گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷

آموخت ما را آن زلف و گردن
زنار بستن، بت سجده کردن
آن مار گیسو بر گردن او
هر کس که بیند خونش بگردن
بس دلفریبند آن چشم و آن زلف
آن یک به شادی وین یک به شیون
گر از تو بندم دل بر دو گیتی
ای حیف از دل ای وای بر من
تا چند باشی همچون قلیواچ
در راه عرفان نه مرد و نه زن
عمر مسیحا پیشش نیرزد
روزی بسر با دلدار کردن
یاری که پنهان از جسم و جان است
در دیدهٔ دل دارد نشیمن
بارم گران است بر دوش گردون
روزی که افتد کارم به گردن
با ما چه حاصل از عقل گفتن
ما را چه لازم دیوانه کردن
خون کسی نیست بر گردن ما
از ما مپرهیز ای پاک دامن
هر چند خواریم بر درگه دوست
یک مشت خاکیم در چشم دشمن
دنیا و عقبی نبود رضی را
ساقی تو می ده مطرب تو نی زن

اطلاعات

وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آموخت ما را آن زلف و گردن
زنار بستن، بت سجده کردن
هوش مصنوعی: ما یاد گرفتیم که چگونه زلف و گردن را به زنار ببندیم و مانند بت‌ها به سجده بیفتیم.
آن مار گیسو بر گردن او
هر کس که بیند خونش بگردن
هوش مصنوعی: هر کسی که آن مار گیسو را بر گردن او ببیند، خونش بر گردن او خواهد بود.
بس دلفریبند آن چشم و آن زلف
آن یک به شادی وین یک به شیون
هوش مصنوعی: چشم و موهای آن یار به قدری زیبا و دلنشین هستند که یکی از آن‌ها باعث شادمانی می‌شود و دیگری به اندوه و زاری.
گر از تو بندم دل بر دو گیتی
ای حیف از دل ای وای بر من
هوش مصنوعی: اگر دل من به تو وابسته باشد، وای به حال من، که از این دنیا و آن دنیا چیزی برایم نخواهد ماند.
تا چند باشی همچون قلیواچ
در راه عرفان نه مرد و نه زن
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی در زمینه عرفان مانند یک قلیواچ (اشاره به نوعی غذا که معمولاً در وسط سفر یا در حالت ناپخته گاه مناسب است) بمانی و نه به عنوان مرد و نه به عنوان زن، یعنی همچنان در حالت ناپخته و بلاتکلیفی باقی بمانی؟
عمر مسیحا پیشش نیرزد
روزی بسر با دلدار کردن
هوش مصنوعی: عمر طولانی مسیحا به پای یک روز عاشقانه و دل‌نشین کنار معشوق نمی‌رسد.
یاری که پنهان از جسم و جان است
در دیدهٔ دل دارد نشیمن
هوش مصنوعی: یار و دوست که از جسم و دنیا جداست، در دل و روح ما جایگاه خاص و ویژه‌ای دارد.
بارم گران است بر دوش گردون
روزی که افتد کارم به گردن
هوش مصنوعی: باری که بر دوش آسمان است، به زودی بر دوش من می‌افتد و روزی فرا می‌رسد که مسئولیت‌ها و کارهایم به گردن من خواهد افتاد.
با ما چه حاصل از عقل گفتن
ما را چه لازم دیوانه کردن
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که صحبت کردن با عقل و منطق برای ما هیچ فایده‌ای ندارد، زیرا در نهایت، دیوانه شدن و نادانی به سرنوشت ما وابسته است. به عبارتی دیگر، برای ما مهم نیست که دیگران منطقی صحبت کنند، چرا که در نهایت، مهم‌ترین چیز این است که از شادی و جنون زندگی لذت ببریم.
خون کسی نیست بر گردن ما
از ما مپرهیز ای پاک دامن
هوش مصنوعی: ما هیچ گناهی بر گردن نداریم، پس ای کسی که پاکدامن هستی، از ما دوری نکن.
هر چند خواریم بر درگه دوست
یک مشت خاکیم در چشم دشمن
هوش مصنوعی: ما هرچند در نظر دوست بی‌ارزش و خوار به حساب می‌آییم، اما در چشم دشمنان تنها یک تکه خاک و بی‌اهمیت هستیم.
دنیا و عقبی نبود رضی را
ساقی تو می ده مطرب تو نی زن
هوش مصنوعی: دنیا و آخرت برای رضای خدا مهم نیستند، ساقی به تو شراب می‌دهد و نوازنده‌ی ساز هم بنوازد.

حاشیه ها

1399/07/14 00:10
مارال

در بیت 5.قلیواچ اشتباه هست. غلیواج درست است. به معنی مرغ گوشت ربا. پرنده ای که شش ماه نر و شش ماه ماده است.