غزل شمارهٔ ۴۰
آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر
آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر
طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو
نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر
آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل
و آن سر زلفست کرده عٰالمی زیر و زبر
چون کنم وصف سراپای تو را ای بینظیر
چون سراپای تو میسازد مرا بیپا و سر
بیتأمل میکشی چه بیزبان چه بیگناه
بیتکلف میبری، چه دل، چه دین، چه جان، چه سر
خوش نداری طور هر طرزی که آیم پیش تو
اینچنین بودست طرز عشق یا طور دگر
دل کند جان تا تماشایش کند، لیکن چه سود
میرود چون از تماشایش دل از جان بیشتر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1393/04/22 13:07
فرزانه
بسیار زیباست