غزل شمارهٔ ۳۹
چه خواهی ز دفتر تو ای خاک بر سر
چو خشت است بالین و خاکست بر سر
کجا رفت تاج و نگین سلیمان
کجا رفت باد و بروت سکندر
شد افسار سرگشتگی تا قیامت
اجل گشتهای را که دادند افسر
همه دردسر بود تاج مرصع
همه داغ دل بود باغ مشجر
به دامت اگر دشمن افتاد، سر ده
بکامت اگر دوست افتاد بگذر
مده فرصت از دست دیگر که هم را
عجب دانم ار باز ببینیم دیگر
به شوخی اسیرم که نبود چو اوئی
نه در هشت خلد و نه در هفت کشور
براندازد از رخ شبی ار نقابی
بر انگیزد از هر طرف روز محشر
سرش بیقرار است از سنبل گل
برش بینیاز است از مشک و عنبر
اگر شمعی افروخت دیوانه باشد
کسی را که ماهی چنین آید از در
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه خواهی ز دفتر تو ای خاک بر سر
چو خشت است بالین و خاکست بر سر
هوش مصنوعی: ای خاک بر سر! چه انتظاری از زندگیات داری؟ مانند تختهای سخت و بیروح هستی، و خاک بر سرت، نشانی از فراموشی و بیپناهیات است.
کجا رفت تاج و نگین سلیمان
کجا رفت باد و بروت سکندر
هوش مصنوعی: کجا رفت قدرت و ثروت سلیمان و کجا رفت عظمت و شکوه اسکندر؟
شد افسار سرگشتگی تا قیامت
اجل گشتهای را که دادند افسر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این شعری به حالتی اشاره دارد که انسان در زندگی دچار سرگشتگی و سردرگمی شده و این حالت تا پایان عمر ادامه خواهد داشت. در اینجا به نوعی بیان شده که این وضعیت به مانند افساری است که بر سر سرگشتگی او بسته شده و سرنوشتش را رقم زدهاند.
همه دردسر بود تاج مرصع
همه داغ دل بود باغ مشجر
هوش مصنوعی: تمامی مشکلات و سختیها مثل تاجی زینتبخش امیر بود و همه غمها و ناراحتیها شبیه به باغی سرسبز و پر از درخت بودند.
به دامت اگر دشمن افتاد، سر ده
بکامت اگر دوست افتاد بگذر
هوش مصنوعی: اگر دشمن به دام تو بیفتد، درنگ نکن و او را از خود دور کن؛ اما اگر دوستی به تو نزدیک شد، با مهربانی و فهم، او را بپذیر.
مده فرصت از دست دیگر که هم را
عجب دانم ار باز ببینیم دیگر
هوش مصنوعی: فرصت را از دست نده و درنگ نکن، چرا که شگفتزده میشوم اگر دوباره یکدیگر را ببینیم.
به شوخی اسیرم که نبود چو اوئی
نه در هشت خلد و نه در هفت کشور
هوش مصنوعی: من به شوخی وابستهام، زیرا مثل او نه در هشت باغ بهشت وجود دارد و نه در هفت کشور دیگر.
براندازد از رخ شبی ار نقابی
بر انگیزد از هر طرف روز محشر
هوش مصنوعی: اگر شبی نقابی از چهرهاش بردارد، روز قیامت از هر سو نمایان میشود.
سرش بیقرار است از سنبل گل
برش بینیاز است از مشک و عنبر
هوش مصنوعی: سر او به شدت در انتظار است و زیبایی گل بینظیرش او را از داشتن عطر مشک و عنبر بینیاز کرده است.
اگر شمعی افروخت دیوانه باشد
کسی را که ماهی چنین آید از در
هوش مصنوعی: اگر شمعی روشن باشد، کسی که در این شرایط به سراغ آن برود و واکنشی نشان ندهد، حتماً دیوانه است.

رضیالدین آرتیمانی