گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳

چه التفات به خار و خس چمن داری
که عار و ننگ ز نسرین و یاسمن داری
تمام سحر و فسونی به دلفریبی خلق
چه احتیاج به زلف و رخ و ذغن داری
مگر تلافی ما در دلت گذشته که باز
هزار عربده با خوی خویشتن داری
خورند خون همه اعضا ز ذوق شمشیرت
مگر به خاطر خود فکر قتل من داری
نشاط و عیش ببزم تو خوشه چینانند
که می قدح قدح و گل چمن چمن داری
چه دوستیست به آن سنگدل رضی دیگر
چه دشمنیست که با جان خویشتن داری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه التفات به خار و خس چمن داری
که عار و ننگ ز نسرین و یاسمن داری
هوش مصنوعی: چرا به گیاهان بی‌ارزش چمن توجه می‌کنی در حالی که از گل‌های زیبا و با ارزش چون نسرین و یاسمن شرمنده و خجالت‌زده‌ای؟
تمام سحر و فسونی به دلفریبی خلق
چه احتیاج به زلف و رخ و ذغن داری
هوش مصنوعی: تمام جذابیت و سحر و جاذبه‌ای که انسان‌ها به خاطر زیبایی و فریبندگی به وجود می‌آورند، نیازی به مو و چهره‌ی زیبا و زیبایی ظاهری ندارد.
مگر تلافی ما در دلت گذشته که باز
هزار عربده با خوی خویشتن داری
هوش مصنوعی: شاید در دل تو این اندیشه باشد که ما را تلافی کنی، به همین خاطر هنوز هزار بار با خودت درگیر و پرخاشگری می‌کنی.
خورند خون همه اعضا ز ذوق شمشیرت
مگر به خاطر خود فکر قتل من داری
هوش مصنوعی: همه اعضای بدنم به خاطر لذت شمشیرت خون می‌خورند، مگر اینکه به خاطر خودت در فکر کشتن من باشی.
نشاط و عیش ببزم تو خوشه چینانند
که می قدح قدح و گل چمن چمن داری
هوش مصنوعی: لذت و شادی در زندگی از آن کسانی است که در دل به خوشی‌ها مشغولند و همواره در حال نوشیدن شراب و بهره‌برداری از زیبایی‌های گل و چمن‌اند.
چه دوستیست به آن سنگدل رضی دیگر
چه دشمنیست که با جان خویشتن داری
هوش مصنوعی: دوستی که دل سنگی دارد، چه سودی دارد، و دشمنی که با جان خود سر سازش ندارد، چه معنایی دارد؟