گنجور

بخش ۱۵ - حسن نهاوندی

و هُوَ مولانا حسن بن محمد. مولد و منشاء ایشان دیار مذکور. و به صفات حمیده در آن دیار مشهور است و در عنفوان شباب علوم عربیه و ادبیه را از فضلا و علمای معاصرین اکتساب فرموده. و مراحل سلوک نیز پیموده. به صحبت مشایخ و اکابر زمان رسیده و مؤانست ایشان را گزیده. صحبتش اتفاق نیفتاده بعضی از اشعارش شنیده شد و از آن جمله است:

هرکه خواهد زغم هردو جهان آزادی
گو بیا و قدحی نوش ز میخانهٔ ما
افسانهٔ غمم دل خلقی کباب کرد
خوشدل کسی که گوش به این داستان نداد
ز چشمم می‌رسد پیک خدنگم دمبدم بر دل
نداند چشم اوبا دل چه رازی در میان دارد
ز چل سال ورع طرفی نبستم
شوم یک اربعین هم مست بی باک
ما سر به گریبان خجالت به در دوست
زاهد شده مغرور که ما از اهل بهشتیم
حسن تو و من پرتوی از حسن وجوبست
گر ازره امکان نگری یک سره زشتیم
همای قدسم و از آشیان خویش پریدم
به شوق گوشهٔ بام تو و بدان نرسیدم
شکوفه جوروثمر دشمنی و برگ جدایی
توای نهال محبت خدا کند که نرویی
بخش ۱۴ - حیران یزدی: اسمش میرزا محمد علی و از اکابر سادات اعلی درجات یزد است. ابا عن جد از فضلای جلیل الشأن و همواره در مجالس و محافل حکام آن شهر معزز و مکرم و در محامد صفات و پاکی ذات مسلم.ملاقاتش اتفاق نیفتاد به این بیتش اکتفا می‌شود:بخش ۱۶ - خاکی خراسانی: نام شریف آن جناب مولانا لطفعلی. والدش از اهل بروجرد بود. اما تولد آن حضرت در ارض اقدس روی نمود. از علوم رسمیه و فنون ادبیه بهره ور گردیده و بادهٔ فقر از جام ملامت کشیده. خراسان و پیشاور و کابل را سیاحت کرده و به خدمت جناب مسکین شاه پیشاوری و سید عالم شاه هندی رسیده. از ایشان تربیت‌ها دیده و آن گاه به جانب عراقین و فارس شتافته. سعادت خدمت حضرت سید قطب الدین شیرازی و آقا محمد هاشم دریافته و بنا بر اخلاص به خدمت جناب آقا محمد هاشم نام فرزند سعادتمند خود را محمد هاشم نهاده. غرض، سالهای سال رهسپر وادی ملامت و تارک سبیل مروت و سلامت بود و به انواع ممکنه نفس را مجاهده می‌فرمود. اغلب اوقات صائم و مشغول به ذکر دایم. جوعش مطلوب و عبادتش محبوب. تا آخر عمر در عبادت و مجاهده ولوع داشت و پیوسته همت بر عزلت می‌گماشت. بیشتر اوقات به خدمت و صحبت حضرت اوحدالموحدین حاج میرزاابوالقاسم شیرازی روی می‌آورد و صحبت کثیرالبهجت آن جناب را غنیمت می‌شمرد. الحق عالمی عابد و فقیری زاهد و سیاحی وارسته و متورعی خجسته بود. فقیر مکرر ادراک خدمت آن جناب را حاصل نمود.

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ مولانا حسن بن محمد. مولد و منشاء ایشان دیار مذکور. و به صفات حمیده در آن دیار مشهور است و در عنفوان شباب علوم عربیه و ادبیه را از فضلا و علمای معاصرین اکتساب فرموده. و مراحل سلوک نیز پیموده. به صحبت مشایخ و اکابر زمان رسیده و مؤانست ایشان را گزیده. صحبتش اتفاق نیفتاده بعضی از اشعارش شنیده شد و از آن جمله است:
هوش مصنوعی: مولانا حسن بن محمد از منطقه‌ای خاص به دنیا آمده و در آنجا به خاطر ویژگی‌های نیکش شناخته شده است. او در جوانی به مطالعه علوم عربی و ادبی پرداخته و از بزرگان و علمای زمان خود علم آموخته است. همچنین مراحل سلوک معنوی را پشت سر گذاشته و با مشایخ و شخصیت‌های بزرگ آن زمان در ارتباط بوده است. صحبت او به‌طور کامل شنیده نشده، اما برخی از اشعارش به گوش‌ها رسیده است.
هرکه خواهد زغم هردو جهان آزادی
گو بیا و قدحی نوش ز میخانهٔ ما
هوش مصنوعی: هر کسی که می‌خواهد از غم‌های این دنیا و دنیای دیگر رهایی یابد، بیاید و یک جام از میخانهٔ ما بنوشد.
افسانهٔ غمم دل خلقی کباب کرد
خوشدل کسی که گوش به این داستان نداد
هوش مصنوعی: داستان غم‌های من دل مردم را به درد آورده است، اما کسی که به این ماجرا گوش نداد، خوشحال است.
ز چشمم می‌رسد پیک خدنگم دمبدم بر دل
نداند چشم اوبا دل چه رازی در میان دارد
هوش مصنوعی: از چشمانم پیام تیر عشق می‌رسد و هر لحظه بر دل من می‌نشیند. دل او نمی‌داند که چشمانش چه رازی را با دل من در میان گذاشته‌اند.
ز چل سال ورع طرفی نبستم
شوم یک اربعین هم مست بی باک
هوش مصنوعی: من تا حالا چهل سال از زندگی‌ام را با احتیاط و پرهیز گذرانده‌ام، حالا حتی اگر برای مدت یک اربعین (چهل روز) هم بی‌پروا و بی‌احتیاط شوم، اتفاقی نمی‌افتد.
ما سر به گریبان خجالت به در دوست
زاهد شده مغرور که ما از اهل بهشتیم
هوش مصنوعی: به خاطر خجالت و شرمندگی، سرمان را به درون گریبان خود کرده‌ایم. حالا دوستی زاهد به خاطر این که خود را از اهل بهشت می‌داند، مغرور شده است.
حسن تو و من پرتوی از حسن وجوبست
گر ازره امکان نگری یک سره زشتیم
هوش مصنوعی: زیبایی تو و من نتیجه‌ی زیبایی حقیقی است. اگر از منظر ممکنات نگاه کنیم، ما هر دو کاملاً زشت به نظر می‌رسیم.
همای قدسم و از آشیان خویش پریدم
به شوق گوشهٔ بام تو و بدان نرسیدم
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای بلندپرواز هستم که از لانه‌ام به شوق نشستن در گوشه‌ای از بام تو پرواز کردم، اما به آنجا نرسیدم.
شکوفه جوروثمر دشمنی و برگ جدایی
توای نهال محبت خدا کند که نرویی
هوش مصنوعی: اگر محبت و دوستی وجود نداشته باشد، تنها حاصلی که می‌شنویم، تلخی دشمنی و جدایی است. اما اگر محبت خداوند در دل‌ها جوانه بزند، می‌توانیم از آن بهره‌مند شویم و نگذاریم که رابطه‌ها خراب و بی‌ثمر شود.