غزل شمارهٔ ۳۲
 حیف که اوقات ما تمام هبا شد 
 عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد 
 ما حصلی خود نداشت غیر ندامت 
 حیف ز عمری که صرف مهر و وفا شد 
 آنکه جمٰال تو دید بی دل و دین گشت 
 و آنکه وصال تو یافت بی سر و پا شد 
 یار شد اغیار و روزگار دگر شد 
 روزی کافر مبٰاد آنچه به ما شد 
 دین و دلی داشتیم و خاطر جمعی 
 زلف پریشان و چشم مست بلا شد 
 غیر نکرد آنچه ما ز خویش کشیدیم 
 هجر نکرد آنچه روز وصل بما شد 
 دربدر افتاد و اختیار نماندش 
 از درت آنکو به اختیار جدا شد 
 مرگ رضی موجب ملال تو گردید 
 زنده بلا بس نبود مرده بلا شد 
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 حیف که اوقات ما تمام هبا شد 
 عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد 
هوش مصنوعی: متأسفانه، زمان ما بیهوده گذشت و عمر گرانبهایمان صرف بحثهای بیفایده شد.
 ما حصلی خود نداشت غیر ندامت 
 حیف ز عمری که صرف مهر و وفا شد 
هوش مصنوعی: ما هیچ دستاوردی جز حسرت نداریم و افسوس بر عمری که صرف عشق و وفاداری شد.
 آنکه جمٰال تو دید بی دل و دین گشت 
 و آنکه وصال تو یافت بی سر و پا شد 
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی تو را دید، دل و ایمانش را از دست داد و کسی که به وصال تو رسید، دیگر نه سر در بدن داشت و نه پای بر زمین.
 یار شد اغیار و روزگار دگر شد 
 روزی کافر مبٰاد آنچه به ما شد 
هوش مصنوعی: دوستان ما به بیگانگان پیوستهاند و زمانه تغییر کرده است. کاش روزی فراموش نشود که آنچه بر ما گذشته، همانند کفر است.
 دین و دلی داشتیم و خاطر جمعی 
 زلف پریشان و چشم مست بلا شد 
هوش مصنوعی: ما دینی و دلی داشتیم و با آرامش خاطر زندگی میکردیم، اما موهای در هم و چشمان مست عشق همه چیز را خراب کرد.
 غیر نکرد آنچه ما ز خویش کشیدیم 
 هجر نکرد آنچه روز وصل بما شد 
هوش مصنوعی: آنچه ما از خودمان کشیدیم، هیچ چیز تغییر نکرد و آنچه در روز وصال بر ما گذشت، هجرانی از ما نشد.
 دربدر افتاد و اختیار نماندش 
 از درت آنکو به اختیار جدا شد 
هوش مصنوعی: کسی که از درت جدا شده و به اختیار خودش نبوده، حالا در شرایطی قرار گرفته که بیخانمان و سرگردان شده است.
 مرگ رضی موجب ملال تو گردید 
 زنده بلا بس نبود مرده بلا شد 
هوش مصنوعی: مرگ رضی باعث ناراحتی تو شد، در حالی که زنده بودن هم برای تو مشکل و دردسر بود، حالا مردن هم به آن دردسرها اضافه شده است.
حاشیه ها
 1399/03/06 07:06
محمد نقیب اصفهانی
بیت دین و دلی داشتیم و خاطر جمعی/ زلف پریشان و چشم مست بلا شد
در یکی از زیبا ترین سیاه مشق های تاریخ خوشنویسی نستعلیق به قلم زیبای استاد کامل میرزا غلامرضا اصفهانی در دوره قاجار تحریر شد که چشم هر هنردوست و هنرشناس را در سراسر گیتی جذب و زبان را به ستایش او وامیدارد.

رضیالدین آرتیمانی