گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵

ای کاش که سجاده به زنار فروشند
این طایفه دین چند به دینار فروشند
حق از طرف برهمنان است که امروز
صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند
ترسم که به خاکستر گلخن نستانند
زان جنس که این طایف دربار فروشند
در کار دلم کرد همه عشوه چشمش
خوبان دغا مهر به اغیار فروشند
مخمور دو چشم تو رضی گشته نگاهی
کاین باده نه در خانهٔ خمار فروشند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کاش که سجاده به زنار فروشند
این طایفه دین چند به دینار فروشند
هوش مصنوعی: ای کاش می‌شد سجاده را به عنوان کالایی بفروشند؛ این گروه از مردم دین و ایمان خود را به پول می‌فروشند.
حق از طرف برهمنان است که امروز
صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند
هوش مصنوعی: امروز برهمنان حق را به حراج گذاشته‌اند و به راحتی می‌توانند آن را به فروش برسانند، حتی با نشانه‌های ناچیز مثل صد ذکر در یک حلقه.
ترسم که به خاکستر گلخن نستانند
زان جنس که این طایف دربار فروشند
هوش مصنوعی: نگرانم که از آتش زدن به خاکستر دست بکشند، چون این گروه، کالایی را می‌فروشند که ارزشش کم است.
در کار دلم کرد همه عشوه چشمش
خوبان دغا مهر به اغیار فروشند
هوش مصنوعی: در دل من، با همه زیبایی و جاذبه‌اش، عشق به چشمان او فراوان است، اما زیبا رویان، محبت و احساسات خود را به دیگران می‌فروشند.
مخمور دو چشم تو رضی گشته نگاهی
کاین باده نه در خانهٔ خمار فروشند
هوش مصنوعی: چشم‌های تو به قدری جذاب و مدهوش‌کننده هستند که نگاه تو باعث مستی و سرور می‌شود، جوری که این حالت ناب و دلنشین را نمی‌توان در هیچ جایی یافت، حتی در میخانه‌ای که معمولاً شراب می‌فروشند.