گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷

مرا چگونه نباشد حضور عیش و فراغ
که زخم بر سر زخم است و داغ بر سر داغ
مرا چنانکه منم بینی و نگوئی هیچ
ازین تغافل جانسوز سخت داغم داغ
اگر جگر جگر و دل دلم خورد، شاید
که پیش آن گل رعنا، یکیست بلبل و زاغ
ملاف هیچ بر عاشقانش از خورشید
به آفتاب پرستان چه دم زنی ز چراغ
نسیم وصل پریشان و بی‌دماغم کرد
نساخت گلخنیان را هوای گلشن داغ
کسش نیافت نشان آنکه از تو یافت نشان
کسش نیافت سراغ آنکه از تو یافت سراغ
دگر بسان رضی عاشقی نخواهی یافت
بگردی ار همه ویرانهٔ جهان به چراغ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا چگونه نباشد حضور عیش و فراغ
که زخم بر سر زخم است و داغ بر سر داغ
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از شادمانی و آرامش دور باشم در حالی که زخم‌ها و غم‌های زیادی روی هم انباشته شده‌اند؟
مرا چنانکه منم بینی و نگوئی هیچ
ازین تغافل جانسوز سخت داغم داغ
هوش مصنوعی: مرا به همان شکلی که هستم ببین و بدون اینکه هیچ تظاهر و بی‌توجهی کنی، بسوزان. این بی‌توجهی تو برای من بسیار دردناک است.
اگر جگر جگر و دل دلم خورد، شاید
که پیش آن گل رعنا، یکیست بلبل و زاغ
هوش مصنوعی: اگر دل و جانم آزار ببینند، شاید در برابر آن گل زیبا، بلبل و زاغ تفاوتی نداشته باشند.
ملاف هیچ بر عاشقانش از خورشید
به آفتاب پرستان چه دم زنی ز چراغ
هوش مصنوعی: هیچ وقت ملاحظه‌ای برای عاشقانش ندارد، پس چگونه از نور چراغ برای پرستندگان خورشید سخن می‌گوید؟
نسیم وصل پریشان و بی‌دماغم کرد
نساخت گلخنیان را هوای گلشن داغ
هوش مصنوعی: نسیم عشق مرا بی‌تاب و پریشان کرده و هوای گلزار داغ برایم یاری نمی‌کند.
کسش نیافت نشان آنکه از تو یافت نشان
کسش نیافت سراغ آنکه از تو یافت سراغ
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته نشانه‌ی کسی را پیدا کند که از تو نشانه‌ای گرفته باشد. هیچ‌کس نتوانسته سراغ کسی را بگیرد که از تو سراغی داشته باشد.
دگر بسان رضی عاشقی نخواهی یافت
بگردی ار همه ویرانهٔ جهان به چراغ
هوش مصنوعی: دیگر هیچ عاشقی مانند رضی پیدا نخواهی کرد حتی اگر تمامی ویرانه‌های جهان را با چراغ جستجو کنی.