گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴

دست شوقی با گریبان آشنا می‌خواستیم
جامهٔ جان در غم عشقی فنا می‌خواستیم
دیده گریان، سینه سوزان، دل تپان، جان مضطرب
شکر للّه یافتیم آنچ از خدا می‌خواستیم
خود عیان بود آنچه می‌جستیم او را در نهان
پیش ما بود آنچه او را از خدا می‌خواستیم
تا شود بی‌ظرفی این ناحریفان آشکار
جرعه‌ای زان بادهٔ مردآزما می‌خواستیم
معتکف بوده است در جان آنکه جان جویاش بود
هم‌نشین بودست با ما آنکه ما می‌خواستیم
غیرت اغیار در گوش رضی شد پای‌بند
ورنه ما آمادگی را از خدا می‌خواستیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/10/17 06:01
تراب مفیدی

مصراع دوم غزل مزبور باید چنین بوده باشد : جامه جان در غم عشقی قبا میخواستیم