بخش ۱۸ - خاوری کوزه کنانی
اسمش میرزا معصوم و سلسله نسبش به شمس الدین تبریزی میپیوندد. در دارالمؤمنین کاشان توطن دارد. نظر به پاکی فطرت و نیکی جبلت به مصاحبت اهل دنیا راضی نگردیده و به کسب و تجارت امور، معاش خود گذرانیده. چنان که در قصیدهای فرماید:
ز بدو حال ز مردم طمع بریدستم
که صعوه را نکند طعمه همت شاهین
به قرص سفرهٔ خود راضیم ز گندم و جو
به صید بازوی خود قانعم ز غث و سمین
به حکم استطاعت به زیارت بیت اللّه مشرف و در عرض راه مثنوی به بحر مثنوی قران السعدین امیرخسرو دهلوی مسمی به تحفة الحرمین منظوم فرموده. بالجمله از مسالک سلوک واقف و از مصاحبان اهل معارف. اشعار بسیار دارد در این وقت چیزی حاضر نیست. این چند بیت تیمّناً قلمی میشود:
در آن خلوت که حیرت لب فروبندد جهانی را
مجال نطق باشد خاصه چون من بی زبانی را
شرمندهام ز بس که به وصلش تمام عمر
دادم فریب این دل هجران کشیده را
هست شمعم بدید و در همه جا
روشن از وی هزار انجمن است
شرط عشق آمدخموشی ورنه من هم پیش یار
میتوانم گفت حال خود زبانم لال نیست
بخش ۱۷ - خالد سلیمانیه: وهُوَ فخرالعارفین و زین السالکین شیخ خالد و در کمالات صوری و معنوی واحد. اصلش از اکراد سلمانیه و در بغداد صاحب خانقاه و دستگاه. به صحبت علما و فضلای معاصرین رسیده و سالها در بادیهٔ تحصیل و طلب دویده و در خدمت عرفا و مشایخ این عهد ریاضات کشیده تا بادهٔ معرفت چشیده. همواره آستانش ملجاء فقیران و پیوسته محفلش مجمع امیران. به همت و سخاوت معروف و به طاعت و عبادت موصوف. سلاسل بسیار دیده و طریقهٔ نقشبندیه گزیده. اکنون سلسلهٔ علیهٔ نقشبندیه را به وجودش افتخار است و شیخ بالاستحقاق و الاستقلال آن دیار است. از بلاد بعیده طالبان خدمتش مخصوص به تقبیل حضرتش میآیند و به مفتاح توجه و التفاتش قفل گنجینهٔ طلب میگشایند. از کثرت مریدین، پاشای بغداد از وی متوهم شده، شیخ از بغداد به روم آمده. اکنون در روم به سر میبرد. این دو بیت از اوست:بخش ۱۹ - خاکی شیرازی: اسم شریفش میرزا امین. فقیری است دردمند و سالکی است دلنژند. پیوسته در زحمت و ابتلا مبتلا و گرفتار و از ملامت و شناعت منکرین در آزار و رنجهای بیشمار کشیده و مجاهدات بسیار گزیده. در کنج قناعت آرمیده. در ایام شباب سیاحت فارس و عراق وعراق عجم نموده و مدتها درعتبات عالیات عرش درجات زایر بوده. اگرچه بسیاری از مشایخ معاصرین را دریافته، اما در وادی اخلاص و ارادت جناب محب علی شاه چشتی رحمة اللّه علیه شتافته. از میامن خدمت آن جناب به مقاصد اصلی کامیاب آمده. چندی در قلمرو علی تنکر توقف داشته و جمعی همت بر ارادتش گماشته. طریقهٔ سلسلهٔ علیّهٔ چشتیه دریافتند. اکنون در خارج شیراز در بقعهٔ هفت تنان، زاویه و خانقاهی دارند و احبا صحبت ایشان را غنیمت میشمارند. صحبتش مکرر دست داده. اشعار خوب دارند. اکنون جز این ابیات حاضر نیست:
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسمش میرزا معصوم و سلسله نسبش به شمس الدین تبریزی میپیوندد. در دارالمؤمنین کاشان توطن دارد. نظر به پاکی فطرت و نیکی جبلت به مصاحبت اهل دنیا راضی نگردیده و به کسب و تجارت امور، معاش خود گذرانیده. چنان که در قصیدهای فرماید:
هوش مصنوعی: او میرزا معصوم نام دارد و نسبش به شمس الدین تبریزی برمیگردد. در کاشان، دارالمؤمنین، زندگی میکند. با توجه به پاکی فطرت و نیکوکاریاش، به دوستی با اهل دنیا راضی نیست و برای تامین معاش خود به کسب و تجارت مشغول است. همانطور که در شعری اشاره کرده است:
ز بدو حال ز مردم طمع بریدستم
که صعوه را نکند طعمه همت شاهین
هوش مصنوعی: از زمانی که او را دیدم، از مردم ناامید شدم؛ چرا که پرنده کوچک هیچگاه نمیتواند طعمهی همت و توانایی پرندهی بزرگ باشد.
به قرص سفرهٔ خود راضیم ز گندم و جو
به صید بازوی خود قانعم ز غث و سمین
هوش مصنوعی: من از خوراک سادهای که دارم راضیام و از کار و تلاش خودم هم خوشحالم، حتی اگر ثروت و نعمتهای فراوانی نصیبم نشود.
به حکم استطاعت به زیارت بیت اللّه مشرف و در عرض راه مثنوی به بحر مثنوی قران السعدین امیرخسرو دهلوی مسمی به تحفة الحرمین منظوم فرموده. بالجمله از مسالک سلوک واقف و از مصاحبان اهل معارف. اشعار بسیار دارد در این وقت چیزی حاضر نیست. این چند بیت تیمّناً قلمی میشود:
هوش مصنوعی: با توجه به توانایی مالی، به زیارت خانه خدا مشرف شدم و در طول مسیر مثنویای به نام "بحر مثنوی قرآن السعدین" که اثر امیرخسرو دهلوی است و به "تحفه الحرمین" نیز مشهور است، سروده شده است. به طور کلی، من از مسیرهای سلوک باخبرم و با اهل معرفت در ارتباط هستم. اشعار زیادی دارم، اما در حال حاضر چیزی در دسترس نیست. این چند بیت را به عنوان یادگاری مینویسم:
در آن خلوت که حیرت لب فروبندد جهانی را
مجال نطق باشد خاصه چون من بی زبانی را
هوش مصنوعی: در آن مکان خلوت که همه در سکوت و حیرت هستند، دنیا فرصتی برای سخن گفتن پیدا میکند، به ویژه برای کسی که مانند من از گفتن ناتوان است.
شرمندهام ز بس که به وصلش تمام عمر
دادم فریب این دل هجران کشیده را
هوش مصنوعی: من به خاطر این که تمام عمرم را صرف رسیدن به او کردهام، شرمندهام و حتی دیگر نمیتوانم به این دل که از دوری او رنج میبرد، فریب بدهم.
هست شمعم بدید و در همه جا
روشن از وی هزار انجمن است
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در دل تاریکی میدرخشم و وجودم روشنیبخش است. این نور باعث ایجاد هزاران جمع و بستری از گفتگو و تبادل نظر در اطراف من میشود.
شرط عشق آمدخموشی ورنه من هم پیش یار
میتوانم گفت حال خود زبانم لال نیست
هوش مصنوعی: در عشق، سکوت لازم است؛ وگرنه من هم میتوانم در حضور محبوبم از حال و روز خود بگویم و زبانم دور از بیان نیست.