گنجور

غزل شمارهٔ ۵

چون مهر بر آی بام و ایوان را
بگداز چو موم سنگ و سندان را
امشب مه چارده ز خورشیدم
شرمنده نشد ببین تو عرفان را
در سینه هزار چاکم افزون شد
تا دیده‌ام آن چاک گریبان را
بنگر که بهم چگونه میجوشند
آن آتش لعل و آب حیوان را
بنشین که ز کفر و دین بر‌آورده
سودای تو کافر و مسلمان را
الماس بریز بر سر زخمم
خالی مکن از نمک نمکدان را
آن به که ز شکوه لب فرو بندیم
بر هم بزنیم زور دیوان را
ای آنکه به سر هوای او داری
آغشته بخون ببین شهیدان را
چون نسبت او بجان توانم کرد
چون نیست به جان نسبتی جان را
از معرکه بین که طرفه، بیرون رفتند
کردیم چو امتحان حریفان را
عاجز گشتی ور نه باشد از هوئی
ریزم به خاک خون خاقان را
کم فرصتی ار نباشد از آهی
بر باد دهیم خاک کیوان را
از ما بطلب هر آنچه میخواهی
در فقر کن امتحان فقیران را
دیگر بخدای بر نداری دست
بشناسی اگر علی عمران را
برخیز رضی ازین میان برخیز
با هم بگذار جان و جانان را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون مهر بر آی بام و ایوان را
بگداز چو موم سنگ و سندان را
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید بر بام و ایوان می‌تابد، آن‌چنان گرما می‌پرانید که مانند موم سنگ و سندان نرم می‌شود.
امشب مه چارده ز خورشیدم
شرمنده نشد ببین تو عرفان را
هوش مصنوعی: امشب ماه کامل به خاطر نور خورشید شرمنده نشد، تو هم به عمق معنویت و آگاهی نگاه کن.
در سینه هزار چاکم افزون شد
تا دیده‌ام آن چاک گریبان را
هوش مصنوعی: در دل من زخم‌ها و دردهای زیادی وجود دارد تا آن جا که وقتی به چاک گریبانم نگاه می‌کنم، همه آن‌ها را می‌بینم.
بنگر که بهم چگونه میجوشند
آن آتش لعل و آب حیوان را
هوش مصنوعی: به تماشای آن آتش قرمز و آب حیات بنشین و ببین چگونه به هم می‌پیوندند و در هم می‌جوشند.
بنشین که ز کفر و دین بر‌آورده
سودای تو کافر و مسلمان را
هوش مصنوعی: بنشین و ببین که آنچه در دل داری، چه تأثیری بر دو گروه از آدم‌ها یعنی کافر و مسلمان دارد.
الماس بریز بر سر زخمم
خالی مکن از نمک نمکدان را
هوش مصنوعی: بر روی زخم من الماس بپاش، اما نمک را بر زخمم نریز.
آن به که ز شکوه لب فرو بندیم
بر هم بزنیم زور دیوان را
هوش مصنوعی: بهتر است که از خودنمایی و غرور پرهیز کنیم و به همدیگر کمک کنیم تا قدرت دیوان را شکست دهیم.
ای آنکه به سر هوای او داری
آغشته بخون ببین شهیدان را
هوش مصنوعی: ای کسی که دل به یاد او سپرده‌ای، با خون خود به تماشا بنشین و شهیدان را ببین.
چون نسبت او بجان توانم کرد
چون نیست به جان نسبتی جان را
هوش مصنوعی: وقتی که من می‌توانم رابطه‌ای با او برقرار کنم، چون نسبت خاصی به جان ندارم، بی‌معنی است که برای جان احترامی قائل شوم.
از معرکه بین که طرفه، بیرون رفتند
کردیم چو امتحان حریفان را
هوش مصنوعی: از میدان نبرد دور شدیم و پس از آزمایش حریفان، به سمت پیروزی قدم برداشتیم.
عاجز گشتی ور نه باشد از هوئی
ریزم به خاک خون خاقان را
هوش مصنوعی: اگر تو ناتوان شده‌ای، بدان که اگر نبود، من خون سلطان را بر زمین می‌ریختم.
کم فرصتی ار نباشد از آهی
بر باد دهیم خاک کیوان را
هوش مصنوعی: اگر فرصت کافی نداشته باشیم، از طریق یک آه، خاک کیوان را بر باد خواهیم داد.
از ما بطلب هر آنچه میخواهی
در فقر کن امتحان فقیران را
هوش مصنوعی: هر خواسته‌ای که داری را از ما درخواست کن و در فقر، آزمون فقرای حقیقی را پشت سر بگذار.
دیگر بخدای بر نداری دست
بشناسی اگر علی عمران را
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی علی عمران را بشناسی، دیگر نیازی نیست به خداوند دست دراز کنی.
برخیز رضی ازین میان برخیز
با هم بگذار جان و جانان را
هوش مصنوعی: برخیز و از این موقعیت فاصله بگیر، تو باید با هم خداحافظی کنی و جان و معشوقه‌ات را رها کنی.