارت علاقهمند بوده و از این راه درآمدی کسب میکند. در عین حال، او انسانی با روحیه درویشی است و صداقت در کارش را حفظ میکند. او با عارفان و علما در ارتباط است و خود نیز از پیروان راه عرفان است. ارادت و اخلاص خود را به حاجی زین العابدین شیروانی نشان میدهد.
تا دلم با درد عشقش کرد خوی
دردهایم جمله درمانی گرفت
هوش مصنوعی: وقتی دل من به خاطر عشقش پر از درد شد، تمام دردهایم به نوعی درمان یافتند.
تا که شور عشق او در سر فتاد
این سر شوریده سامانی گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که شور عشق او در دل من زنده شد، این دل آشفته به آرامش دست یافت.
در زیر پر خویش کشیده است سر از غم
هر مرغ که از دام تو بگریخته دیدم
هوش مصنوعی: هر پرندهای که از دام تو رهایی یافته، زیر پر خودش سر را پنهان کرده و از غم آزادیش مینالد.
روز جزا طلب کنم از تو بهای خون خود
تا به گنه بدل شود دعوی بی گناهیم
هوش مصنوعی: روز روز حساب و کتاب است و من از تو میخواهم که بهای خون خود را از من بگیری تا بتوانم جرم و گناه خود را به بهانه بیگناهیام تبدیل کنم.