غزل شمارهٔ ۶۱
آنچه من از تو، خدا میبینم
همه جا خوف و رجا میبینم
با وجود همه نومیدیها
همه امید روا میبینم
پای تا سر همه عصیان و خطا
همه پاداش خطا میبینم
دیده بر دوز ز خود تا بینی
کز کجٰا تا به کجا میبینم
با وجودی که تو را نتوان دید
من چه گویم که چهٰا میبینم
از همه چیز تو را میشنوم
در همه چیز تو را میبینم
نیست جائی که نباشی آنجٰا
از سمک تا به سما میبینم
خسته دلها همه خرم دیدم
بسته درها همه وا میبینم
پا نهٰادم چو رضی در طلبت
سر خود در ته پا میبینم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.