غزل شمارهٔ ۷۰
غمزه خونریز و عشوه در پی جان
چون توان برد دین ودل ز میان
چند از حسرت سراپایت
بیسر و پا شویم و بی دل و جان
چند گیرم ز غم به دندان دست
آه از دست آن لب و دندان
سرو آزاد جان از ین غم داد
که گرفتار توست پیر و جوان
آنچنان شد غمش گریبان گیر
که گریبٰان ندانم از دامان
روز وصل تو میروم از هوش
شب مهتاب، وای بر کتّان
دوست هر چند دشمن است با ما
ما بدو دوستیم از دل و جان
نکند در دلت اثر آهم
چکند باد با دل سندان
کاش درد دلم فزون نکنی
چون به دردم نمیشوی درمان
گر به عهدت زبون شویم چه باک
سد اسکندریم در پیمان
سر شوریدهٔ رضی است مگر
که چو گوئی فتاده در میدان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غمزه خونریز و عشوه در پی جان
چون توان برد دین ودل ز میان
هوش مصنوعی: نگاهی فریبنده و زیبایی که جانی را تهدید میکند، چگونه میتوان از این خطر بزرگ و از دست دادن دین و دل جلوگیری کرد؟
چند از حسرت سراپایت
بیسر و پا شویم و بی دل و جان
هوش مصنوعی: چند بار باید به خاطر حسرت و اندوه به خود بپیچیم و بیاحساس و بدون جان به زندگی ادامه دهیم؟
چند گیرم ز غم به دندان دست
آه از دست آن لب و دندان
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که دارم، نمیتوانم بر دندانهام چنگ اندازم؛ آه از آن لبها و دندانها که چه زیبا هستند.
سرو آزاد جان از ین غم داد
که گرفتار توست پیر و جوان
هوش مصنوعی: سرو زیبا از این اندوه رهایی یافت که همه، چه جوان و چه پیر، در دام عشق تو گرفتارند.
آنچنان شد غمش گریبان گیر
که گریبٰان ندانم از دامان
هوش مصنوعی: غم او به حدی عمیق و شدید شده که دیگر نمیتوانم تفاوتی میان گریبان و دامان قائل شوم.
روز وصل تو میروم از هوش
شب مهتاب، وای بر کتّان
هوش مصنوعی: در روزی که به وصالت میرسیم، از شدت خوشحالی و شوق، خود را گم میکنم و در شب روشن مهتاب، حالتی شگفتانگیز و عجیبی به دست میآورم که به آن حالت افتخار میکنم.
دوست هر چند دشمن است با ما
ما بدو دوستیم از دل و جان
هوش مصنوعی: هرچند که دوست ما به دشمنی با ما برمیخیزد، اما ما با تمام وجود به او دوستی میورزیم.
نکند در دلت اثر آهم
چکند باد با دل سندان
هوش مصنوعی: شاید نفست به خاطر اندوه من تحت تأثیر قرار بگیرد، مانند بادی که به یک سندان میوزد و آن را تحت فشار قرار میدهد.
کاش درد دلم فزون نکنی
چون به دردم نمیشوی درمان
هوش مصنوعی: کاش که از درد دل من بیشتر نکاهی، چون تو که نمیتوانی دردی از من درمان کنی.
گر به عهدت زبون شویم چه باک
سد اسکندریم در پیمان
هوش مصنوعی: اگر در وفای به عهد ضعیف شویم، نگران نباشیم، که ما همچون سدی محکم در مقابل اسکندر هستیم.
سر شوریدهٔ رضی است مگر
که چو گوئی فتاده در میدان
هوش مصنوعی: شاید سر شوریدهٔ رضی ناشی از حالتی است که او در میدان به آن دچار شده است. این بیان از حالتی گویای حیات در میدان و شور و شوقی ناشی از آن است.

رضیالدین آرتیمانی